DMT

‏واقعیت زندگیم رو بخوام شرح بدم اینجوریه که آهنگا قفلی نیستن، فیلم و سریالا حوصله سربرن، آدما به شدت کصشرن، فُحشا حق مطلبو ادا نمیکنن، خونه دلگیره، بیرون زیادی شلوغه، دیگه با هیچی حال نمیکنم.

‏نمیشه یه مدت از زندگی مرخصی گرفت؟ نه، نمیشه؟ بخدا دارم بگا میرم؛ نیاز دارم این مغز کصکش رو خاموش کنم.

‏حالا اینجا شوخی و اینا زیاد میکنم ولی واقعا زندگی ایده‌آلم یه دنیای دیگه‌ست. دلم میخواد زن بگیرم. بچه‌دار بشیم. باهاش بازی کنم. ببرمش مدرسه. مامانای دوستاشو بکنم. هدف داشته باشم.

این موقع از شب خیلی جالبه. گارد همه پایینه. میتونی بری دایرکت یکی بهش پیشنهاد قاچاق بدی و اونم مشتاقانه مکالمه رو ادامه میده. ته مکالمه هم میبینید جفتتون هورنی اید.