𝐏𝐢𝐧𝐤𝐲💕𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭

ا

کسای ک میگین از کجا کپی کدی بیاین استوری سی کن زیر بی جا هم نزنن😏😏

استوری🫠👇🏻 https://t.me/Azimi_0101/s/113 .

استوری🫠👇🏻 https://t.me/Azimi_0101/s/113 .

خواجه چهارشنبه 🌚🌱 #عظیمی

برای چی هنوز دنبال این میگردی که کی آخرین نفر پیام داده؟مگه مهمه؟تو وقتی کسیو دوست داری اصن همیشه تو پیام بده، همیشه تو‌اونی باش که سراغشو میگیره،همیشه نگرانش باش،شاید اون توحال روحی خوبی نباشه ونتونه همش پیام بده، تو بجای گشتن دنبال نوبت کسی که باید پیام بده ،درکش کن و بیشترحواست بهش باشه تادلش آروم بشه:>✨ @Pinky_Heart866

هفت پارت جدید واکنش فراموش نشه👀

#رمان‌عشق‌شیرین ❤️ #نویسنده_ثنا_ماندگار 👩🏻‍🦰 #پارت۷۰ صدف:الووو ب چی چرت رفتی دل جم باش ک همه گپا مه راسته مه:صدف میزنم تو گپ مفت نزن خوش ندارم صدف:باشه بابا حالی نمیری ب خونه خو سچرخ یک ساعت منتظره ته شی مه:وی برسیدم بیا بریم خونه صدف:زنده باشی نمیشه سلام بگو ب خاله جان البته مادرجان😜 مه:چشم عروس خانم توهم سلام‌بگو ب خاله جان رسیدی خبری بده صدف:ای ب چشم فعلا بابای دست تکون دادم سچرخ حرکت کرد و صدف ب طرف خونه یو برد ب فکر یحی رفتم دوباره اگه گپا صدف راست شه چی اگه مه دوست داشته باشه ن بابا چری دوست داشته باشه اوف پس او برق خاص داخل چشمایو چیه یا او مهربانی های ک در حق مه میکنه چیه خب شاید چون خواهر دوست یو هستم خودمه خوی رویه میکنه ای بابا دیونه شدم سر خو تکون دادم ک فکر یحی از ذهن مه بره در زدم در وا شد مادرجان دم در دهلیز ایستاد بودن رسیدم پیش شان گفتم:سلام‌ مادرجان خسته نباشین مادرجان:علیک سلام ای چی وقت امادنه تو ک مه سکته دادی از ۷:۳۰صبح بیرون شدی حالی ۴:۳۰است چری گوشی تو خاموشه هر چی زنگ میزنم مه:مادرمه فدای شما شم چری نگران شدین مه ک حالی خورتککی نیوم ۱۹سال سن منه رفتم خو ثبت نام کردم بعدش دنبال کورس انگلسی بودم تا ب تایمی پیدا شه ک پوهنتون خو هم بتونم رفته تا پیدا کردم دیر شد گوشی مم فک کنم شارژ نداره ک خاموش شده حالی هم میبینین سالم پیش رو شمانم محکم مه بغل خو کردن گفتن:خیلی ترسیدم شیرین ترسیدم ک تور هم از دست بدم مثل ارزو😔😢 از بغلشان بیرون شدم دیدم اشکاینا اماده باز گفتم:مادرجان چری گریه میکنین دعا شما ب رد منه هیچ کار نمیشه مه خیال شما راحت مواظب خو خیلی هستم مادرجو دگه اشکاشما نبینم ک قلب مه بدرد میایه😔 مادرجان:باشه دختر مه دگه گریه نمیکنم بیا خسته یی کمی استراحت کن بتو اب لیمو یخ هم تیار میکنم روینا بوس کردم گفتم :چشم مادرجان