619
Підписники
+524 години
+587 днів
+12630 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
.
نوزاد
مردِ تنهایی میشود در پیادهرو
قبری میشود در گورستان
مادر تقلا میکند بهار بماند
موهایش اما مدام رنگ میبازند، میریزند
و باران و برف و آفتاب
باهم میبارند
پلک میزنم
موسم ییلاق است
پلک میزنم
موسم قشلاق
دستی مرا هل داده است
و تمام زندگی
منظرهایست که در سقوط میبینم
از پیشانی تا لبهایت
سالها فاصله بود
دیروز اما خواستم برای رفتنت اشک بریزم
که کسی را بوسیدی
که در لباسی سفید رقصیدی
که موهای دخترت را
شبیه خودت بافتی
دستی مرا هل داده است
و در لحظهای
_شاید همین حالا_
همهجا
تاریک خواهد شد
.
.
.
.
.
• شعری از کتاب "اتوبان" | ۱۳۹۵
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
.
تو را در آغوش کشیدم
تا تنت را طاقت بیاوری
موهایت را
شبهای پر وزنِ بر شانههایت
.
تا به لبهایم برسی
رنجهایت را زمین گذاشتی
بر آن ایستادی
بوسهی ما پلی بود
که تنهاییات از آن عبور میکرد و
به من میرسید
.
تنها مرا داری که به گلدانهایت آب بدهم
وقتی آب گلویت را میخراشد
تنها تو را دارم
که زنگِ درِ خانهات را بزنم، بگویم :
من مردهام و مرگ
حوصلهسربر است
راهم میدهی؟
.
ما با آنها فرق میکنیم
پس از سلام در سکوت فرو میرویم
و کافیست بگویم "دوستت دارم"
تا اشک بریزی
چه کسی باور میکند
ما چشمهایمان را که میبندیم
نور میزندشان؟
.
در آغوشم انتظار بکش
دنیایشان تمام میشود
دنیایمان آغاز میشود
.
.
.
.
.
• شعری از کتاب "نیمرخِ برف" | ۱۴۰۲
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
.
ما دو چاه بودیم
که هرچه مینوشیدیم
سیراب نمیشدیم
و خورشید در حملههای با تمام قوایش هم
به نزدیکترین نقاط تاریکمان نمیرسید
.
ما دو چاه بودیم
که نفس میکشیدیم
حرف میزدیم
راه میرفتیم
و به خود که میآمدیم میدیدیم
هوا را زنده زنده بلعیدهایم
و کلمهها را
و خیابان را
و ...
.
ما دو چاه بودیم
به عمقِ تنهاییمان
و غمانگیزترین پیوند دنیا بود
پیوند دو چاه
.
حالا
تمام شهر
گودالِ بزرگی را با دست به هم نشان میدهند
.
.
.
.
.
• شعری از کتاب "نثرِ خیس" | ۱۳۹۴
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
.
نه شبِ در لیوان
که چند جرعهاش را روی قرص خواب نوشیدم
نه روزِ در قابِ پنجره
فیلمی که صندلیِ کارگردانِ آن خالیست
هیچچیز
به من مربوط نیست
آبشار به من مربوط نیست
آوار به من مربوط نیست
هوا سرد میشود
گرم میشود
سنگین
سبک
هوا میرود
و من بیشکایتی تنها
پاستیل در دهان میگذارم
.
پیامها را بیجواب گذاشتهام
پیامهای دختری که دوستم دارد
پیامهای مرگی که دوستش دارم
جوابها را
بیسوالهایشان
از تراسِ ترسها
به پایین پرتاب کردهام
.
بیاعتنا به خونِ جاریِ انگشتم
که سرد میشود
آرام میگیرد
بیاعتنا به خاطرهای که با این گدازهها میجوشد،
میمیرد
.
ثانیهها را گذاشتهام باهم بازی کنند
بازیها را گذاشتهام با من بازی کنند
و به تبم مدام
پاستیل تعارف میکنم
.
درِ اتاق را رو به آینده و نصیحتهای پدر بستهام
و گذشته را
از دهان مورچههایی که تکه تکه آن را میبرند
نمیگیرم
.
هیچچیز به من مربوط نیست
به من چه مربوط باز
دریاها را
سفینهها را
چگونه دیوانه کردهای؟
به من چه مربوط باز
کدام مرد به نورت عشق میورزد
آنهنگام که مردی دیگر
در نیمهی تاریکت
دفن میشود؟
.
.
.
.
.
• نسخهی ویرایش شدهای از شعر "یک پاکت پاستیل"
متعلق به کتاب "نثرِ خیس" | ۱۳۹۴
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
.
من زندگی را به تاخیر انداختهام
با شعر
با امید
با آغوش تو
من زندگی را گذاشتهام برای بعد
و حالا او
در جایی از آینده
انتظارم را میکشد
از شعرها که بگذرم
آخرین تکهی امید که بپوسد
آغوش تو که تبخیر شود
به زندگی میرسم
جملهای همچون سم
با خونم میآمیزد و
در من میچرخد
میچرخم میان گورستان
رو به مردگان فریاد میزنم :
دردناکتر است
با زندگی تنها ماندن
.
.
.
.
.
• شعری از کتاب "اتوبان" | ۱۳۹۵
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
.
تنها مرا داری که به گلدانهایت آب بدهم
وقتی آب گلویت را میخراشد
تنها تو را دارم
که زنگِ درِ خانهات را بزنم، بگویم :
من مردهام و مرگ
حوصلهسربر است
راهم میدهی؟
.
.
.
.
.
• بریده شعری از کتاب "نیمرخِ برف" | ۱۴۰۲
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
.
#پناه_به_عاشقانه_ها
@alirezaqasemiankhamseh
.
دو روند کلی را در طی این هفت سال برای این دورهها ترسیم کردهام که با توجه به سطح هنرجو یکی از آنها را دنبال خواهیم کرد ⬇️
.
۱) برای هنرجویانی که تجربهی زیادی در نوشتن ندارند :
.
مرور سرفصلهایی نظیر "چرایی و چیستی شعر"، "جریانشناسی شعر معاصر از نیما تا به امروز"، "مفهوم تصویر و تکنیکهای مرتبط با آن"، "انداموارگی و مباحث مربوط به ساختار عمودی شعر" و ... که نقد آثار هم از نیمهی دوم کارگاه به آنها افزوده خواهد شد. در خلال این جلسات تلاش میکنم در فضایی مبتنی بر انتقال تجربه، وسعت نگاه شما را نسبت به قالب شعر آزاد بیشتر کنم. در پایان دوره درخواهید یافت که چه بخشی از مسیر را پیمودهاید، در چه نقطهای ایستادهاید و سمت چه مقصدی باید قدم بردارید.
.
۲) برای هنرجویایی که آثار از پیش نوشته شدهای دارند و تمایل دارند این آثار نقد شود :
.
در هر جلسه یک یا دو شعر به صورت مبسوط نقد خواهد شد، پیشنهاداتی برای ویرایش ارائه میشود و جلسهی آینده مجددا در کنار نقد اشعار تازه، نسخهی ویرایششدهی شعرهای پیشین بررسی میشود تا در نهایت به نسخهی استانداردی برسیم و از کنار هم قرار گرفتن این نسخهها، مقدمات شکلگیری مجموعه شعری فراهم آید.
.
.
▪︎ این دورهها و کتاب "به سوی آبهای آزاد" که در سالهای پیشرو منتشر خواهد شد، تلاشهایی هستند به سهم خودم در زدودن مه از مرزهای این قالب شعریِ تازه.
.
□ جزییات کارگاه :
.
• تعداد جلسات : ۴ جلسه (۴۵ تا ۶۰ دقیقهای) در ماه
• نحوه برگزاری : گوگل میت یا تلگرام
• زمان آغاز دوره : از هفته پایانی تیرماه و پس از پایان امتحانات دانشگاهها (جلسات دورههای جاری در حال حاضر در روزهای جمعه تا دوشنبه برگزار میشوند اما امکان اینکه زمان جلسات را به شکل تعاملی تعیین کنیم وجود دارد)
.
○ اطلاعات بیشتر و ثبتنام :
دایرکت - تلگرام (alireza_qasemian)
.
.
#به_سوی_آبهای_آزاد
#کارگاه_شعر #کارگاه_شعر_مجازی #کارگاه_شعر_آزاد
.
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
دکلمه شعر "فصل گرم"
از کتاب "نیمرخِ برف"
#علیرضا_قاسمیان_خمسه
@alirezaqasemiankhamseh
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.