cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

javad kashi

تاملات پراکنده اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جهت ارتباط : @gholamrezakashi

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
6 148
Obunachilar
+9724 soatlar
+837 kunlar
+16630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

تحریم بنیادگرا، تحریم بازیگر ----- من دور اول در انتخابات شرکت کردم. به دکتر پزشکیان رای دادم. نمی‌توانم انکار کنم پیروز دور اول انتخابات تحریم‌کنندگان بودند. آنها با عدد درشت خود یک قدرت اجتماعی عظیم را به صحنه آوردند. اما پیش‌بینی می‌کنم دور دوم انتخابات تحریم کنندگان را به دو گروه تقسیم کند: تحریم کنندگان بنیادگرا و تحریم کنندگان بازیگر. تحریم کنندگان بنیادگرا کسانی هستند که تحریم را یک استراتژی دراز مدت برای تحصیل همه مطالبات خود می‌انگارند. همین که می‌بینند در هر دوره انتخاباتی می‌توانند ابراز وجود کنند، نتیجه گرفته‌اند همین مسیر را باید تا وصول به همه آرزوهای سیاسی خود حفظ کنند. هیچ‌کس نمی‌داند چطور ممکن است تحریم انتخابات منجر به تغییر حکومت به یک نظم دمکراتیک، پاکدست، عادل شود. آنها بنیادگرا هستند به این جهت که به یک اصل و قاعده انکاری برای تحصیل همه چیز تکیه کرده‌اند. تفاوت‌شان با بنیادگرایان دینی در آن است که به جای آنکه یک کانون قدسی در بنیاد جهان خود بکارند، یک هسته نفرت و انکار کاشته‌اند. وجه اشتراک عملی‌شان با بنیادگرایان دینی بی‌توجهی به امور اینجایی و اکنونی در عرصه سیاست است. به دکتر جلیلی نظر کنید. بیش از یک دهه است برای همه چیز برنامه دارد و درمان همه دردهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در کیسه اوست. نظم کلامی او هیچ تغییری نمی‌کند. هیچ تجربه‌ای در گذشته شخصیت و باورهایش را تحت تاثیر قرار نداده است. می‌توان پیش بینی کرد هیچ حادثه‌ای در آینده نیز او را تغییر نخواهد داد. تحریمی‌های بنیادگرا نیز ممکن است به سرعت به چنین وادی پرتاب شوند. خوب اگر دقت کنید نشانه‌های این وضعیت را می‌توانید در کلام تبلیغاتی آنها مشاهده کنید. تحریمی‌های بازیگر اما به این نتیجه می‌رسند که می‌توانی یک دوره تحریم کنی اما اگر در میدان واقعی عمل سیاسی، امکانی برای بازی دیگری هم پیدا شد، نباید از آن غفلت کرد. اگر حقیقتاً گشایش‌های اندک اقتصادی و اجتماعی و زندگی سیاسی و فعالیت مدنی در پرتو ریاست جمهوری پزشکیان بیشتر از رقیب او خواهد بود، چرا نباید مشارکت کرد؟ بنیادگرا حیات سیاسی را تا غایت ویرانگر آن دنبال می‌کند حتی اگر نتیجه‌ای نگیرد. آنچه برای او مهم است، خلق حماسه و قهرمانی است. اما بازیگر بی‌آنکه الزاماً از اصول و بنیادهای خود صرف نظر کند، یک چشم تیز به فرصت‌های بزرگ و کوچک عینی و واقعی هم دارد. اصول و بنیادهای او، مانع از عمل‌گرایی مبتذل می‌شود، اما فرصت سنجی‌های آن به آن او، امکان‌های حل سیاسی معضلات یک ملت را از چشم نمی‌اندازد. @javadkashi
Hammasini ko'rsatish...
~ والتر بنیامین در قطعه مشهوری می‌نویسد: «انسان که در دوران هومر، اسیر اندیشه‌های خدایان اُلمپ بود، اکنون رها و چنان از خود بیگانه شده که می‌تواند نابودی خود را همچون عالی‌ترین لذت زیبایی‌شناختی تجربه کند.» ملال باعث می‌شود که بیشتر چیزها همچون جایگزین‌هایی وسوسه‌انگیز به‌نظر برسند. بیراه نیست گاهی تصور می‌کنیم که آن‌چه واقعاً لازم داریم، یک پایان کامل حتی فاجعه‌بار دیگر است. در این وضعیت که چنین ملال و خستگی و عصیان از خودِ حیات و کارگزاران‌اش فراگیر شده است اصلاح‌طلبی، بعد از شکست‌های بنیادینش، برای اکثریت چیزی نیست جز تداوم ملال. آدم‌ها ملال را نمی‌توانند تاب بیاورند. می‌خواهند عوضش کنند؛ حتی شده با فاجعه. براندازی پاسخ به این ملال‌ عمومی است؛ که برخی از خود همان مسببان وضع موجود (یعنی حاکمان و اصلاح‌طلبان کلاسیک) آن را در ذیل برنامه‌های دشمن جهت ناامید کردن مردم می‌گذارند و صورت مسأله را در اتاق‌های‌شان پاک می‌کنند. نه‌گویی و نفی در شکل غیرسیاسی آن برآمده از آری‌گویی به فاجعه است. در این شکل، نابودی خود و دیگری در پی استیصال از وضعیت اهمیت می‌یابد و رونق می‌گیرد. مبلّغ این باور است که باید «کثافت» تا نهایت خود پیش برود چون در پس این تخریب مطلق، رستگاری منتظر ماست. این نه، یک نفی غیرسیاسی، تصویری نو از انجمن حجتیه و در ضدیت با نهاد «زندگی» به عنوان مهمترین و رادیکال‌ترین ایده سیاسی است؛ آنچه که در پیشانی جنبش مترقی زن، زندگی، آزادی مشاهده کردیم. اما نه‌ی سیاسی و نفیِ برآمده از زندگی (نفی مرگ) نه از تلاش برای کمک به «نابودی» و «به سیم آخر زدن» که نوعی سیم‌کشی، مفصل‌بندی و در مجموع متکی بر «ساختن» است. نه گفتن در این چشم‌انداز سیاسی بدنبال زیباشناسی کردن فاجعه نیست، تحت هدایت ملال قرار نگرفته و دستاوردهای جمعی و پتانسیل‌های اجتماعی موجود در جامعه را نادیده نمی‌گیرد. نه‌ی سیاسی تمنای ایستادن بر ویرانه را ندارد، بلکه بر ویرانی موجود حساس است و بر روش‌های تولید این «شرایط» نورافکن می‌اندازد. هر نه‌ای نفی سیاسی نیست. پروژه‌هایی را باید شناخت که از نه سیاست‌زدایی می‌کنند و جز تخریب زندگی در میانه قهقهه تلخ خدایان سودایی ندارند. از نه‌ی قاطع امروز جامعه به هیأت حاکمه می‌باید مراقبت کرد. @AminBozorgiyan
Hammasini ko'rsatish...
جلیلی و کلام سکولار -- سعید جلیلی دقیقاً در نقطه مقابل پزشکیان است. به عنوان یک فرد دانا، قدرتمند و معجزه‌گر ظاهر می‌شود. قرار است مطابق یک «نقشه جامع و فراگیر یک جهان فرصت و یک ایران جهش» خلق کند. نظم کلامی سعید جلیلی مملو از شوق به ایجاد امید فراگیر در سطح ملی است. این نظم کلامی در ادوار قبلی انتخابات هم ظاهر شده بود. اما مشاوران او نتوانسته‌اند بفهمند چرا این همه شوق و امید، در کلام باقی می‌ماند و در واقعیت مادی ظهور پیدا نمی‌کند. چندانکه مردم سر از پا نشناسند و به سمت صندوق‌های رای بدوند. امید، شوق افکنی و خلق چشم‌انداز تازه در کلام سعید جلیلی، نیازمند یک قاب تازه است. جلیلی در قابی سخن می‌گوید که پیشترها عکسی دیگر در آن نهاده شده بود. عکسی که رنگ قدسی داشت. اینک قدسیت از جمال آن گرفته شده و در سخن جلیلی سکولار شده است. آن قاب و عکس قدسی، از یک هدایتگر مقدس و متصل به منابع متعالی آغاز می‌شد. مقرر بود مردمان همه با یک صدا و رنگ واحد به صف شوند و به سمت تحصیل سعادت‌های دنیوی و اخروی حرکت کنند. این موضع البته هیچ‌گاه به رئیس جمهور ربط نداشت. قبل از جلیلی احمدی نژاد بود که در موقعیت ریاست جمهوری مدعی چنین رهبری قدسی و فرهمند شد. خود را در هاله‌ قدسی می‌یافت و مرتبط با امام زمان. خیال می‌کرد در موضعی هست که ملت ایران را یکصدا و یکرنگ به سمت تبدیل شدن به یک قدرت جهانی حرکت دهد و از حیث معنوی نیز مردمان را متعالی کند. جلیلی گفتار احمدی نژاد را از سویه‌های قدسی‌اش بیرون آورده است. به جای ادعای ارتباط با منابع قدسی، مدعی است نقطه جامع و بی‌بدیل دانش و تجربه است. جلیلی با این مدعاها در همان قاب کلامی ایدئولوژیک اما در بیانی سکولار شده سخن می‌گوید. در متن گفتاری جلیلی مردم همه باید به صف شوند، هدایت و راهبری این تنها مغز هوشمند را بپذیرند او که طی سال‌های گذشته هزار متفکر و کارشناس و اهل فن را به خدمت گرفته است. ده‌ها سفر کرده، وقت خود را صرف جلسات بیهوده نکرده و به دولت‌های متعدد راهبردهای کارشناسانه داده است. مردم همه باید یکصدا و یک رنگ، پشت سر این رهبر دانشمند و مجرب حرکت کنند تا دریایی از فرصت‌های بر زمین مانده فعال شود و ایران جهش کند و عقب ماندگی‌های سالیان متمادی طی یک مدت کوتاه جبران شود. خوب است مشاوران جناب جلیلی به ایشان گوشزد کنند، سخنانش را در قابی به نمایش می‌گذارد که برانگیزاننده نیست. حتی رماننده هم هست. قابی که چارچوبش بر وجود یک هدایتگر همه چیز دان استوار شده، پیشاپیش سیاست را به یک نفر تقلیل داده و مردم را از فاعلیت سیاسی محروم کرده است. جان و جوهر دورانی که در آن زندگی می‌کنیم، پذیرش فاعلیت سیاسی مردم است. آنکه همه چیز را می‌داند و برای همه مشکلات کشور برنامه از پیش طراحی شده‌ای در جیب دارد، پیشتر به جای همه مردم فکر کرده و تصمیمات خود را اخذ کرده است. برای مردم چه جایی خواهد ماند الا تبعیت و تسلیم. خوب است همراه با سکولار کردن آن کلام قدسی، فکری هم برای دمکراتیک کردن آن کنند. این تحلیل بر اساس اولین فیلم تبلیغاتی ایشان نوشته شد که در روز شنبه 22 خرداد ماه از شبکه اول منتشر شد. @javadkashi
Hammasini ko'rsatish...
خیمه را فرونشاند --- قطع نظر از آنکه انتخابات این دوره چه نتیجه‌ای داشته باشد، مسعود پزشکیان متولی بازسازی گفتمان اصلاحات شد. گفتمان تازه اصلاحات در اولین برنامه تلویزیونی او ظهور پیدا کرد. مشخصات اصلی این گفتار بازسازی شده به شرح زیر است: • اصلاحات با زبان پزشکیان از سنخ تداوم است نه آغازی تازه. • تداوم بر اساس برنامه‌های کارشناسی شده است و مضمون ایدئولوژیک و آرمان‌گرایانه ندارد. • تقریباً هیچ نشانی از تقابل سیاسی در آن مشاهده نمی‌شود. از همین روز نخست، در آشتی با ارکان اصلی نظام است. • پزشکیان جایگاهی جز اجرای درست برنامه برای خود قائل نیست. هیچ کجا از امکان معجزه در اقتصاد و پیشرفت سخن نگفت و هیچ کجا خود را یک مجری معجزه‌گر، قدرتمند و توانا جلوه نداد. • عقلانیت بوروکراتیک با هدف مدیریت عقلانی امور عمومی ماحصل کلام او بود. • می‌توان از آنچه گفت، یک کلام محوری استخراج کرد و آن هدایت قوه مجریه به سمت یک دستگاه کارآمد است. • از اسلام سخن گفت. اما شاید نحو خوانش او از اسلام را بتوان اسلام بوروکراتیک خواند. اسلامی که به یک نظم عقلانی بوروکراتیک نیرو می‌بخشد. این مولفه‌های گفتمانی چرخش مهمی در گفتار مالوف اصلاح‌طلبان محسوب می‌شود. گفتاری که اصلاح طلبان از اوایل دهه هفتاد به صحنه آوردند، یک خیمه قدرتمند هویت‌گرایانه در کنار یا تقابل با خیمه هویتی نظام مستقر بود. سرآغازی دیگر و غایتی متمایز را هدف گرفته بود. شاید در رفتار و سیاست‌های عملی اهل مسالمت و گفتگو بود، اما در غایات خود انقلابی و مبشر روز و روزگاری دیگر بود. از انباشت احساسات و هیجان و امید فشرده در سطح عمومی تغذیه می‌کرد و مدعی تحقق فردایی به کل متفاوت بود. پزشکیان خیمه هویت‌گرایانه اصلاحات را فرونشاند. این اتفاق درست در زمانی روی نموده است که خیمه هویت‌گرای رقیب بی مشتری است. @javadkashi
Hammasini ko'rsatish...
غزه و کودکان فردا ----- صحنه طوری آراسته شده که همه چیز به گردن نتانیاهو بیافتد. آمریکا و اروپا گه گاه چیزی در مخالفت با ادامه جنگ غزه می‌گویند و کشورهای عربی نیز گاهی اظهار نارضایی می‌کنند. حتی جناح‌هایی در درون اسرائیل با نتانیاهو مخالفت می‌کنند. اما مثل روز روشن است همه منتظرند نتانیاهو بالاخره کار خود را به انجام برساند. نیروی نظامی حماس را در غزه به صفر برساند و نبرد غزه با پیروزی تام و تمام اسرائیل به انجام برسد. به محض تحقق این هدف نتانیاهو به عنوان یک جنایتکار جنگی از همه سو مورد شماتت قرار خواهد گرفت. از صحنه سیاست اسرائیل به حاشیه خواهد رفت تا همراه او همه آنچه این روزها در غزه می‌گذرد به بوته فراموشی سپرده شود. امید به فراموشی صحنه گردان بسیاری از جنایت‌های بزرگ در دوران مدرن بوده است. قدرت مسلط به محض آنکه خود را در معرض یک خطر ببیند، کلماتی مثل قانون، انصاف، عقل، عدالت، دگرپذیری، انسان‌دوستی و ده‌ها نام از این سنخ رویاروی او صف می‌کشند. هر کدام موازینی روی میز می‌گذارند و دفاع از خود را به رعایت موازینی مشروط می‌کنند. خطر اما عاجل‌تر از این حرف‌ها و کلمات است. برای دفاع عاجل از خود هر کاری مجاز است. هر اندازه جنایت و سرکوب که ضروری باشد به کار می‌افتد. کلمات اگر موجه کننده خشونت و سرکوب باشند، به کار گرفته می‌شوند و اگر مانع کار محسوب شوند، موقتاً زیر خاک مدفون می‌شوند تا کار به انجام برسد. قدرت‌های مسلط بر این باورند که امروز کار را تمام می‌کنیم و القابی مثل جنایتکار و خونریز را به جان می‌خریم اما اطمینان داریم پس از فتح و غلبه بر حریف، همه فراموش می‌کنند. یکسال و دو سال نه اما ده سال که از ماجرا بگذرد، همه به کسی می‌نگرند که در این صحنه غلبه کرده است نه آنکس که امروز کشته و سرکوب شد. آنگاه دوباره کلمات دفن شده را فرامی‌خوانند و انسان دوستی و دگرپذیری و عدالت و انصاف را بر گردن می‌آویزند. غرب با همه هیمنه خود به همین فراموشی دل بسته است. اشتباه نمی‌کنند. زمان بی‌رحم است. تیغ تیز فریاد معصومانه هزاران هزار کودک و زن بی‌گناه را زمان به گور خواهد سپرد. اما فراموشی یک سر دیگر هم دارد. فقط مردم فراموش‌کار نیستند. خود جنایت‌کاران نیز چیزی را فراموش می‌کنند و آن مرگ و نابودی نیروی موثر کلمات است. پس از پایان جنایت، همه آنها که صبر می‌کنند تا پس از انجام کار، کلمات مدفون شده انسان دوستی و دگرپذیری و عدالت وصلح را بر گردن بیاویزند، فراموش کرده‌اند برای این مفاهیم هیچ قدرت اثربخشی باقی نمانده است. هیچ‌کس آنها را باور نخواهد کرد. آنها به بی‌بنیاد سازی اساس خود و مدرنیته مشغولند. امروز غلبه می‌کنند اما میراث‌شان برای نسل‌های بعدی جز خلاء و نیستی و ویرانی نخواهد بود. کودکان فردا چشم‌هایشان به جهانی گشوده می‌شود که دیگر اثری از ارزش‌های انسانی باقی نمانده است. حتی اگر چیزی از ماجرای جنایت‌های امروز غزه به خاطر نیاورند. @javadkashi
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
📰کم‌سن‌و‌سال بودم و کم‌سواد و خجول. فقط در درونم آرزوی ابلاغ حقیقت پنهان بود. راستش این بود که دنبال استادی می‌گشتم که در کرسی ابلاغ حقیقت نشسته باشد تا با او هم‌ذات‌پنداری کنم و لذت ببرم. کلاس دکتر رضوی تنها کلاسی بود که به چنین وضعیتی نزدیک بود. کلامش پر از شور بود، از خوب و بد سخن می‌گفت، از عدالت و بی‌عدالتی، از مقاومت در مقابل نظم استبدادی. این‌ها همان مفاهیمی بودند که از سنخ پیامبری بودند. اما جنس پیامبری کردن دکتر رضوی، با جنسی که من آرزو داشتم، خیلی متفاوت بود. می‌توانستم در کلاس‌های دیگر دانشکده، روحم را بیرون کلاس بگذارم و با جسم خالی‌ام حاضر شوم. در کلاس دکتر رضوی این کار ممکن نبود، با همه روحم حاضر بودم، اما تفاوت‌های شگفت‌انگیز و ناشناخته او با آنچه من طلب می‌کردم، به شدت روانم را به‌هم می‌ریخت🗞 🔖 1400 کلمه ⏰زمان مطالعه:7 دقیقه 📮 سیاست‌نامه 21 را از طریق این لینک تهیه کنید: گروه مطبوعاتی هم‌میهن @goftemaann🦉
Hammasini ko'rsatish...
🔴بازخوانی رئالیسم 🔻بازخوانی فلسفه سیاسی رئالیسم 🔻جلسه‌ پنجم 🗣دکتر جهانگیر معینی علمداری عضو هیات علمی دانشگاه تهران واقع گرایی سیاسی، تجربه و فلسفه سیاسی روابط بین الملل: با تاکید بر هابز 🗣دکتر شروین مقیمی زنجانی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مبادی ایدآلیستیِ رئالیسم سیاسی مدرن: تاملی از منظر بحث در فلسفه سیاسی ماکیاولی 🗣دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبائی ترس برساخته ترس زایشگر: ماکیاولی و هابز #رئالیسم 🔴کانال علم سیاست: 🆔 @PoliticalScience_ir
Hammasini ko'rsatish...
20 May, 10.01 am​.m4a28.22 MB
ماموریت مقدس --- آنکه دختری را در خیابان کتک می‌زند، ماموریت مقدسی دارد: خدا را از زمین می‌تاراند. آوردن خدا بر روی زمین و او را متولی عدالت بر روی زمین کردن، خطای بزرگی بود. خدای زمینی شده آلوده به همه شرارت‌ها و خودخواهی‌ها و زیاده‌خواهی‌های انسانی است. اصلا خدا نیست، شیطان است در پوست خداوند. این خطا در ابتدای راه بر مردم پوشیده بود. آنکه خداوند را این همه سهمگین و خشن و بی‌رحم به صحنه تماشا می‌آورد، به قصد جان خدای زمینی شده آمده است. مردم دلتنگ خدای آسمانی هستند. خدایی که با همه قدرت و حضورش، پنهان است. در نهانگاه آسمان است و تنها هنگامی حاضر می‌شود که بندگانش او را فرابخوانند. او تنها برای تسلای دردی خواهد آمد. خدا در این جهان خدای تصمیم و اجرا و عمل نیست. این همه به انسان‌ها سپرده شده است. در سویه شاعرانه زندگی خانه کرده است. آنجا که سنگ یک تصمیم به دیوار خورده و آدمیان وامانده‌اند. خداوند امید دوباره عطا می‌کند. جان و خون زندگی را دوباره به جریان می‌اندازد. خدای زمینی شده را می‌تارانند آنگاه واقعیتی که در زمین وجود دارد، با همان سویه‌های ناسازوارش پدیدار خواهد شد. توهمات باطل رخت خواهند بست و چشم‌ها به آلام آدمیان گشوده خواهد شد. خدای زمینی شده تارانده می‌شود تا آدمیان بتوانند بی‌واسطه به یکدیگر نظر کنند. رابطه‌های انسانی بدون وساطت امکان‌پذیر شود. بتوانند با یکدیگر صریح باشند. با هم به نحو انسانی دوستی یا دشمنی کنند. با تکاپوهای کاملاً انسانی خود تلاش کنند موانع را از پیش پای زندگی بردارند و در هنگام ناکامی، از خدا مدد بجویند. خدایی که از دور منتظر فراخوانده شدن است. تا او را نخوانی، قدم از قدم برنخواهد داشت. مثل مادری است که فرزندانش را به حال خود رها کرده تا زندگی کردن را بیاموزند و بیاموزانند. @javadkashi
Hammasini ko'rsatish...
نیروی موسس مردم و قانون اساسی --- امروز نهم اردیبهشت در نشست رونمایی از کتاب «مفهوم سیاسی قانون» اثر مارتین لاگلین با ترجمه دکتر محمد راسخ که در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، شرکت کردم. متن زیر چکیده سخنرانی اینجانب در آن نشست است: سه دهه است قانون اساسی به یک مساله در عرصه عمومی ایران تبدیل شده است. کسانی «حفظ» وضع موجود را بر مبنای قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب آذرماه سال 1358 موجه و منتقدان و مخالفین را با استناد به مفاد قانون محکوم می‌کنند. بخشی از نیروهای مخالف، «تغییر»کلی قانون یا دستکم اصلاحات ساختاری در متن قانون اساسی را طلب می‌‌کنند. کسانی هم در این میان مساله را در «تفسیر» قانون می‌جویند و از امکان تغییرات در چارچوب همین قانون موجود دفاع می‌کنند. در این میان تنها گروه اول یعنی «حفظ» کنندگان وضع موجود نظام، مدعای خود را به کرسی نشانده. خود را حافظ قانون اساسی می‌داند و هر نقد موثری را با استناد به قانون خارج از موضوع تلقی می‌کنند. کتاب «مفهوم سیاسی قانون» اثر مارتین لاگلین و با ترجمه دکتر محمد راسخ، حوزه بحث را اساساً به جای دیگری می‌برد. نویسنده سوالاتی در میان می‌نهد که هر سه گروه یاد شده به آن بی‌توجهند: متنی که نامش قانون اساسی است، به خود وابسته است؟ یکباره از آسمان نازل شده یا یک خالق و آفرینشگر روی همین زمین داشته است؟ پاسخ به این پرسش‌ها از نظر نویسنده روشن است: آنکه این متن را خلق کرده مردم‌اند. آیا مردم در یک وضع عادی به وضع این قانون همت گماشته‌اند؟ پاسخ این است که نه، مردم در یک وضعیت که همانا وضعیت انقلابی بود، به فاعلیت جمعی رسیدند و قدرت وضع و خلق این متن را پیدا کردند. مردم در یک وضعیت استئنایی احساس کردند می‌توانند خود مرجع عالی وضع و تاسیس دولت باشند. سوال بعدی آن است که آیا در نوع و نحو تاسیس همه اجماع داشتند یا در آن سال‌ها مساله تاسیس خود یک مساله مورد منازعه بود؟ مطالعه تاریخ آن دوران روایت «مکتب مفهوم سیاسی قانون» را تصدیق می‌کند که تاسیس یک مساله تنازعی است. صداهای گوناگونی در میدان بود و تصویرها و آمال متعددی پیرامون نظم مطلوب وجود داشت. آنگاه سوال بعدی را باید در میان نهاد: متن مصوبی که نامش قانون اساسی است، آیا نقطه پایانی بر این میدان منازعه بود یا برای پیشبرد مطلوب این منازعه یک نقطه آغاز محسوب می‌شود؟ بر مبنای مکتبی که لاگلین متعلق به آن است، نقطه آغاز داستان «اراده سیاسی» است. فاعلان آن مردم‌اند. خواست آنان بنانهادن دولت به مثابه تجلی اراده عمومی است. اما تحقق این اراده در یک زمان تاریخی مشخص انجام شدنی نبوده و نیست چرا که موضوع محل منازعه بوده است. تدوین متن قانون وجاهتی جز آن نداشته که روند به نتیجه رساندن منازعه را قانونمند کند. در واقع قانون قرار نبوده و نیست که مردم را به خانه بازگرداند و متولیان امور، خود را غایت آمال محقق شده مردم بپندارند. قانون بی‌پشتوانه و حضور مدام مردم در صحنه پرمنازعه سیاست، طریقیت خود را فراموش می‌کند. موضوعیت پیدا می‌کند. هنگامی که قانون موضوعیت پیدا کرد، تبدیل به ابزاری در دست حکومت می‌شود تا مردم هوس روز آغازین را از سر بدر کنند. بنابراین مساله پیش روی ما، حفط یا تغییر یا تفسیر قانون اساسی نیست، مساله «بازگردان» قانون اساسی به جایگاه راستین آن است. قانون اساسی اگر بستر مولد خود را نادیده بگیرد، تنها بی‌اثر نمی‌شود بلکه به یک سد و مانع بزرگ برای قلمرو عمومی و تحقق اراده مردمان تبدیل می‌شود. به عاملی در تولید بیگانگی عمیق در حیات سیاسی. در تاریخ معاصرمان، دوبار دست به تدوین قانون اساسی زدیم. با زبان لاگلین دوبار در مرجعیت بخشی به امر سیاسی با زبان قانون ناکام مانده‌ایم. دلیل آن چیست؟ آیا باید کس یا کسانی را در این میان متهم کنیم یا کسری‌هایی در اساس داشته‌ایم. آیا حقیقتاً مردمانی که در صحنه انقلاب‌های مشروطه و انقلاب اسلامی حاضر شدند، اراده ناب به تاسیس بودند؟ اراده به تاسیس اتفاقی است که از نظر نویسنده در سرآغاز مدرنیته ضمن جدال با استیلای کلیسای مسیحی ظهور کرد. مردم در کشورهای اروپایی خود را رویاروی تفسیری از دین می‌دیدند که خداوند را قاهر مطلق، روحانیون را متولیان رسمی دین و تک تک افراد را بندگان تسلیم خداوند می‌خواستند. چندانکه گویی جهان انسانی قرار است یک کلیسای جامع و بزرگ باشد. سقف بلند کلیسا نشانه آسمان بود که بر فراز جغرافیای عالم ساخته شده است. خداوند پشت این سقف نشسته و احکام و اسرار مگوی خود را به شمار محدود روحانیون کلیسایی گفته است. حال تک تک آدمیان روی زمین باید از زاویه نصایح و احکام متولیان کلیسا، خود را و ارتباط خود با دیگران را تنظیم کنند. حیات کلیسا وابسته به اولویت بخشی به یک قاعده عمودی بر همه مناسبات افقی و چهره به چهره مردم وابسته بود. ادامه 👇🏼👇🏼👇🏼
Hammasini ko'rsatish...
قلمرو امر سیاسی به همان معنای عمیقی که نویسنده کتاب عرضه می‌کند، با ظهور و خلق مردم جلوه می‌کند. «مردم» هنگامی موضوعیت پیدا می‌کند که تک تک آدمیان از نقطه نظر ارتباطات افقی و روزمره خود، بدون ارجاع به هیچ امر بیرونی یک خود جمعی و سیاسی خلق کنند. خودی که ضامن آزادی و برابری میان تک تک افراد است. آزادی فردی که محصول مناسبات جهان جدید است، جز در پرتو خلق یک «خود سیاسی» عینیت پیدا نمی‌کند. اما خود سیاسی که یک پدیدار جمعی است، یک مساله تنازعی است. تاسیس اتفاقی است که خواسته می‌شود اما همواره به تعلیق می‌افتد. امر سیاسی دقیقا در همین تعلیق مدام معنادار می‌شود. خواست «خود سیاسی» که یک خود همبسته جمعی است، یک دال تهی، اما جذاب و برانگیزاننده است. شرط دوام و نشاط حیات سیاسی است. خواست مردم برای آنکه خود جمعی‌شان را محقق کنند، بی‌آنکه به هیچ عامل استعلایی ارجاع دهند، اتفاقی ضد دین و موجودیت استعلایی خدا نبود. مطالعه الهیات سیاسی غرب نشان می‌دهد این رویداد در درون منازعات کلیسایی ظاهر شد. مساله در قرون شانزده و هفده عبارت از آن بود که آیا خداوند به همان سیاقی که متولیان کلیسا مدعی‌اند به نحو سلسله مراتبی ظهور پیدا می‌کند؟ ابتدا در وحی و متون مقدس ظهور می‌کند بعد متولیان کلیسا و تفسیر رسمی آنها مرجعیت می‌یابد آنگاه برای مردم چیزی نمی‌ماند الا آنکه مواد خام شکل بخشی مطابق اراده متولیان کلیسا باشند؟ یا تفسیر دیگری هم ممکن است؟ اراده عقلانی و جمعی مردم، خود صورت مادی شده و تجسد یافته خداوند روی زمین است. همانچه بعدها با شعار صدای مردم صدای خداست بیان شد. آنگاه نسبت افقی مردم با هم به شرط سیاسی شدن، وجاهت اخلاقی، دینی و سیاسی پیدا می‌کند. این همان اراده به تاسیس است که امر سیاسی را به مثابه پیش شرط قانون اساسی معنادار می‌کند. سوال خود را تکرار می‌کنم: آیا حقیقتاً مردمانی که در صحنه انقلاب‌های مشروطه و انقلاب اسلامی حاضر شدند، اراده ناب به تاسیس بودند؟ پاسخ من منفی است. ما در بستر تاریخی خود اعم از آنکه مسحور ایدئولوژی‌ ناسیونالیستی، اسلام‌گرا یا چپ مارکسیست بودیم، با اراده به تاسیس هم در سطح فردی و هم در سطح جمعی فاصله بسیار داشتیم. اساساً اینجا چیزی تحت عنوان اراده موسس وجود نداشت. همه اراده‌های مکلف بودیم. بار سنگین تکالیف ایدئولوژیک بر دوش همه ما سنگینی می‌کرد. ما همه وجدان‌های معذب بودیم. چرا که در عمل به تکالیف انقلابی، دینی یا سیاسی و ایدئولوژیک‌مان کم کاری کرده بودیم. ثقل سنگین دستگا‌ه‌های ایدئولوژیک از همه ما سوژه‌های خمیده پشت ساخته بود. اراده مکلف را هرچه بنامید، اراده آزاد موسس نیست. حاصل تجمیع میلیونی آنها نیز با مقوله مردم و اراده به تاسیس در قلمرو امر سیاسی هنوز فاصله دارد. اراده مکلف جستجوگر کسانی است که راه هدایت را بنمایانند و آنها را سبک بار کنند. نیازمند کسانی هستند که با تبعیت تام ازآنها سنگینی بار انتخاب را از دوش‌شان بردارند. ما دوبار انقلاب کردیم. اما هنوز هم با تحقق مردم به مثابه یک اراده جمعی موسس که ضامن اراده آزاد فردی است فاصله داریم. اگرچه در فرایند تحولات تاریخی به آن نزدیک‌تر شده‌ایم. من خیال می‌کنم به سوی مردم شدن پیش می‌رویم. خواست ارتباطات هم عرضی میان من و تو بی وساطت هیچ امر استعلایی امروز بیش از همیشه موضوعیت پیدا کرده است. ما به تجلی صدای خدا در صدای مردم نزدیک‌تر از همیشه‌ایم. جمهوری اسلامی اگر به تداوم و حفظ خود می‌اندیشد باید با این صدا همساز شود. کسانی که به تغییر جزئی یا کلی می‌اندیشند، باید تغییر را در این جایگاه جستجو کنند و هواداران تفسیر هم باید باور کنند تفسیر مد نظرشان تنها با احیای حیات سیاسی معنادار خواهد شد @javadkashi
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.