4u

اه

اکسمو ترجیح میدادم به نکسم

نشد برم با یکی من بعد تو‌

خسته شدم از تلاش کردن برای تو انقد ازم دور شدی ، انقد باهام حرف نمیزنی که حس میکنم نمیشناسمت تو شدی فقط یه سری خاطره ، انقد ازم دور شدی که دفترم پر شده که از حرفای قشنگی که بهم گفتی تا شاید یروزی بتونم بشینم روبروت و همشو برات بخونم. این روزا حتی نمیدونم هستی یا نیستی میدونی چیه؟با این بودنی که پر از نبودنه داری عذابم میدی. همیشه فکر میکردم هیچوقت نمیری. فکر میکردم من و تو خیلی شبیه همیم ، جفتمون دیوونه ایم اما الان میبینم که ما یه تفاوت بزرگ داریم این که من هیچوقت ازت خسته نمیشم. اصلا هم من هم تو ، میدونیم که هیچوقت نمیتونم بزارمت کنار. نمیدونم الان حالت چطوره. یعنی میدونم ، خوبی ولی نمیخوام باور کنم.تو نمیتونی بدون من خوب‌ باشی. یادمه ، یادمه خودت میگفتی "اگه خوب نباشی خوب نیستم." من همیشه راحت از همه چی دل میکندم مثل خونه ، مثل سیگار ، ترک کردن واسه من غیر ممکن نبود. سر تو نشد ، یعنی من خواستم ولی نشد. برنمیگردی؟البته من خودم گذاشتم بری. خودم گفتم بری ولی الان فکرت پاچیده رو‌ در و دیوار مغزم. اصلا حال من بعد تو حال خوبی نیست ، نبودنت هرشب چنگ میزنه به قلبم. موندن تو شاید تنها خواسته ی من بود.اینکه باشی و من بتونم بودنتو حس کنم ولی خب الان تا ابد باید بشینم به جای خالی تو روبروم نگاه کنم‌. این قلبه یه بار واسه تو تپیده و بعدش دیگه واسه هیچکس نلرزیده. صدات موج میندازه روی ساحل قلبم. صحبت کردن راجبت با عروسکام و دیوارا و عکسات شده کار هرروز و شب من ، شبیه دیوونه ها شدم.یعنی نشدم ، تو دیوونم کردی.

‏پیدا کردن بهونه برای صحبت کردن کار راحتیه عزیزم میتونستی بگی میو

خوشگلیا ولی کسمغزی