لالهواشناسی
هدف این کانال شناسایی و معرفی همهجانبهُ بخش لالهآباد است. لالهآباد که به گویش تبری لالهوا خوانده میشود، پرجمعیتترین بخش شهرستان بابل بوده و مهمترین شغل اهالی این بخش برنجکاری است. ارتباط با ادمین @s_karoneva @Droz50 @imani53
Ko'proq ko'rsatish137
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
.
#سند_خوانی
موضوع: گزارش خشکسالی
افتادگی [=خشکسالی] در سنهُ ۱۳۳۰ قمری [۱۲۹۱ خورشیدی] در ولایت مازندران افتادگی و عمل نشدن شالی؛ کار به جایی رسید [که] خوراک اهل مازندران همه از نانی بود [که] از عراق میآوردند.
پ.ن: افتادگی معادل واژهُ هِکِتی مازندرانی به معنی عمل نیامدن و بار ندادن محصول کشاورزی است.
https://www.instagram.com/p/CPSmhRaFpAX/?utm_medium=share_sheet
.
آغاز مرحلهُ اول مرمت و بازسازی حمام قاجاری میرصفی کروکلا به همت میراث فرهنگی و گردشگری مازندران
در این مرحله دیوارچینی نمای شمالی و ورودی حمام انجام خواهد شد.
#کهنه_حمام_میر_صفی
#کروکلا
#بابل
دوشنبه؛ ۳ خرداد ۱۴۰۰
https://www.instagram.com/p/CPP1rX3lV7R/?utm_medium=share_sheet
○ استاد محسن مجیدراده
بزرگترین امیر پازواریشناس هم رفت.
یکی از امیر پازواری شناسان، زندهیاد استاد محسن مجیدزاده (م. م. روجا) بود.
از میان امیر پازواری پژوهان بزرگ: استادمحمدکاظم گلباباپور، دکتر منوچهر ستوده، استاد بامداد جویباری و استاد محسن مجیدزاده، به نظرم بیشترین و بهترین کار پزوهشی در این زمینه از آن او است.
از میان آثار منتشر شدهی ایشان، شرح و تفسیر دیوان امیر پازواری بزرگترین و مهمترین اثر ایشان است.
به یاد دارم که در فراهم نمودن این دیوان دو جلدی امیر پازواری، نشر رسانش به مدیریت جناب محسن علینژاد قمی چه زحمتهایی را متحمّل گردیده است. از آن رو که این جانب در آن وقت در تهران در دیداری که با مدیر نشر رسانش - که بعدها به رسانش نوین تغییر نام داد - داشتم؛ ایشان از سختگیریهای استاد گله میکرد که هر چه ما میگوییم از شرح درازدامن دیوان امیر پازواری بکاهد و خلاصهتر شود، استاد مجیدزاده نمیپذیرد.
خدایش رحمت کند در کار پژوهش بسیار حساس و سختگیر بود.
ایشان افزون بر تحقیق و پزوهش در مازندرانشناسی، در هنر خوشنویسی و موسیقی هم دستی داشتند.
سرانجام استاد مجیدزاده با کارهای پزوهشی بسیار در بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ ش. به دیار باقی شتافت.
روانش شاد و جایگاهش بهشت والا باد.
علی کفشگر (امیر)
@lalevashenasi
attach 📎
۲۴- چشمه سار های تمدن اسلامی
به بهانه بزرگداشت حکیم عمر خیام
هویت هر ملتی علاوه بر مرزهای جغرافیایی به میزان جهانی شدن فرهنگ و تمدن و اسطوره های برخاسته از آن ( که در واقع مجموعه ای از آمال و آرزو های یک ملت است که بر قامت نوابغ شان پوشانده می شود ) و سیطره حاکمیتی بر فلات قاره های گیتی استوار است
از این منظر نام ایران از عهد باستان بر تارک تمدنهای کهن می درخشد و به گواه تاریخ رد پای آن تا امپراطوری ساسانیان استمرار داشته است
پس از فرو پاشی ساسانیان باز هم ایرانیان مسلمان در ترکش اسلام نقش بنیادین خود را در پایه گذاری تمدن اسلامی ایفا کرده اند و می توان گفت که تمدن اسلامی مرهون نوابغ ایرانی است و صحیح تر آنست که تمدن اسلامی را تمدن ایرانی اسلامی بنامیم
سرچشمه های این تمدن از زمانی آغاز شده است که مامون بر بغداد دست یافت و با تشویق وزیر ایرانی اش فضل ابن سهل به دانش و تجربه دیگر کشور ها راغب شد و به دنبال آن نهضت ترجمه و تحقیق آغاز گردید و با تاسیس « بیت الحکمه » به اوج رسید و کتابهای ارزشمندی از میراث ماندگار ایران و هند و روم به زبان عربی ترجمه شد و در دسترس مسلمانان قرار گرفت
در اندک زمان ایرانیان مسلمان آنها را فرا گرفتند و در ریاضیات و فیزیک و شیمی و پزشکی و تاریخ و حکمت و فلسفه و اخلاق و سیاست سرآمد روزگار شدند و تمدن اسلامی را پایه ریزی کردند
چشمه سار هایی که این تمدن نوپا را پایه ریزی و آبیاری کردند و به جهانیان معرفی کردند به اختصار به شرح زیر است ؛
__ ابونصر فارابی پایه گذار فلسفه اسلامی و ابن مسکویه و بوعلی سینا و شیخ شهاب الدین سهروردی پایه گذار فلسفه اشراق
مورخ شهیر جهان اسلام طبری نویسنده تاریخ طبری
بایزید بسطامی و خواجه عبدالله انصاری و ابو سعید ابی الخیر و عطار نیشابوری و مولانا پایه گذاران عرفان و تصوف
حکیم ابوالقاسم فردوسی و حافظ و سعدی و دیگر شاعران نامدار ایران احیا گران زبان و ادبیات فارسی
خواجه نظام الملک و امیر حسنک وزیر و صاحب ابن عباد و خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق وسیاست
ابو علی سینا در پزشکی
محمد ذکریای رازی کاشف الکل در شیمی
ابوالوفا بوزجانی و ابوریحان بیرونی و خواجه نصیر طوسی در نجوم و فیزیک
و ستارگان چهار گانه ریاضیات و پایه گذاران جبر
محمدابن موسی خوارزمی
ابوریحان بیرونی
خیام نیشابوری
غیاث الدین جمشید کاشانی
لازم است یادآوری شود که در گذشته علوم از یکدیگر منفک نبودند از این لحاظ هر یک از این ستارگان در علوم دیگر نیز صاحب نظر بودند مثلا رازی علاوه بر شیمی در طبابت و فلسفه هم صاحبنظر بود
این شرح مختصر از پایه گذاران تمدن اسلامی نشان می دهد که حتی هویت تاریخی و فرهنگی ما نه تنها فقیهان نقشی نداشتند بلکه تمام این نام آوران و پرچمداران تمدن اسلامی را با حربه تکفیر نواختند و دستاوردهای علمی شان را کفر گرایی نامیدند تا جائیکه بوعلی سینا می گوید
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
بالاتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آنهم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
اما در این نوشتار به مناسبت ایام بزرگداشت خیام و روز ملی ریاضیات ایران به نقش خیام می پردازیم
لازم به ذکر است که با معرفی چند جمله ایها و چهار عمل اصلی بر روی آنها وحتی چند جمله ایها با توان منفی، دانش جبر به عنوان یک دستگاه جبری تمام عیار توسط پایه گذاران مورد اشاره به ریاضیات جهان عرضه شد
شهرت خیام در ریاضیات به خاطر تحقیق در معادلات درجه سوم و دسته بندی آن و حل یکی از این معادلات که با ادبیات آن زمان با عنوان « کعبی و جذری برابر عددی » مطرح می شد و با نماد امروزی بصورت x^3+mx=n می باشد با استفاده از تقاطع یک سهمی و یک دایره که برای اولین بار مطرح شده است و باعث بسط و گسترش دانش جبر شده است
آوازه و شهرت جهانی خیام در بعد اندیشه هم که در غالب رباعیات بیان شده است و بیانگر اندیشه های خیام در هستی شناسی است و منظومه فکری او را معرفی می کند هم جایگاه مهمی دارد که به بعضی اشاره می کنم
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دوسال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تا سررشته خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند
کس مشکل اسرار جهان را نگشاد
کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد
من می نگرم ز مبتدی تا استاد
عجز است بدست هر که از مادر زاد
ای دوست بیا تا غم دنیا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا در گذریم
با هفت هزار سالگان سربسریم
ابراهیم خراسانی
۲۸ اردیبهشت ۹۷
@lalevashenasi
مختصری از زندگی خیّام نیشابوری
از: علی کفشگر (امیر)
خیّام نیشاوری (432 ؟ ـ 517 ؟ ق.)
گویند کسان: بهشت با حور خوش است
من می¬گویم کـه: آبِ انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآوازِ دُهُل شنیدن از دور خوش است.
(خیّام، 1383: 179)
خواجة امام، حجّت¬الحق، حکیم ابوالفتح(یا ابوالحفص) عمر بن ابراهیم الخیامی(1) (الخیام، خیام) نیشابوری از دانشمندان سدة پنجم و ششم هجری است¬ که در دانش¬های گوناگون روزگار خویش مانند حکمت و فلسفه، ریاضی، پزشکی، فقه، لغت، شعر و ادب، علوم قرآنی و حدیث، نجوم، علوم متداول یونان قدیم، تواریخ عالم و ... شناخته شده و سرآمد و برجسته و چهره بود.
استاد محمدتقی جعفری در کتاب «تحلیل شخصیّت خیّام» دربارة لقب «امام» برای خیّام نوشته¬اند که:
«شیخ¬الرّئیس ابوعلی سینا که با نظر به آثار علمی و فلسفی و عرفانی و به اتّفاق همة صاحب¬نظران، مافوق خیّامی بوده است ... «امام» گفته نشده است و به شخصیّتی مانند خواجه نصیرالدّین توسی که شایستة لقب «معلّم البشر» و «العقل حادی عَشَر» از طرف صاحب¬نظران بوده و ...، شایستة لقب امام و حجّت¬الحق علی¬الخلق نبوده است، ولی عمر بن ابراهیم خیامی شایسته بوده است.»(2)
خیّام آثاری در رشته¬های گوناگون به زبان فارسی و عربی دارد و یکی از آن¬ها «رباعیات» اوست که به دلیل استقبال بی¬نظیری که از افکار او در جهان شده، این رباعیات به بسیاری از زبان¬ها ترجمه گردیده که ترجمة انگلیسیِ ادوارد فیتز جرالد معروف¬ترین آن است.
دکتر ذبیح¬الله صفا در تاریخ ادبیات ایران دربارة رباعیات خیّام چنین نوشته¬اند:
«... این رباعی¬ها بسیار ساده و بی¬آرایش و دور از تصنّع و تکلّف و با این حال مقرون به کمال فصاحت و بلاغت و شامل معانی عالی و الفاظ استوار است. در این رباعی¬ها، خیّام افکار فلسفی خود را که غالباً در مطالبی از قبیل تحیّر یک متفکّر در برابر اسرار خلقت و تأثّر از ناپیدایی آدمیان است، بیان می¬کند. او برای آدمیان بازگشتی را که اهل ادیان معتقدند، قائل نیست و چون فنای فرزندان آدم را از مصائبِ جبران¬ناپذیر می¬شمارد، می¬خواهد این مصیبت آینده را با استفاده از لذّات آنی جبران کند ... .»(3)
دربارة مجموعة رباعیات خیّام باید گفت که «مجموعه یعنی دیوان اصیل قدیمی به خطِّ خود شاعر یا متعلّق به عصر او یا نزدیک به عصر او در دست نیست. و قدیمی¬ترین مجموعه¬ها در حدود سه قرن پس از وفات او تدوین شده است. از سوی دیگر [به سبب شهرتی که رباعی¬های فلسفی خیّام هم از روزگار شاعر حاصل کرده بود]، انبوه عظیمی رباعی به نام خیّام و منسوب به خیّام و با تقلید از خیّام، در مجموعه¬ها و جُنگ¬ها به او نسبت داده¬اند که صحیح و سقیم را به هم درآمیخته است و جدا کردن سره از ناسره ناممکن یا دشوار می¬نماید.»(4)
از جملة خیّام¬شناسان معروفی که به تدوین و گردآوری رباعیات خیّام اقدام کرده¬اند، می¬توان صادق هدایت (ترانه¬های خیّام)، محمّدعلی فروغی و قاسم غنی (رباعیات خیّام)، جلال¬ا¬لدّین همایی (طربخانه،)، رضا توفیق و حسین دانش (رباعیات عمر خیّام)، علی دشتی (دَمی با خیّام)، سعید نفیسی (رباعیات حکیم عمر خیّام) و محمّدباقر نجف¬زاده بارفروش (ترانه¬های خیّام) را نام برد.
بسیاری از مصراع¬ها و بیت¬های رباعیات خیّام به دلیل كوتاهي، پرمغزي و شيوايی و نیز حاوی موضوعات چیستی یا فلسفیِ مورد پسندِ خواص و عوام، به مرور زمان به مثل درآمده است.
پی¬نوشت:
1ـ در مقدّمه و صدرِ(:آغازِ) رسالة جبر و مقابله (یکی از آثار خیّام) و کتب عربی، نام این اندیشمند بزرگ همواره «خیامی» با یای نسبت یاد شده و در بیش¬تر کتاب¬های فارسی و رباعیات او «خیّام» بدون یای نسبت آمده است.
2ـ نقل از: نجف¬زاده بارفروش، ترانه¬های خیّام، ص 66 .
3ـ صفا، ذبیح¬الله، تاریخ ادبیّات ایران (تلخیصِ ...)، ج. 1، ص 298 .
4ـ خیّام، رباعیات خیّام (پیش¬گفتار خرّمشاهی)، ص 17 .
@lalevashenasi
"به خجستگیِ روز فردوسی بزرگ ، ارد روز ( بیست و پنجمین روز ) از ماه اردیبهشت"
از آن گه که خُردی ز گفتار شد / خِرد پیشِ چشمم خریدار شد
مرا نامِ " شَهنامه " از لب نرفت / نخواهد شدن تا که جان هم برفت
گرامی نوشتارِ جاویدِ ما / نشانیگَهِ فَرّ و امّیدِ ما
همان پشتِ این گفت و این گفتنم / چُنانی که پی برده ام میهنم
سخن گفتنِ پارسی گفتِ من / زبانِ ستُرگِ دَری جفتِ من
همه کار و بار و هم اندیشه ام / سخُن با پدر ، مادر و ریشه ام
سخُنهایِ آن نازنین یارِ خویش / و فرزندِ خوبِ وفادارِ خویش
نبود این رَسَن گر مرا چاره گر / که یابَم سخنهایِ گُردانِ سر ،
به گودالِ تُرکی همی رفتمی/ و یا گفتِ تازی همی گفتمی
کجا حافظ و سعدی و مولوی / بدانستمی گفتنِ پهلَوی؟
پس از گُردی و فرِّ ایرانیان / پس از تازشِ اَهرمن چهرگان
وز آن گه کَز ایران نبودی نشان / شکستِ بسی گُرد مردانِ جان
و بیگانه خواندی ، "عَجَم" ، میزبان / تو گویی ست او را سَرا بیگمان!
چنان سِیلی از آن خداشان رَوان / نیازی ندیدی که سازد جهان
در این شومتَر گاهِ تاریک و تنگ / خداوندِ ایران بسیچید جنگ
پس از کوششِ گُردمردانِ شیر / "دقیقی" و "منصور" و "دهقان دبیر"
و "شادان" و "یزدان" و "ماخِ" دلیر / و "ماهوی خورشید بهرامِ" پیر
ز خاور یکی هورِ تابان بتافت / به یاریِّ فرهنگِ ایران شتافت
یکُم روزِ بهمن نکو مادَرَش / بِدادیش او را بَرِ کشورَش
ز توسِ بزرگ و دِهِ "پاژ" نام /سخن گفتنِ پارسی یافت کام
جوانمرد فردوسیِ نیکنام / پس از خوردنِ می ، مُغانه ، دو جام
پس از یادِ یزدانِ جان و خِرد / سراییدنِ پارسی ساز کرد
چنانکه سزاوارْ بودش سرود / بسی سالها دست در کار بود :
" من این نامه فَرُّخ گرفتم به فال / بسی رنج بردم به بسیار سال "
"سِپَندارمَز" مَه ، وُرا روزِ "اَرد" / به سالِ چهارسَد به فرجام کرد
درودِ خداوند و ایران زمین / به فردوسیِ توسیِ نازنین
درودم به فرزانه یِ توس باد / کَز او گفتنِ پارسی مانده یاد
پی افکنده از پارسی یک سَرا / سَرایِ زن و مردِ ایرانِ ما
که از باد و باران و از دیو و دَد / گزندی نیابد چنانکه سَزَد
به جز نام نیکو نمانَد به جای / خُنُک مردِ ایرانی نیک رای
" سوشیانت "
خُردی : دوران کودکی
شد : رفت
شهنامه : شاهنامه
شدن : رفتن
سترگ : استوار
گُردان : سرآمدان ، یلان
اهرمن چهرگان : یورش آورندگان بیابانگرد به ایرانشهر ، نمود راستین امروزی آنان داعش است.
عجم : گُنگ ، آنکه زبانِ تازی درنیابد.
سرا : خانه
گاه : هنگام ، دوران
بسیچید: به پا خاستن و آماده شدن
دقیقی : کسی که پیش از فردوسی بزرگ در پی سراییدن شاهنامه بود و نزدیک به هزار رج از آن را سرود ولی مرگ کارش را نیمه کار کرد و فردوسی به پاس کوشش او سروده اش را در شاهنامه ی خویش آورده است.
منصور : ابومنصور محمدِ عبدالرزاقِ توسی ، سپهسالار توس از خاندانهای بزرگ ایرانی که سرمایه و نیروی خویش را برای گردآوری داستانهای میهن گذاشت و با کوشش او شاهنامه ای پدید آمد که به پاس او شاهنامه ی ابومنصوری نام گرفت و سرچشمه ی ( ماخذ ) فردوسی بزرگ برای سرایش شاهنامه بود.
دهقان دبیر : دبیر خردمند و فرزانه ی ابومنصور محمدِ عبدالرزاق توسی ، ابومنصور مَعمری بود که خویشکاریِ ( وظیفه ی ) رهبریِ گردآوری و نویسش شاهنامه ی ابومنصوری با ایشان بود.
شادان یا شاذان : شادان بُرزین از توس
یزدان : یزدان داد از سیستان
ماخ : ماخ پیر خراسانی از شهر هرات
ماهوی خورشید بهرام : از نشاپور ( نیشابور )
این چهار دانشمند بزرگ از سوی ابومنصور معمری از آن رو که آگاه به بسیاری از داستانهای میهن بودند به کارِ گردآوری شاهنامه ی ابومنصوری پرداختند .
خاور : شرق
هور : خورشید
پاژ : نام روستای باشکوهی است که فردوسی در آن چشم به جهان گشود.
مغانه : به شیوه ی مغان ( دینیاران ایرانی ) و کهن.
سراییدن: سرودن
" من این نامه فرخ ..." : این رجِ (بیت) ارجمند از خود فردوسی بزرگ است.
سپندارمز : گونه ی کهنِ نام اسفند است .
سپندارمز مه : ماهِ اسفند
ارد : همان گونه که گفتم هر یک از سی روز هر ماه نام ویژه ی خود را دارند که این نامها یا نام و ویژگیهای خداوند هستند همانند نخستین روز هر ماه که اورمزد(هرمزد) نام آن است و نام خداوند بزرگ است و یا نام فرشتگان. بیست و پنجمین روز از هر ماه به نام ارد است که به نام ایزدِ دارایی و افزونی و سرمایه است .
به سال چهارسد به فرجام کرد : فردوسی بزرگ سرایش شاهنامه ی خویش را در سال چهارسد مَهی (قمری) به پایان رساند.
دد : جانور درنده
گزند : آسیب
سزد : شایسته است
خُنُک : خوشا
@lalevashenasi
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
عید فطر مبارک
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@lalevashenasi
2.32 MB
🔰دربارهی «دانشنامه مازندران» به سرپرستی «حسن انوشه»
✅در ابتدا کلمه بود
⭕️ مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، علی صادقی: 1- «در ابتدا، کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.» اینکه در جایی مثل ایران، چند ده نفر، چند سال، در یک مکان، برای یک هدف، دور هم جمع شوند و کار تیمی بکنند و در نهایت هم بدون حاشیه، با تولید میلیون ها کلمه، کار را به ثمر بنشانند، تقریبا به معجزه میماند.
حالا اما یک معجزه در دستان ماست: «دانشنامه مازندران»، به سرپرستی حسنانوشه، اهتمام علیشافی، دستیاری بیژنهنریکار و غلامرضا خدابندهلو، مدیریت اجرایی داریوش نیکخو و همکاری دور و نزدیک تنانی دیگر.
تا همینجا با من همداستاناید که مجموعهی نزدیک به دوهزار و چهارصد صفحهای(قطع رحلی) دانشنامهی مازندران با هزاران مدخل، اثری قابل، شایسته و ماندگار است که باید در هر کتابخانهای وجود داشته باشد. اصلاً باید دست کاربهدستان هر دو دانشنامهی تهیه شده در ساری و بابل را فشرد و بوسید و تندیس و فیلم زندگی انوشهها و شافیها و اشرفیها را ساخت.
روی سخن اینجا با دانشنامهی تهیه شده در بابل است؛ کاری بزرگ، جامع و مرجع که برای همیشهی تاریخ به کار خواهد آمد و جای خالی آن احساس میشد.
و کاری که بر اساس یک متد و اسلوب حرفهای کلاسیک دانشنامهنویسی، سرپرست و سر ویراستار و دستیار و مدیر اجرایی و شورای نویسندگان و نگارندگان مقاله و نمونهخوان و سرپرست بخش عکس و امور اداری و مانند اینها دارد.
و کاری که «چشمه» بسان همیشه تمیز و مرتب چاپ کرده.
و کاری که یک ریال هم حمایت مالی دولتی نشده و صفر تا صد آن توسط نیکوکاران فرهنگی، به ویژه، و باز هم به ویژه دکتر علی شافی مورد حمایت قرار گرفته است.
۲- دانشنامهنویسی در ایران سابقهای نزدیک به هفتاد سال دارد، و مشکل من با این سبک و سیاق کار پژوهشی، دقیقاً از همینجا آغاز میشود.
پرسش من این است: در عصر دادهها، بانکهای اطلاعاتی اینترنتی و دایرهالمعارفهای مجازی که در کمترین زمان و بیهزینه یا حداقل پرداخت، کلیدواژهها، مدخلها و رکوردها را با جستوجویی ساده و آسان، حتا در گوشی تلفن همراه میتوان یافت، آیا چاپ مجموعههایی به این شکل با سیاق شش-هفت دهه پیش که از فضای مجازی خبری نبود، آن هم با هزینههای بسیار بالا، چهقدر قابل دفاع است؟!
هزینههای تولید و چاپ دایرهالمعارفهای کاغذی به کنار، در دنیایی که در لحظه آمارها و اطلاعات و دادهها تغییر مییابد، چاپ و در دسترس قرار دادن یک سری اطلاعات اغلب عمومی و کمعمق، آن هم بدون امکان ویرایش، تشنگی اطلاعاتی مخاطبان به ویژه مخاطب خاص و محقق را تا چه حد سیراب میکند؟
دچار تناقض دیدگاه نشدهام؛ سر حرفم هستم که این مجموعه –دانشنامه- بزرگ و ارجمند و درآوردن آن شبیه به معجزه است. اما این بزرگی و جامعیت، شرط لازم را داراست، و شرط کافی هم میطلبد.
شرط کفایت و هدف غایی این باید باشد: نشر دانشنامه در اینترنت. اینگونه اگر نشود، کار ابتر و ناقص است، چرا که معدودی مخاطب به آن دسترسی خواهند داشت و مخاطب و مشتری اصلی که در فضای مجازی حضور دارند، از محتویات این اثر بیبهره میمانند.
تهیهکنندگان فیلمهای سینمایی برای دیده شدن بیشتر اثرشان، نیز بازگشت بهتر سرمایه، غیر از سینما که شکل کلاسیک پخش فیلم است، فیلم را طی قراردادهایی در رسانهها و فضاهای دیگر مثل تلویزیون، شبکه نمایش خانگی و برخی پلتفرمها و شبکههای موبایلی در معرض نمایش قرار میدهند.
متولیان دانشنامه هم باید همین مسیر را بروند. البته این بزرگواران زحمت خود را کشیدهاند، شاید اینک وظیفه موسسات و دستگاههای دیگر باشد که مالکیت پخش اینترنتی کار را عهدهدار شوند و اینگونه بخشی قابل توجهی از هزینههای سرمایهگذار هم برگردد؛ طراحی سایتی که امکان ویرایش محتوا، نیز امکان سرچ دادهها و هزاران مدخل دانشنامه را داشته باشد.
۳- از حرفهای بودن دانشنامه و تهیه و نگارش هزاران مدخل مرتبط با مازندران گفتم که برخی از این مدخلها، تولیدی نویسندگان و محققان همین اثر فاخر است و در جای دیگر نشانی از آنها نیست. برخی مدخلها اما سطحی و دم دستیاند، مانند روستاهای مازندران. و برخی مداخل هم کاستیهایی دارند:...
http://mazandnume.com/images/daneshname.babol.jpg
ادامه مطلب را در سایت مازندنومه و لینک کوتاه زیر بخوانید:
https://b2n.ir/q21083
✔️ به مازندنومه اعتماد کنید⬅️سرعت➕صحت➕دقت↙️
🆔 https://t.me/mazandnume
بابلشناسی؛ تکیه و سقانفار #شیاده
🔹تکیه و مجموعه سقانفارهای تاریخی شیاده در ساداتمحله روستای شیاده بخش بندپیغربی بابل واقع است.
🔹این اثر تاریخی که قدمت آن به سال ۱۲۴۶ خورشیدی یعنی عصر ناصرالدینشاه قاجار برمیگردد با هزینهی جمعی از خیرین این روستا به ویژه سیدقدیر و سیدمهدی با نظارت سیدحسین فقیه توسط دو استادکار به نامهای ابوالحسن و ابراهیم نوایی احداث شد.
🔹در حیاط تکیه شیاده سه سقانفار قرار گرفته که هر یک از آنها مربوط به سه طایفه موسوی، هاشمی و جعفری است که از آن میان سقانفار موسویها در سال ۱۳۷۹ با شماره ۳۳۸۴ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
گزارش: مهدی رجبپور
فیلم: حامد ابراهیمزاده بازگیر
شنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰.
@BabolShahreBaharNarenj
20.13 MB
🔎
#کلارسی
#زرگرمحله
در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: «کلارسی دهی از دهستان جلال ازرک بخش نور شهرستان بابل، 14 کیلومتری باختر بابل، 6 کیلومتری شمال شوسه بابل به آمل [جاده قدیم]، دشت، مرطوب معتدل مالاریایی، 125 تن سکنه، شیعه، مازندرانی و فارسی. آب آن از رودخانه کاری، محصول برنج، صیفی، کنف، مختصر غلات و نیشکر، شغل زراعت، راه مالرو. این ده معروف به زرگرمحله است.»[1] دارد.
قریه ی کلارسی سابق پس از مدتی به زرگرمحله تغییر نام داد. امروزه این محله به شهری با نام #زرگر_شهر تبدیل شده که مرکز بخش لاله آباد بابل است.
به اعتبار سندی به جا مانده از سال 1296 قمری، کلارسی تیولِ[2] یکی از سادات قاضی[3] به نام سید عبدالکریم بود. سید عبدالکریم یکی از روحانیون بابل بود که ناصرالدین شاه در سفرنامه خود به مازندران نام او را در کنار علمای بابل آورده است:
«روز یکشنبه بیستوهفتم ذیالحجه (1282قمری) صبح اوّل هوا صاف بود بعد ابر شد دو سه ساعت هوا سرد شد بیرون آمدیم. پیش از ناهار علما به این موجب به دیدن آمدند حاجی اشرفی اندک نقاهت و کسالتی هم داشت، ملّا محمّد شفیع دابوئی، ملّاحمزه لاله¬آبادی[4]، ملّامحمّدامین بارفروشی، شیخ یوسف بارفروشی، ملّامحمّد حسنبندپئی، آقا سید محمّد داماد حاجی اشرفی, شیخ محمّد شیخالاسلام امیرکلائی[و] ملّا میرزامحمّد منجمباشی قدری صحبت داشتند عرایض لازمه را اظهار نمودند. ... بعد آقا سید ربیع که آن هم مجتهد بارفروش است با این اشخاص به حضور آمد ملّا محمود حمزه کلائی, آقامیرزا بزرگ، آقاسیّدصدرالدین تنکابنی، آقامحمّدرضا پسر مرحوم شریعتمدار [و] #سیّدعبدالکریم_قاضی, آنها نیز قدری عرایض داشته اظهار نموده مرخص شدند». [5]
سند دیگری از سال 1329 قمری موجود است که عنوان آن «صلح نامه فروش املاک قریه های حاجی¬کلا ارصلو[6] و کلارسی مازندران از سوی اقدس السلطنه (همسر حاج امین السلطنه) به محمدجعفر معین الرعایا» نام دارد.
در سفرنامه ملگونف روسی سال 1239 خورشیدی در فهرست روستاهای دهستان جلال ازرک بابل به روستای کلارسی با 20 در خانه اشاره شده است.[7]
رابینو نیز در سال 1288 خورشیدی به کلارسی در فهرست روستاهای جلال ازرک اشاره داشته است.[8]
پی نوشت ها:
[1]. زرم آرا، حسینعلی، فرهنگ جغرافیایی ایران(آبادیها)، ج3، دایره جغرافیایی ستاد ارتش، 1329، ص237.
[2] . واگذاری زمین و ملک به کسی از طرف پادشاه که آن شخص از طریق مالیات آن ملک برای خود درآمدی فراهم می آورد. (فرهنگ معین)
[3] . سادات قاضی نیاکی که عده ای از آنها در زمان قاجار به روستای کروکلا و سپس به محله ی قاضی کتی بابل مهاجرت نمودند. از بزرگان این طایفه می توان به قاضی میرزا محمد و فرزندش سید عبدالوهاب قاضی کروکلائی اشاره نمود.
[4] . یکی از علما و مشاهیر لاله آباد که شاعر بوده و با تخلص خلیل بارفروشی شعر می سرود.
[5] . مصطفی نوری، نامه مازندران (سفرنامه های عصر ناصرالدین شاه)، مجموعه اول،تهران، نشر البرز 1390، ص163.
[6] . نام درست این روستا حاجی¬کلا ارزلو و یکی از روستاهای دهستان بالاتجن قائمشهراست.
[7] . گریگوری ملگونف، کرانه های جنوبی دریای خزر، ترجمه امیر هوشنگ امیری، تهران، کتابسرا، 1376،ص234.
[8] . ه. ل. رابینو، مازندران و استرآباد، ترجمه: غلامعلی وحید مازندرانی، تهران انتشارت علمی و فرهنگی،1383،ص181.
📝علی ایمانی ایمنی
@lalevashenasi
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.