الههی شَهـوَتـــ🔞
من الههی شهوتم! میتونم کاری کنم وسط ناله هات التماسم کنی که ارضات کنم🔞 رمان به شدت اروتیک و صحنه دار مناسب بزرگسالان🔞❌ نویسنده: Lili
Більше17 048
Підписники
-5824 години
-8167 днів
-1 17230 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
_عمو عموووو!
متعجب به لادن خیره شدم مگه با اکرم نرفته بود بازار؟
با گرمی دستی روی تخم.ام اهی کشیدم
لادن ذوق زده خندید و گفت
_وای وای عمو اینا چقد باحالن چقد نرمن!!
یادم رفته بود شلوارم رو بالا بکشم با فکری که به سرم زد چشم هام برقی زد
_عمو به اینا میگن آبنبات ببین چقد نرمه مثله آبنباتم شیرینو خوشمزس دوست داری برای عمو بخوری!؟
https://t.me/+44wO5wyY1j1lNjk0
https://t.me/+44wO5wyY1j1lNjk0
1 22310
#داداشبسیجیم
#part7
صحنه ایی که میدیدم اصلا برام قابل باور نبود
اگه بهم میگفتن عموجانی تا حالا س.کس نکرده شاید باورم میشد اما اینکه بگن داداشت که صبح تا شب قرآن میخونه و تا حالا با جنس مخالف حرف نزده ج.ق میزنه عمرا باورم نمیشد
اما حالا با همین دوتا چشم های درشتم داشتم به چشم میدیدم که داداشم داره توی حموم جق میزنه لبمو گزیدم و تازه متوجه کلفتی آلتش شدم
خیلی خیلی خیلی کلفت و رگ رگی بود!
شت!
میشد گفت حتی از ۲۰ سانت هم کلفت و قطورتره!
نبض زدن بین پام رو حس کردم و از روی شلوار نیشگونی از ک.صم گرفتم
لعنتی الان چه وقته باد کردنه؟
زیرلب زمزمه کردم
_به خودت بیا سوگل
لعنتی خیلی کلفت و خواستنی بود
جوری که دلم می خواست همین الان لخت شم و لباسامو دربیارمو برم توحموم بهش بدم!
https://t.me/+44wO5wyY1j1lNjk0
https://t.me/+44wO5wyY1j1lNjk0
1 27400
کانال vip رمان الههی شهوت افتتاح شد🔞💦
🟢تو کانال vip به پارت 245 رسیدیم💃
🟢کانال vip هفتگی دو برابر اینجا پارت داریم💚
🟢هیچگونه تبلیغات آزاردهنده داخل کانال vip نداریم🌸
🟢پارت ها هیچ سانسوری ندارن✔️
هزینه عضویت داخل کانال vip فقط #35_هزار_تومن هستش❤️
برای عضویت در vip به آیدی زیر پیام بدید تا براتون شماره حساب بفرسته❤️👇
@advipyg
1 04400
س...ک...س عروس خانواده با پدر شوهرش🔞❌
بنری که میخونید، #پارتواقعیرمانه و دارای #محدودیت_سنی هست.
لطفاً با #احتیاط وارد شوید👇🆘 محتوای ذکر شده، مناسب بزرگسالان است:
- حتی باورت نمیشه که چقدر دلم میخواد همین حالا کی*رمو با تمام قدرت وارد جفت سو*راخات
کنم و اونقدر تلم*به بزنم که ک*ص و کو*نت سرخ
و کبود بشه!
آخی کشیدم و با دستام، با..سنش رو چنگ زدم. ناخنام رو تو پوست کو*نش فشار دادم و محکم، سمت خودم کشیدمش که کی*رش مستقیم لای چا.ک حساس ک*صم قرار گرفت.
- پس برای همین اینقدر داری دست دست میکنی واسه پا*ره کردنم؟
جون کشیده ای گفت و تو یه حرکت، کل کی*رش رو تو ک*صم جا داد که آه بلندی کشیدم و پاشنهٔ پاهام
رو به کمرش فشار دادم.
- آه! همینه! همینو میخواستم! جر..م بده مرصاد جون! ک*ص و کو..نمو با کی*ر کلفتت پا...ره کن
- چشم! شما امر کن عروس س*ک*سی و حش..ری من!
بلافاصله شروع کرد به وحشیانه تل*مبه زدن. کی*رش رو با هر بار ضربه داخل سو*راخم، تا نا*فم احساس میکردم و بدنم زیر تل*مبه هاش مثل ویبره میلرزید.
- خوبه ملیسا!؟ خوشت میاد داری زیر کی*ر پدر شوهر خودت گا*ییده میشی!؟
سرم رو تند تند تکون دادم و ناخنام رو از کمر تا شونه هاش بالا کشیدم و پشتش رو چنگ زدم:
- آه! آره آره! حالا میفهمم آرش قدرتش تو س*کس کردنو از کی به ارث برده! آخ! محکتر! دلم میخواد زیر ک*یرت یه جوری گا*ییده بشم که ک*صم خون بیفته مرصاد!
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0
ملیسا، دختری که در غیاب شوهرش پدر شوهرش رو اغوا میکنه و باهاش همخواب میشه. اما بعد از اینکه زن جوون پدر شوهرش متوجه ماجرا میشه، با پدر شوهر و پدرزن شوهرش سه نفری❌❌
فقط یه دختر سڪسیُ حشـ.ری مثل من میتونه توی یک ثانیه ڪ.یر کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞
• 𝑯𝑶𝑻 𝑭𝑨𝑴𝑰𝑳𝒀 •
یجوری برات بخوره که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری...👄💦 •ژانر:بزرگسال،ممنوعه🔞 •زمان پارتگذاری:شنبه تا پنجشنبه❌ •P1:
https://t.me/c/2115487227/398900
-واژن دخترتون یه خورده پاره شده و خونریزی داره. به خاطر رابطهی پر خشونت و طولانیه. میتونید از همسرشون شکایت کنید اگر...
پیمان با حوصلهای سر آمده رو به دخترک لرزان و رنگ پریدهی روی تخت غرید:
-پاشو شورتتو بپوش!
رو به دکتر ادامه داد:
-دخترم نیست، زنمه! طبابتتو بکن دکتر جای اینکه سرتو بکنی تو باسن زندگی بقیه. بده من نسخه رو!
آذین با چشمهای اشکی و ملتمسش به دکتر نگریست.
وقتی چهارده سالش بود پیمانِ نیکزاد او را دزدید. در هفده سالگیاش با زور و کتک عقدش کرد و حال زندانی و زیر خوابهاش بود.
دکتر لبخندی تصنعی زد و با مراعات گفت:
-آقای نیکزادِ عزیز بنده قصد جسارت نداشتم. تن دختر کوچولومون پر از کبودی و خون مردگیه. رد طناب دور مچ دستاش و پاهاشه. انگار طولانی مدت بسته شده. عذر میخوام میپرسم گرایش خاصی دارید؟
پیمان بیتوجه به حضور دکتر ضربهای روی رانش زد و دخترک مطیعانه روی پاش نشست.
تره موی نارنجی رنگ را پشت گوشش گذاشت و پرسید:
-من دست و پاتو میبندم؟
دخترک از ترس او دروغ گفت:
-ن...نه
-من کتکت میزنم؟ تو تخت اذیتت میکنم بچم؟
چانهاش لرزید و مرد خشن نگاهش کرد.
با بغض گفت:
-نه...همیشه مراقبمی...اذیتم نمیکنی
دست مرد نوازش گونه روی کمر لختش کشیده شد:
-برو لباساتو بپوش بریم خونه
قلبش درد میکرد. نمیخواست به آن جهنم برگردد. هر وقت بهانهی مادر و پدرش را میگرفت پیمان او را در زیر زمین تاریک ویلا یا قفس سگها زندانی میکرد. بعضی اوقات هم مثل حالا چند روزی غذا نمی داد بخورد.
صدای دکتر درآمد:
-این دختر چند روزه آب و غذا نخورده. از دخترای هم سن و سال خودش کم وزنتره. نکنه همیشه جیره بندی شده بهش آب و غذا میدید؟
پیمان ران لطیف دخترک را نوازشی کرد و دخترک با بغض و ترس گفت:
-من بهشون نگفتم
-لباساتو نپوشیدی!!!
-ال...الآن میپوشم
تند تند لباسهاش را پوشید و وسط اتاق ایستاد. پیمان نسخه را از زیر دست دکتر کشید و غرید:
-بفهمم جایی پشت من زر زدی از بیمارستان اخراجی خانم دکتر!
-آقای دکتر نیکزاد بزرگوار!...خانم کوچولوی شما بارداره، اونم دو ماه و نیمه!
-کم چرت و پرت بگو! نکنه میخوای پرونده طبابتتم بره هوا؟
زن با جدیت گفت:
-خانم بارداره! بُنیه ضعیفی هم داره. سوای اون رَحِمِش اونقدر ضعیفه که من گمون نمیکنم با این وضع رابطهی جنسیتون جنین نیفته!
آذین وا رفته و هراسان بازوی پیمان را گرفت:
-من فقط هفده سالمه...تو رو خدا...من بچه نمیخوام
پیمان کمر باریکش را در برگرفت و با آرامشی ساختگی پرسید:
-وضعیتش الآن چطوره؟
-به معنای واقعی کلمه افتضاح! جنین اصلا رشد خوبی نداشته. مواد مغذی کافی نه به مادر رسیده نه به بچه. از طرفی خانمتون از لحاظ روحی به شدت داغونه و این مسئله رو بچه هم تاثیر میذاره.
تا حالا به پرش پلک و لرزش دستاش دقت کردید؟!
دخترک نالید:
-بریم خونه...بریم
-داروهای لازمو نوشتم. ماه دیگه بیاریدش برا سونو. اگه بچه و مادر بچه رو دوست دارید بهشون برسید. اگر نه حاملگی پر خطری تو راهه و ممکنه هم بچه رو از دست بدید و هم مادر بچه رو!
پیمان دندان قروچهای کرد و دخترک از ترس حرف هایی که شنیده بود بلند بلند زیر گریه زد.
از اتاق دکتر بیرون زدند و سوار مزدا تریاش شدند.
صدای گریههاش روی مغزش بود.
-بسه! سرمو نبر باز!
-من...بچه نمیخوام...میخوای من بمیرم آره؟...من از قبر میترسم...از بهشت زهرا میترسم...تو رو خدا سقطش کنیم
پیمان عصبی گوشهی لبش را جوید و صدا بالا برد:
-میزنم دهنتا! اون پدرسگ یه حرفی زد. کی گفته قراره بمیری؟
از صدای بالاش پلک دخترک پرید و لرزش دستهاش شروع شد.
خواست دست دخترک را بگیرد که عقب کشید و به پنجره چسبید.
نفس عمیقی کشید و با ملایمت گفت:
-برات جیگر بگیرم کوچولوم؟
دخترک عذاب وجدان به جانش ریخت:
-س..سه روزه..بهم غذا ندادی..فقط به خاطر این که گفتم از پشت نه
-هر چی آذین خانم بخواد براش میخرم بخوره...دیگه هم دست و پاشو نمیبندم و تو تخت بهش سخت نمیگیرم
-ازت متنفرم !
پیمان گونهاش را بوسید:
-پررو نشو! میرم جیگر بگیرم الآن میام
یادش رفت قفل ماشین را بزند. یادش رفت که این دختر بال بال میزند برای رفتن.
آذین دست لرزانش را سمت دستگیره برد...
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
63830
#پارت708
شادی با رنگ پریده درو باز کرد و بریده لب زد: امیرجان.. چی شده؟این موقع روز...اینجا...
دست رو سینش کوبیدم و بی حرف جلو رفتم. نگاهم گوشه گوشه خونه میچرخید
توی عکس دیدم. فردین بود که یواشکی رفت خونه من...
چقد احمق بودم که به رفیقم اعتماد داشتم، به زنم اعتماد کردم!
راهمو سد کرد و گفت: امیر میشنوی؟حرف بزن ببینم چی شده؟ چشمات سرخه
سخت بود جلوی خودمو بگیرم و همینجا نیفتم به جونش
دوباره کنار زدمش و راهی اتاق خواب شدم
خدایا میشه اشتباه باشه؟ من هنوز عاشق این لعنتی بودم
خیانت؟شادی به من خیانت؟
کسی تو اتاق نبود
مامان خودش دید فردین یواشکی اومده خونه و عکس گرفت ازش
حتی حمام رو چک کردم
توی ۵مین همه چیزو پاک کردن؟محاله!
بازومو کشید
-نمیخوای حرف بزنی امیر؟ جون به لب شدم
با نیشخند گفتم: چرا؟مگه کاری کردی که بترسی عروس خانوم؟
ابروهاش بهم پیچید و لب زد: منظورت چیه؟
خیرهی چشماش محکم گفتم: منظورم واضحه. کی اینجا بوده؟
رنگش بیشتر از قبل پرید؛پلک چپش هم!
حالم جهنم بود و شادی نمیفهمید
کاش میزد تخت سینم و میگفت دیوونه شدی؟معلومه که کسی اینجا نبوده و نیست!
صدای پیام گوشیش سکوت رو شکست و نگاه از عمق چشماش گرفتم
گوشی روی تخت بود. خیز برداشت سمتش که مچش رو گرفتم
کم مونده بود بزنه زیر گریه!
دختری که آبروی سیسالمو خرجش کردم چی رو ازم پنهون میکرد؟
پیام رو باز کردم
"شادی نگران هیچی نباش سپردم امیر رو تا شب سرگرم باشگاه کنن خودمم تا یه ربع دیگه برمیگردم"
دنیا دور سرم چرخید
اکسیژن تموم شد انگار
چند ثانیه قلبم نزد.
زخم به قدر کافی کاری بود. شادیِ من... با فردین؟؟
-امیر... بذار صحبت کنیم. من...
بوی گند خیانت تو خونه پخش شده بود
بین تنم و دیوار حبسش کردم و با جون کندن کلمههارو ردیف کردم:بگو... حرف بزن، توضیح بده
قبل از اینکه حرفی بزنه طاقت نیاوردم و پشت دستمو کوبیدم رو لباش تا لال بشه
جواب مردمو چی بدم؟ بگم دختری که واسش قید خونوادمو زدم یکی دیگه رو به من ترجیح داده؟رفیقم بیشتر بهش حال داد؟
بین موهایی دست کشیده که مال من بود؟؟
موهای بلندشو دور دستم پیچیدم. نباید دلم بلرزه واسه اشکاش
《امیر میدونی من عاشقتم؟ از جونم بیشتر دوست دارم》
کاش حرفاش یادم نمیومد
حرص شد زور توی دستام و سرشو کوبیدم به دیوار
صدای آخ گفتنش، درست مثل اولین باری بود که یکی شدم باهاش و آخ بلندش به فلک رسید
دوباره کوبیدم
《بیا قول بده انقد خوشبخت بشیم که همه انگشت به دهن بمونن》
فریادم خونه رو لرزوند
-مگه نمیخواستی با من خوشبخت بشی هرزه؟این بود قول و قرارت؟ با کی ریختی رو هم بیشرف؟
خواست ازخودش دفاع کنه ولی میدونستم لب باز کنه خامش میشم
خبر داشت تا صدای نفسش زیر گوشم نباشه خوابم نمیبره. مسکن بود واسم
با شدت بیشتر کوبیدمش
تقلاش کمتر شد و سر خورد روی زمین که لگد محکمی بهش زدم
جوری داد زدم که گلوم زخم شد
-چجوری دلت اومد برینی به زندگیمون حرومزاده؟ چندبار وقتی خونه نبودم اومد؟ روی این تخت باهاش خوابیدی؟
رو تختی رو محکم کشیدم که از وسط جر خورد. باید آتیشش میزدم، خودم و شادی و خونه رو حتی
هیچی نباید باقی بمونه
این ننگ رو پاک میکنم. نمیذارم با انگشت نشونم بدن بگم همونه که زنش با رفیقش خیانت کرد!
زانو روی سینش گذاشتم و سرشو بالا کشیدم
پلکای نیمه بازش مثل روز اولی بود که دلمو برد
-چه دل و جیگری شادی!نگفتی امیر بفهمه زنده چالت میکنه؟
نترسیدی از خیانت به شوهرت که یه لشکر آدم با اسمش خودشونو خراب میکنن؟
خیال کردی چون دلمو بهت باختم ازت میگذرم؟
تو و دلمو باهم چال میکنم هرزه
با جمله آخر یه قطره اشک از چشمم رو صورتش افتاد
خدایا قلبم داشت آتیش میگرفت
داد زدم و پشت هم سرشو به زمین کوبیدم
باید میکشتمش
زمین که خونی شد، زانومو از سینش جدا کردم.تکون نمیخورد
دیوانه وار خندیدم
یه عوضی خائن باید خیلی خوش شانس باشه که انقد راحت بمیره
نفس نکشید
رو پاهای لرزونم ایستادم و فندک کشیدم زیر سیگار
کاش آتیشش میزدم
ولی نه؛ حاج بابای حروملقمهش باید ببینه و بفهمه دخترش هرزهاس تا منو تهدید نکنه که طلاقشو میگیره و داغشو به دلم میذاره
خبر نداشت داغش به دلم مونده
بوی خون تو سرم پیچید و ناچار اتاق رو ترک کردم. نیاز داشتم به یکم هوا
فردینم میکشتم
هرچی به در باز تراس نزدیک میشدم تعجبم بیشتر میشد...چندتا بادکنک و جعبه رو میز...
تولد فردین بود؟
جعبه رو برداشتم و صدای فردین پیچید
-یالا... شادی خانم؟در چرا بازه؟کیکی که سفارش داده بودی اوردم...باید امیرو سورپرایز کنیا... شب همه میایم، یادت نره مژدگونی بابا شدنشو زودتر بگیری
قلبم نمیزد
چه غلطی کردم من
فردین با دیدنم با تعجب گفت: داداش تو اینجا چیکا...
خیره دستای خونیم شد
رو سرش کوبید و گفت: یازهرا...امیر چیکار کردی؟ کشتیش؟؟
https://t.me/+EPGFEFXTVPZjNDM0
https://t.me/+EPGFEFXTVPZjNDM0
#پارت708 💔🔥
❤ 1
1 66770
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃
🛑🔵 اگه زیر ۱۸ سالی نیااااا که مناسب سنت نیستتتتتت 😡🛑🔵
#خانزندارهولیعاشقخدمتکارخونشونمیشهویواشکیتویخوابزنشمیکنهوباردارشمیکنه 😳😳😳🤤💦
#خانیکهبهبهانهیمعاینهکردندختره،انگولکشمیکنهوبراشمیخوره🖕🏿👅🔥💦🔞
#طغیــانگــــر ⚘#پارت13
🔴 با #لرز و ترس روی #تخت دراز کشیدم . خان پاهامو تا آخرین حد از هم بازکرد و بالا گرفت..
_پاهاتو باز نگهدار خودتم انقدر #سفت نگیر ...انگشتام توی #تپلت فرو نمیره
باز کن میگم ... باز تر
🔵_اخه دیگه از این #بازتر نمیتونم ...
سرش رو بالا گرفت و چند لحظه خیره ام شد .آب دهنمو #قورت دادم و با صورتی قرمز شده نگاهمو دزدیدم که گفت:
_شُل نگیری دردت میاد ... دوست داری درد بکشی همینطوری خودتو سفت بگیر !
🔴با دیدن خان با اون هیکل ورزیده اش بین پاهام #گرمای فوق العاده زیادی از #شهوت توی تنم جریان گرفت. با #درد بدی که از حرکت انگشتاش #بین_پاهام پیچید صورتم درهم شد :
🔵_آخ ... #آیییی درد داره ...
_یکم دیگه تحمل کن عزیزم الان تموم میشه ...
🔴توی شوک عزیزم گفتن خان و بازی و #تلمبه زدن انگشتاش توی #تپلم بودم که #گرمای چیزیو #بین_پاهام حس کردم .#هینی کشیدم و پاهامو جمع کردم که خان جلوی #بسته شدن پاهامو گرفت و زبون #نرم و #داغش بین لبه های #ک..صم فرو رفت و #میک #محکمی به #گوشت وسط #تپلم زده شد ...
🔵نفس بریده جیغی از #هیجان و #لذت کشیدم که همون موقع در اتاق #باز شد و دریا ، #زن_خان ، با چشمای #گرد شده به دهن خان که در حال خوردن من بود خیره شد جیغی کشید و یهو ...
#توجه_مهم ❌💢‼️
#این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞
https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0
https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0
دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
88920
#الهه_شهوت
#پارت_125
اومی گفت و یکم خودشو تکون داد که دستمو پایین تر بردم روی باسنش کشیدم و بعد پلاگو کمی به داخل فشار دادم که ناله ای کرد و آروم چشماشو باز کرد. آخی گفت که با لذت گفتم:
- جونم، بیبی دردش اومده؟
آروم برگشت و با چشمای پر نگاهم کرد که خم شدم و روی چشماش بوسه زدم.
- ای جان، قربون پسرم برم که انقدر خوب تنبیهشو تحمل کرده.
- میشه دلش بیاری؟!!
لبخندی به لحن بچه گونش زدم و روی لباشو بوسه خیسی زدم.
از روی پاتختی شیشه شیرشو برداشتم و نزدیک لباش بردم، سرشون چند بار روی لباش کشیدم که صورتشو کج کرد.
- ببیی نازم شیرشو بخوره چون مامان قراره پلاگو از سوراخش دربیاره باشه تکین؟
سرشو آروم برگردوندم و موهاشو نوازش کردم و بعد سر شیشه رو تو دهنش هل دادم که کم کم شروع به مک زدن کرد.
یکی از بالش هارو برداشتم و زیر کمرش گذاشتم و بعد پایین پاش نشستم و خواستم پاهاشو از هم باز کنم که بهم فشارشون داد.
- هیشش چیزی نیست بیبی، مامان میخواد کمکت کنه.
یکم نوازشش کردم تا بدنش از این حالت منقبض دربیاد و بعد آروم پاهاشو از هم باز کردم که سوراخش معلوم شد.
دستمو روی پلاگ گذاشتم و یکم بازیش دادم که شیشه رو ول کرد و آخ بلندی گفت.
❤🔥 81❤ 4
1 68380
شوهرم داشت تو کو*نم تلم*به میزد .
- آخ کیا تند تر… آخ ..
داشتم ج*ر میخوردم که یهو در اتاق باز شد و آرش دوست کیا اومد تو.
- ای بابا داداش تنها تنها داری حال میکنی؟
اس*پنکم کرد که از درد و لذت جیغ کشیدم.
آرش ح*شری شورت و شلوارشو دراورد که کیا گفت:
- بذار دهنش ..
یهو کلفت بزرگش رو تو دهنم فرو کرد و…
https://t.me/+tMbieRh-6_NhODFk
شوهرش با دوستش ترتیبشو میدن🔥❤️🔥
1 34520
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.