cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

رسول رضایی

ارتباط با من: @rasoul1993 اینستاگرام: Rasoulrezaeiii کانال : @rasoulrezaeii

Ko'proq ko'rsatish
Eron332 796Til belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
177
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#مجله_ادبی_آن #سروده_پیشرو141 #ماه_در_مشایعت_عفونت زیر جلدم خوابیده اند اجساد سلول ها در مشایعت عفونت پناه می برم به نغمه درناها و سنجاب ها باید برای مرده های درونم ماسک و دستکش بخرم احراز می شود در جوانب جمجمه ام مفهوم علف و شیهه می کشد اسبی در ساق هام صراحت تاول بَرَم می گرداند به روزی که صدای مارش نظامی می آمد در سرم و خون به تراشه گردن ام رسیده بود در روزی که خودسوزی در کنار خودسوزی روی نیمکت نشسته بود کنار زن خم در کمر من معنا می یافت و تاریکی از پی تاریکی می آمد در روزی که اریب در کشاله رخنه می کرد اندام تاریکی تو از جناغ سینه بودا بیرون آمدی در روزی که بالا آورده بودم دریا را صدا می زدم نام دوم ات را: ماه ماه طلوع می کرد و نشیب چشمه به دهان رود وارد می شد در روزی که دست ام، دست خدا بود پاهام مارادونا لباس هام در لباس هات غرق شده بود در لباس شویی از تلویزیونی که مرده است بیرون می زنی و همزمان صدات ر ی ز ر ی ز م ی ر ی خ ت از گلوی نوار کاست سر بر شانه ظهر بگذار ای تمدید آتش در الواح پوست سماجت هول از زانوهام به دست هام به صورتم راه یافته بود تاریکی از پی تاریکی می آمد جهان با سفیدی دهانت مرده بود و جراحت در آب باریکه ای ازسراشیب شانه ام سرازیر می شود #رسول_رضایی ارتباط با ادمین ها: @mohamadreza_sh @jalilgheisari / @aryaporfaryad https://t.me/majalehan
Hammasini ko'rsatish...
#مجله_ادبی_آن

#مجله_آن برای انتشار سروده_های پیشرو ساختار، روایت و زبان را مدنظر قرار می دهد و زیرنظر جلیل قیصری، محمدرضا شهبازی و آریا پورفریاد اداره می شود. ارتباط با ادمین ها: @mohamadreza_sh @jalilgheisari / @aryaporfaryad

#مجله_روزآمد در سینه اش به اهتزاز در می آید ذکری بدوی جامد و در بُعد هفته گلوله ای تدارک می بیند در بطن ام سرخ بود وطن در خون ام زبانه می کشد خشم در تظاهرات گلبول های قرمز شکاف در پهلویم کناره می گرفت و هزار سوال سالخورده در سینه ام از پا درمی آمد از روزنامه شرق خون شره می کرد صدای خون می ریخت از حافظه سنگ ها از حافظه سنگ ها خون از حافظه سنگ ها فریاد فقدان تو از کوچه می گذشت خطوط دست هات معرف نوراند خون تبخیر می شد از گونه هات و در آهوهات چشم مرده بود در بطن ام سرخ بود وطن در گلوی تو لحنی مجروح آرمیده است اینک به صدا در آمده است ناقوس مفصل ها دست می برم در پوستر روی شقاوت سالخورده ام دست می کشم و گریه میکنم در نیمرخ جانور درونم فقدان تو بر کف دستم نشسته بود دست بر شانه ام می گذارد دود عود تسکینم می دهد اندوه همیشه پیش از من کلید می اندازد و داخل می شود ما به تصویر متلاشی لبیک گفتیم ما به دره مطرود لبیک گفتیم ما به زخم معده لبیک گفتیم ما به رنج منفک لبیک گفتیم فقدان تو برادر خونی ام بود تنم خالی از سکنه است و دیگر قادر نخواهم بود به بدنم برگردم #رسول_رضایی آدرس ارسال آثار: @Rozamadeditor https://t.me/NeveshtayRozamad
Hammasini ko'rsatish...
روزآمد

نوشتای نوین #شعر_و_هنر_امروز مدیر و سردبیر: مهدی رضازاده شورای دبیران: مهدی رضا زاده، جلیل قیصری، آریا پورفریاد آدرس ارسال آثار: @Rozamadeditor

در سینه اش به اهتزاز در می آید ذکری بدوی جامد و در بُعد هفته گلوله ای تدارک می بیند در بطن ام سرخ بود وطن در خون ام زبانه می کشد خشم در تظاهرات گلبول های قرمز شکاف در پهلویم کناره می گرفت و هزار سوال سالخورده در سینه ام از پا درمی آمد از روزنامه ی شرق خون شره می کرد صدای خون می ریخت از حافظه ی سنگ ها از حافظه ی سنگ ها خون از حافظه ی سنگ ها فریاد فقدان تو از کوچه می گذشت خطوط دست هات معرف نوراند خون تبخیر می شد از گونه هات و در آهوهات چشم مرده بود در بطن ام سرخ بود وطن در گلوی تو لحنی مجروح آرمیده است اینک به صدا در آمده است ناقوس مفصل ها دست می برم در پوستر روی شقاوت سالخورده ام دست می کشم و گریه میکنم در نیمرخ جانور درونم فقدان تو بر کف دستم نشسته بود دست بر شانه ام می گذارد دود عود تسکینم می دهد اندوه همیشه پیش از من کلید می اندازد و داخل میشود ما به تصویر متلاشی لبیک گفتیم ما به دره مطرود لبیک گفتیم ما به زخم معده لبیک گفتیم ما به رنج منفک لبیک گفتیم فقدان تو برادر خونی ام بود تنم خالی از سکنه ست و دیگر قادر نخواهم بود به بدنم برگردم #رسول_رضایی https://t.me/kontamagz
Hammasini ko'rsatish...
نویسه ادبی کنتا

کنتا مستقل است گروه یا دسته‌بندی شعری را نمایندگی نمی‌کند راه ارتباطی و ارسال آثار: @Journaleditor

در سینه اش به اهتزاز در می آید ذکری بدوی جامد و در بُعد هفته گلوله ای تدارک می بیند در بطن ام سرخ بود وطن در خون ام زبانه می کشد خشم در تظاهرات گلبول های قرمز شکاف در پهلویم کناره می گرفت و هزار سوال سالخورده در سینه ام از پا درمی آمد از روزنامه ی شرق خون شره می کرد صدای خون می ریخت از حافظه ی سنگ ها از حافظه ی سنگ ها خون از حافظه ی سنگ ها فریاد فقدان تو از کوچه می گذشت خطوط دست هات معرف نوراند خون تبخیر می شد از گونه هات و در آهوهات چشم مرده بود در بطن ام سرخ بود وطن در گلوی تو لحنی مجروح آرمیده است اینک به صدا در آمده است ناقوس مفصل ها دست می برم در پوستر روی شقاوت سالخورده ام دست می کشم و گریه میکنم در نیمرخ جانور درونم فقدان تو بر کف دستم نشسته بود دست بر شانه ام می گذارد دود عود تسکینم می دهد اندوه همیشه پیش از من کلید می اندازد و داخل میشود ما به تصویر متلاشی لبیک گفتیم ما به دره مطرود لبیک گفتیم ما به زخم معده لبیک گفتیم ما به رنج منفک لبیک گفتیم فقدان تو برادر خونی ام بود تنم خالی از سکنه ست و دیگر قادر نخواهم بود به بدنم برگردم #رسول_رضایی @danush_official
Hammasini ko'rsatish...
http://www.nowrahan.com/mores.aspx?s=38&mm=829&t=18&id=1 دو شعر از #رسول_رضایی در نوروزنامه مجله #نورهان @rasoulrezaeii
Hammasini ko'rsatish...
صور می‌دمند. بهار، رسیده‌ست. من به سیاهی‌ پوستم بد کردم که بوسه پذیرفتم و به مو‌هایم که اسب‌ها، به زبان، به لیس، به یک‌سو خواباندند به اتاقم که دری دارد دری که می‌توان گشود و شنید که صور می‌دمند و اکنون باد از آن در، می‌آید و موی مرا به سوی دگر می‌خواباند متاسفم، اسب‌ها از آن نگاه، از آن زبان ساکت سرخ مؤدب. و این دری‌ست که باد بهم نمی‌زندش، همیشه باز می‌کند. بهار، رسیده‌ست. صور می‌دمند. اسب‌ها نشخوار می‌کنند، می‌خواهند دوباره عطر علف را به یاد من آرند و مرا عتاب کنند؟ باد هیچ نیست جز عطر علف. باد، از دور، می‌رسد. صور می‌دمند. بهار، رسیده‌ست. دیگر، شاعر! بوسه‌یی نپذیر! چه، خدای تو، بی‌رحمانه، بخشنده‌ست! خود را نه در علف می‌توانی مجازات کنی و نه در باد و این گونه، سخت مجازات می‌شوی. #بیژن_الهی صفحه تخصصی شعر #چرو @cherouu ⚟☩⚞ cherouu.ir http://www.upsara.com/images/mnin_img_20190207_110112_155.jpg
Hammasini ko'rsatish...

  من آرام و پاورچین، فراز بام رفتم، بر سطح ساروجی، جا به جا، گودال‌هایی و تالاب‌هایی از آب باران بود، همراه بازتاب تصویر ماه پریده‌رنگ و اختران. باد از سطح نازک آب‌ها می‌گذشت و تصاویر رخشان می‌پراشید و اجزاء سیمفام آن سطح بام را تمام گرفت. من، آرام و سرخوش، با سری سپرده‌ی باد، به کندن جامه آغاز کردم. بالاپوش سنگین از دوش برداشتم و دگمه‌های پیراهن یکایک گشودم، گرته‌هایی و هاله‌هایی گردان و سیما بسا بر شانه و بازوهام فرود آمد و اندام پالوده‌ی استوارم به درخششی سرد و هولناک مشتعل شد. بازو گشودم و از درازنای هر اندامم رشحه‌های جذبه‌ای مدید، به نشری کیهانی، بر افلاک و خاک بارید و پرندگانی از هر دست، فروزان و دورپر و پشت‌نما، رها شدند و به لمحه‌ای هفت رکن آفاق پس پر نهادند، آنگاه دمنده و مهربار، به شیرینی، فرازتر رفتم و با خنده‌ای نازک و زودشکن بر جهان فرودین نظر کردم و پرهای شامخ هزاررنگ افراشتم و به تابنای، فراز شب خاموش، بی‌تکان ایستادم، گوش‌سپرده به رویای اهل خانه که یک به یک، چون گل‌های هیولایی از پنجره‌ها می‌رویید. #سفر_ناگذشتنی #غزاله_علیزاده @rasoulrezaeii
Hammasini ko'rsatish...
این، تنها باری بود که محمود شجاعی، پس از سال چهل‌ونه، در میان جمعی در جلسه‌ای که برایش ترتیب داده بودند حاضر شد؛ ششم دی‌ماه هزاروسیصدونودودو، کارگروه شعر رخداد تازه. شعر از دفترِ «علف ایامِ» بیژن الهی است؛ کتابی که تنها یک نسخه از شمارگان دویست‌تاییِ آن نزد شجاعی باقی بود. #محمود_شجاعی #شعر_دیگر #بیژن_الهی @rasoulrezaeii
Hammasini ko'rsatish...
2.00 MB
دریا دریاد توست که مزاج موج و بادی دریا در یاد ما که می آید و نمی آید تا رفته هایِ نرفته را هربار در خود ببرد دریا دریا تویی تا طوفان را به طوافِ جزیره هایَ م بنشانی هر بار که در جزرِاندامَ ت بیرون می افتم. #سام_گیوراد در تو کرانه ای ست ، که دار می زند - جدارِ دیوانه !     ( محورِ عجیب ! ) – مرورت که می کنی بر ویرانه گی ت اضطرابِ شاخه     اخلاقِ پیچیدن می گیرد   حواسِ داس                دیر می مانَد. #خشایار_فهیمی به تیره گی ی دشت ها بنگرم ای مرده ی عزیز که – بو داده – است این جهان به اندوه .   کف یابِ  کارون و کُشته ی من به دشت گدار آرام تر از گذر بوتیمار .     شک دارتر از این روزه چیست ؟ که کوچنده ی فصل هام تو بوده ای تو بوده ای ای رفیق .   چاق تر از سلامِ دماغ اینک منم که به یاد نازکِ لبی تر می شوم . #داریوش_کیارس ارواح ِآهوان ِتشنه را من بی‌شُمار حولِ رَگانِ تو دوخته‌ام گلوله‌های مانده از ستیغ چشمِ دَوان‌ت جهیده‌اند رنگین‌کمان تا در این سندانِ خفته خاموش‌تر حلول کند طاووسِ سینه‌های من گریلیِ تار بر ارابه‌ی رفته‌ست باید که تمامِ صحنِ تو قلمرو من باشد #نازنین_آیگانی . به تکه‌تکه‌ی هر تاریکی قسم که نور تکلم ِ آن کلمه‌‌ی روشن نه در دهان ِ جوشیده‌ی خورشید که در گلوی ِ گرم ‌ِ توست وقتی که پلک به صبح می‌گشایی و لب از هم #عبد‌نیک‌پو @rasoulrezaeii
Hammasini ko'rsatish...
چگونه دل راه دهد بر این مرور بی‌سوسو آن هم کنار این همه گیاه که می‌شناسی دیگر پرندگان اینجا را هم نام درخت و آبها را اما چگونه دل راه دهد که دیدن شگفتیها بمیرد به سایه‌ی تکرار چگونه آه! #هرمز_علیپور فقط خواهد گفت بخشنده، کیست؟ _او، که با پوستی اخترانه شادی را به رعشه می‌آورد لبخند را از گوشه‌های لب باز می‌شناسد به کوتاهی می‌آید تا از شنوده‌ها برچیند زخمهای دانایم را؟ #سیروس_رادمنش درون سینه‌ام برجی میان برج دریایی و دریا در پر مرغی که در هر لحظه گل را خواب می‌بیند و گل از عطر آواز تو در سینه جهان کوچکی دارد که در هر گوشه‌اش برجی‌ست دل تو در کدامین برج پنهان است؟ #آریا_آریاپور @rasoulrezaeii
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.