رضا شجيع
استاديار دانشگاه پژوهشگر جامعه شناسي عضو بنياد ملي نخبگان دبير شوراي راهبردي، مسئول دبيرخانه سلامت وزارت ورزش و جوانان وب سايت من: www.shajie.ir ارسال نظرات به @shaj5
Ko'proq ko'rsatish- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Ma'lumot yuklanmoqda...
معرفی کتاب «توسعه فوتبال پایه» رضا شجیع اگر یک استادیوم ورزشی را به مثابه نمایشگاه ماشین در نظر بگیریم، بی تردید شاهد رقابت های هیجان انگیزی از خودروهایی خواهیم بود که همگی چهار چرخ دارند ولی در درون آنها دنیای متفاوتی است که با چشم عادی دیده نمی شوند؛ دنیایی که حاوی رازها و اسرار فراوانی است. بنابراین، دقت در نحوهء حرکت، سرعت و هماهنگی بازیکنان در زمین سبز و حتی موشکافی در رفتار و ادبیات آنها با یکدیگر و حریف، صرفاً حاوی داده ها و اطلاعاتی سطحی از نحوهء آماده سازی و عملکرد آنها در یک بازهء کوتاه مدت است. تا مثال نمایشگاه ماشین را فراموش نکردهایم؛ پیشنهاد میکنم سری هم به کارخانه خودروسازی بزنیم. جایی که رقابت، تلاش و برنامه ریزی، حتی از زمین مسابقه هم شدیدتر و جدی تر است. ممکن است از اینکه بازیکنان را به خودرو تشبیه کردیم، ناراحت و یا حتی دلگیر شوید. این اولین تلنگر کتاب «توسعه فوتبال پایه» برای ماست. اینکه سرمایه داری و عقلانیت دنیای مدرن، به همه جای این کارخانه رسوخ کرده و همه چیز باید در خدمت سود حداکثری سرمایه گذاران باشگاه باشد. موضوعی که حتی آکادمی فوتبال پایه را هم شامل شده و مربیان…
. سال ۲۰۱۷ گَری اولدمَن بابت فیلم «سیاهترین ساعت»، اسکار گرفت. رفت بالای سن، جایزهی اسکارش را گرفت دستش و یک نطق جذاب کرد. ته حرفهایش از مادر ۹۹ سالهاش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت: «مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو میآرم». به همین جذابیت. هیچ جملهای به اندازهی این جمله من را به زندگی امیدوارم نمیکند. اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که «چایی رو بذار، دارم میآم». یا من زنگ بزنم و بگویم «کتری رو بار بذار، دارم میآم». چکیدهی زندگی برای من همین جمله است. دنیا و آخرت همه حاشیهاند. قدیمها محل کارم نیروگاه برق آلستوم بود. برای وزارت نیرو، استخر میساختیم و با میلگرد و بتن و آجر قمی، کشتی میگرفتیم. نیروگاه تا خانهی پدرم چهار قدم گشاد بیشتر راه نبود. بعضی غروبها که مثل نمد مالانده میشدم، زنگ میزدم خانهشان. مادرم میگفت «چایی رو میذارم، یه سر بیا». این پیشنهاد مادرم درست مثل پیشنهادهایی بود که دنکورلئونه به دیگران میداد و هیچ کس توان رد کردنش را نداشت. من هم توانش را نداشتم. کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان، پیشنهاد کرسی گرم را رد میکند؟ کلا این جملهی «چایی رو بذار، اومدم» عاشقانهترین جملهای…
. آنقدر کنار ویروس کرونا زیستهایم که بتوانیم قبیلههای مختلف ماسکپوشان را از هم تمیز دهیم. آن خریداری را ببینید که میان قفسههای پاستا، یک ماسک سفید کلاسیک اِن۹۵ پوشیده و مارک سازندهاش زیر پوزهاش پیداست. این ماسک و مشابههایش تقریباً تمام ذرات بزرگتر از ۰/۳ میکرون را فیلتر میکنند، و گرچه ویروس کرونا ریزتر از این است، فیبرهای موجود در لایههای ماسک مانع عبورش میشوند. این ماسکها قرار بوده که پیش از همه به دست پرسنل پزشکی برسند؛ آن نگاههای دزدکی و احساس گناهی که در چشمهای او میبینیم شاید از همین رو باشد. آن داداش بانکدارمان را ببینید که یک وگ ماسک پوشیده که حتی به کتوشلوار او هم ست است. آن دلواپس اعظم را ببینید که «جیویاس الیپس پی۱۰۰» پوشیده، همان ماسک قَدَر قدرتی که وعده میدهد ۹۹.۹۷% ذرات را فیلتر کند. در زمانۀ ویروس کرونا، معادل کفشهای راحتی شاهد ظهور ماسکهای سادۀ پارچهای دستدوز خانگی هم هستیم. بافت این ماسکها چنان شکافهای پت و پهنی دارد که ویروس از آنها میگذرد، اما حداقل بقیه از عطسه و سرفۀ فرد در امان میمانند. آنچه «ماسک صورت» عیان میکند بیش از آنی است که پنهان میسازد.…
. هر چیزی رو توش تمرین کنی، حرفه ای میشی، حتی مزخرف گفتن؛ #سانسور #رسانه #رسانه_های_زرد #جرج_فلوید #نژادپرستی #denzelwashington #georgefloyd #racism #رضا_شجیع