450
Obunachilar
+124 soatlar
+47 kunlar
+730 kunlar
Post vaqtlarining boʻlagichi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Nashrni tahlil qilish
Postlar | Ko'rishlar | Ulashishlar | Ko'rish dinamikasi |
01 مثل بوی کبوتری تو
مثل خاموشی زلال او،
مثل رنگین کمانِ دور گلویش،
مثل گرمای زیر بالِ او ..
سر پروازهای دور ندارم دیگر،
و همین آسمانِ کوچک
بَسَم است ..
برشی از کتاب "از میهن آنچه در چمدان دارم"
اسماعیل خویی
نشر کتاب صفحه ۸
@fenjansher2 | 52 | 2 | Loading... |
02 تقریبا صبح شدهاست.
حالا آهسته به تختخواب برگرد، و صبر کن تا مطمئن شوی خوابت نخواهدبرد...
@hamid_salimi59
صبح بخیر 🦦 | 54 | 3 | Loading... |
03 Media files | 54 | 0 | Loading... |
04 دربارهی "عشق"
از سریال Fleabag
و کشیش عجیبش...
@hamid_salimi59 | 96 | 2 | Loading... |
05 نزار قبانی دوست نداشتن رو خیلی جالب توصیف کرده؛
«قول دادم که دوستت نداشته باشم،
سپس در برابرِ این تصمیمِ بزرگ وحشت کردم ...»
🔸خانهٔ #نزارقبانی شاعر سوری عشق، زن و وطن
@raghsevazheha2 | 94 | 3 | Loading... |
06 Media files | 85 | 1 | Loading... |
07 سرقت میوسلحانه 🐈⬛
@Aliseyedsalehi | 109 | 3 | Loading... |
08 Media files | 74 | 1 | Loading... |
09 سلامٌ عليک، افتقدتك كثيرا ..
سلام بر تو، که دلم خیلی برایت تنگ است ..
@To_Natamam | 84 | 7 | Loading... |
10 من به اینکه بچههای مردم رو به کُشتن دادید، اعتراض دارم. | 82 | 0 | Loading... |
11 زیر پل سیدخندان وایسادهبودم و یادم نمیومد اومدم چی بخرم. خندهم گرفتهبود ولی در عینحال ترسیدهبودم از نزدیکشدن ترس ابدی: فراموشی. دختر جوونی از توی داروخانه دوید بیرون و اومد سمتم و بلند گفت موبایلتون آقا. صبر کردم تا رسید به من و موبایلم رو داد. گفت خیلی حواستون پرته. خندیدم. خندید. مث قرص ماه.
این سومینبار تو این ماهه که موبایلم رو گم میکنم. عکس بردیا رو توی آلبوم عکسها باز کردم و نگاه کردم. یادم بود که عاشقشم و ترس فراموشی کمتر شد. بعد یادم اومد اومدم دارو بگیرم که گرفتم. راه افتادم به سمت خونه، و نگاه کردم به کوههای مهآلود تهران. دلم خواست پرنده باشم و برم کلکچال و از خود کوهنوردم دونه و نونریزه کادو بگیرم. خود کوهنوردم بشینه کتاب بخونه و غمگین باشه و نگاهش کنم. بعد با خودم فکر کردم از بیرون چه شکلیم؟ رهگذری که رد میشد تنه زد و گفت واسّادی وسط راه حیوون. رفت. خوب شد، فهمیدم چه شکلیم.
رسیدم خونه و توی حیاط با موسیو بازی کردم. گربهی پیریه، و حوصله داره که نازش کنم و براش حرف بزنم. گفتم موسیو، تو من رو چه شکلی میبینی؟ دستش رو گذاشت روی سرش، که یعنی نازش کنم. فهمیدم ممکنه موسیو من رو مهربون ببینه. خوشم اومد.
یادم نمیاد چرا این متن رو شروع کردم. اما میدونم میخوام اینطوری تمومش کنم که ای زن زیبا، که اسمم هرگز آوازی نشد برای پرندهای که در گلوی زیبات زندگی میکنه، چه بد که نمیشه بهت بگم چقدر برای مردن تو بغل تو دلتنگم.
قرص سبز، قرص زرد، قرص سفید.
پرچم سرزمین بیهودگی، تو معدهی من میرقصه. چه عصر عجیب دلگیری.
@fenjansher2 | 98 | 2 | Loading... |
12 آقای غلامرضا بروسان چه خوب میگه :
ﺑﮕﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ
ﺑﻪ ﺩُﻡِ ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮐﯽ ﺑﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻏﻢ ﭼﻮﻥ ﺳﻨﮕﯽ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺷﯿﺐِ ﯾﮏ ﺩﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ...
@hamid_salimi59
@alivaali_89 | 84 | 2 | Loading... |
13 Media files | 83 | 0 | Loading... |
14 هرموقع خرید کردن برای کسی که دوستش دارید از خرید کردن برای خودتون لذت بخشتر بود، شما دیگه اون فرد رو دوستش ندارید
"عاشقشید" :)))
@fenjansher2 | 101 | 5 | Loading... |
15 سعی میکنم حواسم را پرت کنم، کتاب بخوانم، غذای خوب بخورم، فیلم خوب ببینم، آهنگ خوب گوش کنم، نامههای قشنگ بنویسم، با گلها و درختان حرف بزنم، چیزهای قشنگ بپوشم، برقصم و آواز بخوانم؛ اما درنهایت یکجا، در گوشهای، بهطور ناگهانی بازهم احوالاتی سراغم میآیند که غرقم میکنند و فرصتِ زندگی کردن را از من میگیرند.
@fenjansher2 | 102 | 3 | Loading... |
16 میدونی یکی از غمگینترین چیزا در مورد زندگی چیه؟
اینکه همون چیزایی که قلبتو میشکنن، چشماتم باز میکنن.
عجیبه، نه؟!
@fenjansher2 | 105 | 3 | Loading... |
17 نامِ تو، فقط یک اسم عادی و خالی نیست.
نامِ تو، تمام خوبیهاست. نامِ تو، مثل خانه امن است. و آیا دقت کردهای که چهقدر اسمِ تو، کنار اسمِ من زیباست؟
@fenjansher2 | 106 | 3 | Loading... |
18 «تو ساده نگاهم میکردی، و قلب من واقعا تند میزد.»
@fenjansher2 | 104 | 3 | Loading... |
19 Media files | 120 | 1 | Loading... |
20 Media files | 87 | 0 | Loading... |
21 من هم پیش از آنکه با او آشنا شوم، گمان میکردم
هیچچیز در دنیا ارزش جنگیدن ندارد.
@fenjansher2 | 134 | 6 | Loading... |
22 گاهی موی بلند بخشی از زیبایی رو پنهان میکنه.
> بابک
@CmBaaz | 241 | 12 | Loading... |
23 بفرست براى كسى كه حكم اون درخت رو داره برات…
@baycot 💠 | 121 | 2 | Loading... |
24 Media files | 278 | 4 | Loading... |
25 Media files | 109 | 0 | Loading... |
26 Media files | 126 | 2 | Loading... |
27 Media files | 96 | 2 | Loading... |
28
تو را دوست داشتم چون شبيه او بودی،
تو را میبوسيدم و در آغوش میكشيدم
بیخيال او!
پيش خودم تصور میكردم كه اوست
و حالا هم با تو به هم زدم
چون تو كه نماينده موهوم من بودی
يادگار آن موهوم را چركين كردی!
#صادق_هدایت🌱
@fenjansher2 | 115 | 2 | Loading... |
29 سرم رو میکنم توی دهنم یه جوری که صدام تا ته دلم برسه داد میزنم: « اگه من یادم رفت تو یادت باشه، قرارمون یه روز عصر ساعت ۶، دور دریاچه چیتگر. دستهجمعی مهاجرت کنیم بریم از اینجا. اینجا دیگه جای موندن نیست. همه خونههاش طبقه چهارمن. بدون آسانسور. پاگردهای تنگ».
صدام میپیچه.
از همون پایین داد میزنه و جواب میده: «فقط یادت باشه دو روز قبلش بهم پیام بدی. میدونی که دیگه تهران نیستم. الان جزایر لانگرهاوسم. هم شرجیه هم نوچ. اختلاف ساعت هم که هست».
میخوام دوباره داد بزنم و بگم: «پس اگه اینجوریه که منتفیه! بخوابیم» که یکی از بالا سرم میگه: «بهش بگو ما میندازیم کمربندی، یواش میریم. اون تند بال بزنه خودش رو برسونه بهمون.»
سرمو میارم بالا میبینم عقلمه. داره با اندک شارژ باقی موندهاش نگاهم میکنه. میگم: «خب!»
دوباره کلهام رو میکنم تو دهنم و هوار میکشم: «پس ما از کمربندی میریم، تو تند بال بزن بیا تا بهمون برسی». صدام میپیچه.
داد میزنه میگه: «نشونه! نشونه بذارین تو راه تا بدونم دارم درست میام.»
میگم: «نشونهی ما از این ور! از این ور بیا، درسته!»
سرم رو از تو حلقم در میارم. پس کلهام تُفیه. نگاه میکنم میبینم چشمام همونطور خیره موندن بهم. چندششون شده از تف سرم. سرم رو میارم بالا عقلم داره با ته موندهی شارژش (ته موندهی شارژمون) سرش رو تکون میده. شاید یه نشونهاست. نشونه تاسف شاید.
به خودم میگم:
«من نمیدانستم
معنی هرگز را
تو چرا
بازنگشتی دیگر؟»
باز میگم: «ای بابا هجرت هم لابد سرابی بود و بس. بخوابیم...»
صدام ته میکشه. شارژم تموم میشه. خاموش میشم.
#بهزاد_امیراصلانی
@fenjansher2 | 103 | 1 | Loading... |
30 هشت نشونه که میگه برای هم ساخته شدین:
• درک متقابل دارین، بهم احترام میزارین و اشتباهات جزئی همدیگه رو میبخشین
• هر دو به یک اندازه برای رابطهتون تلاش میکنین و مجبور به اثبات چیزی نیستین
• تمام خبرهای خوب و بد رو به هم میگین و نیازی به مخفی کاری نیست
• از بودن با هم لذت میبرین
• با هم دعوا میکنین ولی اجازه نمیدین دعوا باعث تغییر احساستون بشه
• همدیگر رو توی آینده هم تصور می کنین
• ترفندهای خوشحال کردن همدیگه رو بلدین
@fenjansher2 | 112 | 4 | Loading... |
31 Media files | 122 | 1 | Loading... |
32 Media files | 99 | 0 | Loading... |
33 تا زمانی که انسان، حیوانی را دوست نداشته باشد؛ بخشی از روحش بیدار نمیشود ..
🪽♥️
https://www.instagram.com/reel/C6bgU91Lp2E/?igsh=MXJsdWE0aWJobTczcQ== | 128 | 2 | Loading... |
34 گاهی هم باید به زمان اعتماد کنیم، به دور فلکی، به توالی اتفاقات، به آنچه در پیش است، به اینکه هر اتفاق در محل تقاطع دهها اتفاق دیگر میافتد. به اینکه تا همینجا هم هر چه داریم از همین تقاطع اتفاقات داریم. به اینکه باید همه آنچه لازم است، همه ضروریات، یکی یکی از راه برسند تا اتفاق نهایی شکل بگیرد. به اینکه باید تکه تکه اتفاقات در کنار هم قرار بگیرند، تا تصویری که دوست داریم شکل بگیرد.
پس گاهی همه آنچه نیاز داریم زمان است، زمانی که هیچوقت نمیایستد. زمانی که آمدنی است، زمانی که بالاخره از راه میرسد، نه یک آن زودتر، نه یک آن دیرتر.
#امیرعلی_بنی_اسدی
@fenjansher2 | 120 | 2 | Loading... |
35 Media files | 106 | 1 | Loading... |
36 Media files | 127 | 3 | Loading... |
37 Media files | 86 | 0 | Loading... |
38 Media files | 86 | 0 | Loading... |
مثل بوی کبوتری تو
مثل خاموشی زلال او،
مثل رنگین کمانِ دور گلویش،
مثل گرمای زیر بالِ او ..
سر پروازهای دور ندارم دیگر،
و همین آسمانِ کوچک
بَسَم است ..
برشی از کتاب "از میهن آنچه در چمدان دارم"
اسماعیل خویی
نشر کتاب صفحه ۸
@fenjansher2
تقریبا صبح شدهاست.
حالا آهسته به تختخواب برگرد، و صبر کن تا مطمئن شوی خوابت نخواهدبرد...
@hamid_salimi59
صبح بخیر 🦦
❤ 1
01:22
Video unavailableShow in Telegram
دربارهی "عشق"
از سریال Fleabag
و کشیش عجیبش...
@hamid_salimi59
❤ 1
00:41
Video unavailableShow in Telegram
نزار قبانی دوست نداشتن رو خیلی جالب توصیف کرده؛
«قول دادم که دوستت نداشته باشم،
سپس در برابرِ این تصمیمِ بزرگ وحشت کردم ...»
🔸خانهٔ #نزارقبانی شاعر سوری عشق، زن و وطن
@raghsevazheha2
سلامٌ عليک، افتقدتك كثيرا ..
سلام بر تو، که دلم خیلی برایت تنگ است ..
@To_Natamam
❤ 4
01:21
Video unavailableShow in Telegram
من به اینکه بچههای مردم رو به کُشتن دادید، اعتراض دارم.
😢 2💔 1