cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

•تَـــرکِ سـاحــل•

⭕️هرگونه کپی حرام و پیگرد قانونی دارد⭕️ به قلم: ی.جعفری ترک ساحل(آنلاین) نجابتِ گناه(آنلاین) 🔐محافظ: @yaldatag🔐

Більше
Рекламні дописи
17 759
Підписники
-14524 години
+4557 днів
+2 59930 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
10Loading...
02
#پارت_۱۸۱ - چه حسی داره تو اتاق پرو به برادر نامزدت دادن؟ با وارد شدن مردونگیش توی ک*صم آهه عمیقی از بین لبام خارج شد که همون موقع صدای شاهان امد: - مانلی؟ حالت خوبه؟ لبای دیار روی نوک سینم نشست و دستشو روی ک*صم گذاشت که به سختی لب زدم: - خو .. خوبم ... - بیام زیپ پیراهنتو باز کنم؟ ضربه های دیار تند تر شد که بی اختیار ناله عمیقی از ته گلوم خارج شد و همون موقع دستگیره در ..... https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk #پارت_واقعی_رمان🚷🔥
10Loading...
03
🐹 همستر توی اولین صرافی قیمت گذاری شد😍 ایرانی پولدار شدنت مبارک https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx پست آخر این کانال قیمت دقیق رو گفته 👆🏻
10Loading...
04
#part38 از رودخونه بیرون اومدم لخت لخت بودم از به.شتم آب می‌چکید و نوک پستون هام سیخ شده بودن.. حشری شده بودم و زده بودم بالا روی شن ها به پهلو دراز کشیدم و یکی از پاهامو بالا بردم چهارتا از انگشتامو توی به.شتم فرستادم و مشغول جق زدن شدم _اههه..اههههه اوممم کاشکی الان یه کلفت بود به.شتمو جرمیداد اومم اههه با فرو رفتن چیزی کلفت و بزرگ توی ک..ونم چشم هام از شدت درد و لذت بسته شد دست های بزرگ و مردونه ایی دور دهنم حلقه شد و درحالی که جلوی دهنم رو گرفته بود تندتند توی ک..ونم تلمبه میزد _اخخخ عجب به.شت نابی توی جنگل تور کردم اههه اخخ https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk
10Loading...
05
من نازنینم🔥 دختر هیجده ساله با سینه هایی که چشم هر پسری رو به خودشون جلب میکرد. وقتی چهارده سالمون بود توسط یه گروه که کارشون فروش دخترای جوون به عربا بود دزدیده شدیم. مارو از ایران به عمارات بردن و اونجا مجبور بودیم هر شب تخت یه شیخ ک‌یر کلفت رو گرم کنیم تا این‌که اون روز... یه اتفاقی افتاد! یه دورگه ایرانی-عرب که به خدا اعتقادی نداشت منو خواهرم رو از اون فاحشه خونه نجات داد🔥 https://t.me/+V4ABj0NlGio3YzM0 https://t.me/+V4ABj0NlGio3YzM0
10Loading...
06
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
10Loading...
07
🐹 همستر توی اولین صرافی قیمت گذاری شد😍 ایرانی پولدار شدنت مبارک https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx پست آخر این کانال قیمت دقیق رو گفته 👆🏻
5400Loading...
08
#پارت_۱۸۱ - چه حسی داره تو اتاق پرو به برادر نامزدت دادن؟ با وارد شدن مردونگیش توی ک*صم آهه عمیقی از بین لبام خارج شد که همون موقع صدای شاهان امد: - مانلی؟ حالت خوبه؟ لبای دیار روی نوک سینم نشست و دستشو روی ک*صم گذاشت که به سختی لب زدم: - خو .. خوبم ... - بیام زیپ پیراهنتو باز کنم؟ ضربه های دیار تند تر شد که بی اختیار ناله عمیقی از ته گلوم خارج شد و همون موقع دستگیره در ..... https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk #پارت_واقعی_رمان🚷🔥
6201Loading...
09
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
4821Loading...
10
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
5341Loading...
11
#part38 از رودخونه بیرون اومدم لخت لخت بودم از به.شتم آب می‌چکید و نوک پستون هام سیخ شده بودن.. حشری شده بودم و زده بودم بالا روی شن ها به پهلو دراز کشیدم و یکی از پاهامو بالا بردم چهارتا از انگشتامو توی به.شتم فرستادم و مشغول جق زدن شدم _اههه..اههههه اوممم کاشکی الان یه کلفت بود به.شتمو جرمیداد اومم اههه با فرو رفتن چیزی کلفت و بزرگ توی ک..ونم چشم هام از شدت درد و لذت بسته شد دست های بزرگ و مردونه ایی دور دهنم حلقه شد و درحالی که جلوی دهنم رو گرفته بود تندتند توی ک..ونم تلمبه میزد _اخخخ عجب به.شت نابی توی جنگل تور کردم اههه اخخ https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk
5171Loading...
12
من نازنینم🔥 دختر هیجده ساله با سینه هایی که چشم هر پسری رو به خودشون جلب میکرد. وقتی چهارده سالمون بود توسط یه گروه که کارشون فروش دخترای جوون به عربا بود دزدیده شدیم. مارو از ایران به عمارات بردن و اونجا مجبور بودیم هر شب تخت یه شیخ ک‌یر کلفت رو گرم کنیم تا این‌که اون روز... یه اتفاقی افتاد! یه دورگه ایرانی-عرب که به خدا اعتقادی نداشت منو خواهرم رو از اون فاحشه خونه نجات داد🔥 https://t.me/+V4ABj0NlGio3YzM0 https://t.me/+V4ABj0NlGio3YzM0
4421Loading...
13
#پارت_۱۸۱ - چه حسی داره تو اتاق پرو به برادر نامزدت دادن؟ با وارد شدن مردونگیش توی ک*صم آهه عمیقی از بین لبام خارج شد که همون موقع صدای شاهان امد: - مانلی؟ حالت خوبه؟ لبای دیار روی نوک سینم نشست و دستشو روی ک*صم گذاشت که به سختی لب زدم: - خو .. خوبم ... - بیام زیپ پیراهنتو باز کنم؟ ضربه های دیار تند تر شد که بی اختیار ناله عمیقی از ته گلوم خارج شد و همون موقع دستگیره در ..... #پارت_واقعی_رمان🚷🔥
1 8023Loading...
14
🐹 همستر توی اولین صرافی قیمت گذاری شد😍 ایرانی پولدار شدنت مبارک https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx پست آخر این کانال قیمت دقیق رو گفته 👆🏻
1 7731Loading...
15
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
1 6141Loading...
16
#part38 از رودخونه بیرون اومدم لخت لخت بودم از به.شتم آب می‌چکید و نوک پستون هام سیخ شده بودن.. حشری شده بودم و زده بودم بالا روی شن ها به پهلو دراز کشیدم و یکی از پاهامو بالا بردم چهارتا از انگشتامو توی به.شتم فرستادم و مشغول جق زدن شدم _اههه..اههههه اوممم کاشکی الان یه کلفت بود به.شتمو جرمیداد اومم اههه با فرو رفتن چیزی کلفت و بزرگ توی ک..ونم چشم هام از شدت درد و لذت بسته شد دست های بزرگ و مردونه ایی دور دهنم حلقه شد و درحالی که جلوی دهنم رو گرفته بود تندتند توی ک..ونم تلمبه میزد _اخخخ عجب به.شت نابی توی جنگل تور کردم اههه اخخ https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk
1 6442Loading...
17
هلن یه دختر تنها از طبقه مرفهه و به وسیله دوستش پاش به پارتیای لختی باز میشه و یه شب تو پارتی با سورن،یه مرد چهل ساله میخوابه! اما داستان همونجا تموم نمیشه....بعد از چند هفته هلن سورنو دوباره ملاقات میکنه اونم به عنوان پدر هم دانشگاهیش و اتیش هوس اون دوتا دوباره با دیدن همدیگه فوران میکنه و.....💦💦🔞🔞 https://t.me/+RhJtCAJ9dkY0YTA0 https://t.me/+RhJtCAJ9dkY0YTA0 این رمان فقط مخصوص بزرگسالانه🔞 دارای صحنه های باز و #بدون_سانسور❌
1 3484Loading...
18
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
1 7192Loading...
19
🐹 همستر توی اولین صرافی قیمت گذاری شد😍 ایرانی پولدار شدنت مبارک https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx پست آخر این کانال قیمت دقیق رو گفته 👆🏻
8510Loading...
20
من امین رستگار... از بچگی بهم یاد دادن زندگی یعنی دین! با عشق حسین بزرگ شدم و هرسال توی ماه محرم صدای من توی کل محل می‌پیچید. با مریض شدن خواهرم شرط بستم! شرط بستم که اگه خوب نشه از دین دل بکنم. خدا از من رو برگردوند. خواهر دسته گلم رفت و من موندم و بچه‌ای که نمی‌دونستم چیکارش کنم. بچه‌ای که همش #طلب شیر مادر می‌کرد و روز و شب برای من نذاشته بود تا این که سر وکله ی دل آرا پیدا شد. اون زنی بود که شوهرش یک روز بعد #زایمانش بچش رو برده بود و حالا پسر خواهرم شده بود درمون دردش و خودش شد... https://t.me/+PTChf7NPY144MDg0 درمون درد من!!!❤️‍🔥
5400Loading...
21
همستر تا چند روز دیگه از دسترس خارج میشه واسه قیمت گذاری و لیست شدن🤑 اگر ولت و همستر رو دو طرفه به هم وصل نکنی سکه‌هات میسوزه❌ 😭 اینجا یاد بگیر چجوری سکه‌های همستر رو به دلار یا ریال تبدیل کنی https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx
1 0821Loading...
22
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
1 2211Loading...
23
هلن یه دختر تنها از طبقه مرفهه و به وسیله دوستش پاش به پارتیای لختی باز میشه و یه شب تو پارتی با سورن،یه مرد چهل ساله میخوابه! اما داستان همونجا تموم نمیشه....بعد از چند هفته هلن سورنو دوباره ملاقات میکنه اونم به عنوان پدر هم دانشگاهیش و اتیش هوس اون دوتا دوباره با دیدن همدیگه فوران میکنه و.....💦💦🔞🔞 https://t.me/+RhJtCAJ9dkY0YTA0 https://t.me/+RhJtCAJ9dkY0YTA0 این رمان فقط مخصوص بزرگسالانه🔞 دارای صحنه های باز و #بدون_سانسور❌
1 0302Loading...
24
#part38 از رودخونه بیرون اومدم لخت لخت بودم از به.شتم آب می‌چکید و نوک پستون هام سیخ شده بودن.. حشری شده بودم و زده بودم بالا روی شن ها به پهلو دراز کشیدم و یکی از پاهامو بالا بردم چهارتا از انگشتامو توی به.شتم فرستادم و مشغول جق زدن شدم _اههه..اههههه اوممم کاشکی الان یه کلفت بود به.شتمو جرمیداد اومم اههه با فرو رفتن چیزی کلفت و بزرگ توی ک..ونم چشم هام از شدت درد و لذت بسته شد دست های بزرگ و مردونه ایی دور دهنم حلقه شد و درحالی که جلوی دهنم رو گرفته بود تندتند توی ک..ونم تلمبه میزد _اخخخ عجب به.شت نابی توی جنگل تور کردم اههه اخخ https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk
1 2331Loading...
25
من امین رستگار... از بچگی بهم یاد دادن زندگی یعنی دین! با عشق حسین بزرگ شدم و هرسال توی ماه محرم صدای من توی کل محل می‌پیچید. با مریض شدن خواهرم شرط بستم! شرط بستم که اگه خوب نشه از دین دل بکنم. خدا از من رو برگردوند. خواهر دسته گلم رفت و من موندم و بچه‌ای که نمی‌دونستم چیکارش کنم. بچه‌ای که همش #طلب شیر مادر می‌کرد و روز و شب برای من نذاشته بود تا این که سر وکله ی دل آرا پیدا شد. اون زنی بود که شوهرش یک روز بعد #زایمانش بچش رو برده بود و حالا پسر خواهرم شده بود درمون دردش و خودش شد... https://t.me/+PTChf7NPY144MDg0 درمون درد من!!!❤️‍🔥
7451Loading...
26
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
1 3412Loading...
27
همستر تا چند روز دیگه از دسترس خارج میشه واسه قیمت گذاری و لیست شدن🤑 اگر ولت و همستر رو دو طرفه به هم وصل نکنی سکه‌هات میسوزه❌ 😭 اینجا یاد بگیر چجوری سکه‌های همستر رو به دلار یا ریال تبدیل کنی
1421Loading...
28
من امین رستگار... از بچگی بهم یاد دادن زندگی یعنی دین! با عشق حسین بزرگ شدم و هرسال توی ماه محرم صدای من توی کل محل می‌پیچید. با مریض شدن خواهرم شرط بستم! شرط بستم که اگه خوب نشه از دین دل بکنم. خدا از من رو برگردوند. خواهر دسته گلم رفت و من موندم و بچه‌ای که نمی‌دونستم چیکارش کنم. بچه‌ای که همش #طلب شیر مادر می‌کرد و روز و شب برای من نذاشته بود تا این که سر وکله ی دل آرا پیدا شد. اون زنی بود که شوهرش یک روز بعد #زایمانش بچش رو برده بود و حالا پسر خواهرم شده بود درمون دردش و خودش شد... https://t.me/+PTChf7NPY144MDg0 درمون درد من!!!❤️‍🔥
6490Loading...
29
هلن یه دختر تنها از طبقه مرفهه و به وسیله دوستش پاش به پارتیای لختی باز میشه و یه شب تو پارتی با سورن،یه مرد چهل ساله میخوابه! اما داستان همونجا تموم نمیشه....بعد از چند هفته هلن سورنو دوباره ملاقات میکنه اونم به عنوان پدر هم دانشگاهیش و اتیش هوس اون دوتا دوباره با دیدن همدیگه فوران میکنه و.....💦💦🔞🔞 https://t.me/+RhJtCAJ9dkY0YTA0 https://t.me/+RhJtCAJ9dkY0YTA0 این رمان فقط مخصوص بزرگسالانه🔞 دارای صحنه های باز و #بدون_سانسور❌
3920Loading...
30
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
5000Loading...
31
زن باردارم ویار زبونتو کرده پرستار کوچولو خم شو به.شتشو بلیس!!!😱❌ - ولی آقا این تو قراردادمون نبود - خفه شو هرزه شبا که لنگاتو برای شوهرم میدی بالا سهراب جون از دهنت نمیفته حالا واسه من آقا آقا میکنی؟!! -هیشش خانمم یه شکری خورد شما عصبانی نشو.....مگه کری تابان زودباش خانم خونه رو ارضا کن شوکه به سهراب نگاه کردم که پیراهن زنشو بالا داد و سرمو به به.شت تپلش نزدیک کرد و گفت: - زود باش دختر خوب اگر بتونی با زبون کوچولوت آبشو بیاری امشب چند بار ارضات میکنم...... https://t.me/+bdAvGyNo8RExMjM8 https://t.me/+bdAvGyNo8RExMjM8
7700Loading...
32
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
5070Loading...
33
من امین رستگار... از بچگی بهم یاد دادن زندگی یعنی دین! با عشق حسین بزرگ شدم و هرسال توی ماه محرم صدای من توی کل محل می‌پیچید. با مریض شدن خواهرم شرط بستم! شرط بستم که اگه خوب نشه از دین دل بکنم. خدا از من رو برگردوند. خواهر دسته گلم رفت و من موندم و بچه‌ای که نمی‌دونستم چیکارش کنم. بچه‌ای که همش #طلب شیر مادر می‌کرد و روز و شب برای من نذاشته بود تا این که سر وکله ی دل آرا پیدا شد. اون زنی بود که شوهرش یک روز بعد #زایمانش بچش رو برده بود و حالا پسر خواهرم شده بود درمون دردش و خودش شد... درمون درد من!!!❤️‍🔥
1 3592Loading...
34
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+ReNRTs5d7hZjMTVk https://t.me/+ReNRTs5d7hZjMTVk
1 5092Loading...
35
هلن یه دختر تنها از طبقه مرفهه و به وسیله دوستش پاش به پارتیای لختی باز میشه و یه شب تو پارتی با سورن،یه مرد چهل ساله میخوابه! اما داستان همونجا تموم نمیشه....بعد از چند هفته هلن سورنو دوباره ملاقات میکنه اونم به عنوان پدر هم دانشگاهیش و اتیش هوس اون دوتا دوباره با دیدن همدیگه فوران میکنه و.....💦💦🔞🔞 این رمان فقط مخصوص بزرگسالانه🔞 دارای صحنه های باز و #بدون_سانسور❌
1 2240Loading...
36
زن باردارم ویار زبونتو کرده پرستار کوچولو خم شو ک.صشو بلیس!!!😱❌ - ولی آقا این تو قراردادمون نبود - خفه شو هرزه شبا که لنگاتو برای شوهرم میدی بالا سهراب جون از دهنت نمیفته حالا واسه من آقا آقا میکنی؟!! -هیشش خانمم یه شکری خورد شما عصبانی نشو.....مگه کری تابان زودباش خانم خونه رو ارضا کن شوکه به سهراب نگاه کردم که پیراهن زنشو بالا داد و سرمو به ک.ص تپلش نزدیک کرد و گفت: - زود باش دختر خوب اگر بتونی با زبون کوچولوت آبشو بیاری امشب چند بار ارضات میکنم...... Link Link
1 2362Loading...
37
تیزر ساحل و کیانمون🥹🩷 🧧اسپویل جدید🧧 بچه عسل بدنیا اومد😭حالا کیان تصمیم داره با عسل خوشبخت شه😭 بچه‌ها اختلاف چنل اصلی با vip داره به ۳۰۰ پارت میرسه👏🏻🥳 تو vip فقط پارت داریم بدون تبلیغات☘️ اونجا پارتگذاریش دوبرابر اینجاست ، حتی گاهی وقتا پارت هدیه هم داریم🎁 💰جهت عضوت مبلغ 55تومان💰 🫵🏻و اگر دو رمان آنلاینمونو باهم میخواید🫵🏻 @yaldatag 🦩بجای 110تومان با 100 تومان دریافت کنین.🦩 6219861910493013 جعفری ⭐️فیش واریزی و اسم رمان به آیدی زیر ارسال شود⭐️ 💫@itshighflying💫 پارت اول
3 7747Loading...
38
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
1 4041Loading...
39
#پارت۱۹۹ #جعفری چندی نگذشت که چهره متعجب کیان پدیدار شد. چشمانش از فرط تعجب گشاد شده بود: -چخبرته؟ چیشده؟ حمله کردنم به اخلاقت اضافه کردی؟ ظاهرش آشفته بود! مثل‌ کیانِ همیشه مرتب نبود. به سمتش هجوم بردم و به سر و صورتش چنگ و مشت‌هایم را حواله میکردم. کیان که انتظار این حرکت‌ از سوی مرا نداشت متعجب پرسید: -ساحل چیکار میکنی؟بجای دستت زبونت کار کنه ببینم چته؟؟ وانیا چیزیش شده؟ مرا به اتش کشیده بود و میپرسید چمه؟ دست انداخته بود من را؟ سیلی محکمی مهمان صورتش کردم: -دخترمو میخوای ازم بگیری بعد میپرسی چمه؟ علیه من یه کیلو پرونده جمع کردی میگی‌ چمه؟ -دارم میسوزم کیاان. دارم از نامردی و بی‌غیرتی تو میسوزم! غیرتت چجوری اجازه داد به وکیل بگی به من انگ خراب بودن بزنه؟ -اره وانیا چیزیش شده! وانیا بی‌مادر داره میشه. میخوای دخترمو بگیری بدی اون زنیکه بزرگش کنه؟ جمله به جمله من ، حیرت زده‌اش میکرد. دستانش دور بازوهایم شل و تبدیل بع مشت شدن. رگه های خشم در چشمانم دویید. صورتش از فرط عصبانیت قرمز شده بود. دهانش مانند ماهی باز و بسته شد و تنها از دهانم یک کلمه خارج شد: -چی؟ - شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سکس نبودی؟درار شورتتو، پاهاتم باز کن از هم، ببینم اون واژن خیستو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کمی پاهام رو باز کردم و به سختی شورتم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روپام. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم و... . https://t.me/+-8jC1_Z_a84zMjU0
3 90020Loading...
40
- عروس بکارتت ارتجاعیه؟ با تعجب به مادرِ بردین نگاه کردم. - ببخشید چرا باید همچین چیزی و جواب بدم! لبش را گزید و بازویم را گرفت. - پسرِ من از باباش اونجاش و به ارث برده و خیلی کلفت و گنده است! دخترم اگه بین پات تنگه، برات پماد بیارم تا بی‌حس کنی، وگرنه پاره میشی! چشمام درشت شد که صدای خشن بردین و شنیدم. - ننه تو گوشش وز وز نکن! برید بیرون حجله‌ی عروسم و شلوغ نکنید! https://t.me/+FKN61MhrBIYyNzdk https://t.me/+FKN61MhrBIYyNzdk
6941Loading...
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
Показати все...
#پارت_۱۸۱ - چه حسی داره تو اتاق پرو به برادر نامزدت دادن؟ با وارد شدن مردونگیش توی ک*صم آهه عمیقی از بین لبام خارج شد که همون موقع صدای شاهان امد: - مانلی؟ حالت خوبه؟ لبای دیار روی نوک سینم نشست و دستشو روی ک*صم گذاشت که به سختی لب زدم: - خو .. خوبم ... - بیام زیپ پیراهنتو باز کنم؟ ضربه های دیار تند تر شد که بی اختیار ناله عمیقی از ته گلوم خارج شد و همون موقع دستگیره در ..... https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk #پارت_واقعی_رمان🚷🔥
Показати все...
🐹 همستر توی اولین صرافی قیمت گذاری شد😍 ایرانی پولدار شدنت مبارک https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx پست آخر این کانال قیمت دقیق رو گفته 👆🏻
Показати все...
#part38 از رودخونه بیرون اومدم لخت لخت بودم از به.شتم آب می‌چکید و نوک پستون هام سیخ شده بودن.. حشری شده بودم و زده بودم بالا روی شن ها به پهلو دراز کشیدم و یکی از پاهامو بالا بردم چهارتا از انگشتامو توی به.شتم فرستادم و مشغول جق زدن شدم _اههه..اههههه اوممم کاشکی الان یه کلفت بود به.شتمو جرمیداد اومم اههه با فرو رفتن چیزی کلفت و بزرگ توی ک..ونم چشم هام از شدت درد و لذت بسته شد دست های بزرگ و مردونه ایی دور دهنم حلقه شد و درحالی که جلوی دهنم رو گرفته بود تندتند توی ک..ونم تلمبه میزد _اخخخ عجب به.شت نابی توی جنگل تور کردم اههه اخخ https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk https://t.me/+pXLm-1QgaxpkMmNk
Показати все...
من نازنینم🔥 دختر هیجده ساله با سینه هایی که چشم هر پسری رو به خودشون جلب میکرد. وقتی چهارده سالمون بود توسط یه گروه که کارشون فروش دخترای جوون به عربا بود دزدیده شدیم. مارو از ایران به عمارات بردن و اونجا مجبور بودیم هر شب تخت یه شیخ ک‌یر کلفت رو گرم کنیم تا این‌که اون روز... یه اتفاقی افتاد! یه دورگه ایرانی-عرب که به خدا اعتقادی نداشت منو خواهرم رو از اون فاحشه خونه نجات داد🔥 https://t.me/+V4ABj0NlGio3YzM0 https://t.me/+V4ABj0NlGio3YzM0
Показати все...
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
Показати все...
🐹 همستر توی اولین صرافی قیمت گذاری شد😍 ایرانی پولدار شدنت مبارک https://t.me/+l3_FczzjraBiOTkx پست آخر این کانال قیمت دقیق رو گفته 👆🏻
Показати все...
#پارت_۱۸۱ - چه حسی داره تو اتاق پرو به برادر نامزدت دادن؟ با وارد شدن مردونگیش توی ک*صم آهه عمیقی از بین لبام خارج شد که همون موقع صدای شاهان امد: - مانلی؟ حالت خوبه؟ لبای دیار روی نوک سینم نشست و دستشو روی ک*صم گذاشت که به سختی لب زدم: - خو .. خوبم ... - بیام زیپ پیراهنتو باز کنم؟ ضربه های دیار تند تر شد که بی اختیار ناله عمیقی از ته گلوم خارج شد و همون موقع دستگیره در ..... https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk https://t.me/+KlHiybmab0AzNzVk #پارت_واقعی_رمان🚷🔥
Показати все...
1
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟😱👅👇 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0 https://t.me/+sTMyDjwec3JhZGE0
Показати все...
من آرازم یکی از زبده‌ترین نیرو‌های پلیس که پرونده‌های خاص و غیر قابل حل رو ارجاع میدن به گروه من... حالا دختری رو به گروه ما فرستادند تا در یکی از مخوف‌‌ترین پرونده‌ها کمک کنه و اون یکی از عجیب‌ترین هکر‌هایی که تا حالا دیدم. وقتی قرار شد سخت‌ترین اموزش‌ها رو روش پیاده کنم، نتونستم! دلم نمی‌خواست توی مبارزه‌ها باشه و تا حد مرگ کتک بخوره... دلم نمی‌خواد اسلحه بدم دستش، حالا من چیکار کنم، چطوری بزارم این فنچ شر و شیطون بیفته زندان؟ https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk https://t.me/+hJNZ-1QZAGg1YjBk
Показати все...
Авторизуйтеся та отримайте доступ до детальної інформації

Ми відкриємо вам ці скарби після авторизації. Обіцяємо, це швидко!