کافه تجربه | عسل حسینزاده
220
Підписники
Немає даних24 години
-27 днів
-230 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from _poune_
«دوستت دارم»های اصیل، شبیه به سکوت میان نتها هستند.
درست، به موقع همانجایی مینشینند که باید بنشینند.
و زمانی که یک آدم «درست»، شما را «درست» دوست دارد، روزی شما متوجه میشوید پتانسیلهایتان در حال رشد، هویتتان در حال تنظیم شدن و ورژن درستی از خودتان هم در رابطه در حال شکل گرفتن است.
سکوت های درست، موسیقیهای عمیق، پخته و درستی را شکل میدهند.
برای همین مهم است که چطور دوستتان دارند و چطور به شما عشق میورزند.
#پونه_مقیمی
Фото недоступнеДивитись в Telegram
لازم نیست کتابها رو به جایی تحویل بدین
فقط جمع آوری کنین و به شماره های داخل پوستر پیام بدین
باهاشون هماهنگ میشه و میان از درب منزل تحویل میگیرن
از کلیه شهرستانهای ایران پذیرش کتاب داریم
حتی اگر یک جلد کتاب باشه
در ضمن کیف و مداد خودکار مداد رنگی و کلیه ملزومات مدرسه حتی دسته دوم هم پذیرفته میشود
با تشكر🙏🏻
😍 2
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
🔸 بازنشرِ محتوا
🔸 از کانال دوستان، اساتید و بزرگان
🔸 در کانالِ محتوای ناب
🔸 صفحهی دومِ کافه تجربه
@mohtavaanab
«محتوای ناب» مجموعهای از یادداشتهای دوستان، اساتید، نویسندگان و همچنین سایر محتواهای فرهنگی و هنریِ نابی است که فرصتِ چشیدنِ آنها را داشتهام.
#دوست_نویس
#محتوای_ناب
شرحی بر کانال محتوای ناب:
https://t.me/AsalHosseinzadehF/877
@mohtavaanab
@asalhosseinzadehf
.
🎼👌🏻❤️
Some Things Never Change (www.Safalbum.Biz).mp35.17 MB
بازی بسه، خودت باش!
چند روزی بود که در خودسانسوری به سر میبردم. به تبع، یادداشتهایم نیز محتاطانه بود. منِ خودافشاگرِ خودپذیر، با حجمی از ترسهای پنهان مواجه شده بودم.
این ترس که در لایههای ناخودآگاه ذهنم لانه کرده بود، حاصل تأییدطلبیام بود. از روزی که یکی از دوستان، نوشتههایم را به استفراغ تشبیه کرد و فرمود که اگر جای همسرم باشد دعوایم میکند، ناخودآگاه خودم را سانسور کردم.
سعی داشتم به روی مبارکم نیاورم که چه شنیدهام. با استقامت به نوشتن ادامه دادم. اما واقعیت این بود که من زمین خورده بودم، آن هم با مُخ. اجازه داده بودم آن دوست در یک جمع دوستانه، دستانم را در دستش بگیرد، در چشمانم زل بزند و بگوید نوشتههایت یک مشت آشغال هستند که مثل استفراغ بالا میآوری. و حتی آنقدر وقیح باشد که درمورد زندگی زناشوییام نظر بدهد. آخرش هم بگوید که من فقط خیر تو را میخواهم. من هم با لبخند و سکوت پاسخش را بدهم. درست مثل آدمهای منگ.
این تراژدی را حدود یک هفته نادیده گرفتم و خم به ابرو نیاوردم. اما اثرش را در یادداشتهایم میدیدم. رنگ و بوی من، از روی کلماتم پریده بود. در جادهی نوشتن راه میرفتم اما از کنار. انگار هر لحظه منتظر مشت دیگری بودم که نثارم شود. من شوکه بودم و این برایم عجیب بود.
امروز اما دست خود را گرفتم و بلندش کردم. خاک تنش را تکاندم و در آغوش گرفتمش. نشاندمش روبهرویم و از طومارِ نصایحی که به دیگران ارائه میداد یاد کردم. و سعی کردم او را به خود بیاورم. به او یادآوری کردم که خودش انتخاب کرده خودافشایی کند. پیاش را هم به تنش مالیده. قبلتر هم انتقاداتی شنیده بود. پس جای ناراحتی نبود و خوب بلد بود با این موضوع کنار بیاید.
نشستم روبهرویش و سعی کردم با او همدلی کنم. این چیزی بود که بلد بودم. اجازه دادم ناراحت باشد. اشک بریزد و روی کاغذ فریاد بزند. و بعد وقتی آرام شد چند نکته را به او یادآوری کردم.
اول اینکه، ما مسئول نظرات دیگران نیستیم. و باید بدانیم که انسانها در نظرات و سخنانشان، در واقع خودشان و درونیاتشان را ابراز و بیان میکنند. درست آنچه که خودشان هستند.
دوم اینکه، افشاگری جرأت و جسارت میخواهد. و جسور بودنِ افراد، قطعاً حال خیلیها را بد خواهد کرد. اما ما مسئول حال بد دیگران نیستیم.
سوم اینکه، اگر یادداشتها و آثار ما جایی از روح و روان فردی را به درد میآورد، یعنی ما کارمان را درست انجام دادهایم. ما توانستهایم نقطهی دردناک وجود او را لمس کنیم. و این مأموریت یک هنرمند است.
چهارم اینکه، ما برای خودمان زندگی میکنیم. نظرات و عقاید خود را داریم. ما به نظرات دیگران احترام میگذاریم اما پذیرش آنها وظیفهی ما نیست. این یعنی دموکراسی.
پنجم اینکه، زندگی پر از آدمهاییست که خود را مدعی و کاردان میدانند. و لحظهای به فکر و عملشان شک نمیکنند. اگر بخواهیم بخاطر تکتک این افراد از حرکت بایستیم، هرگز به مقصد نخواهیم رسید. شاید این جمله را شنیده باشید که «قطارِ در حال حرکت، هرگز بخاطر سنگریزههایی که کودکان به سمتش پرتاب میکنند از حرکت نمیایستد».
ششم اینکه، سلایق و علایق متنوعی در جهان وجود دارد. و ما تا زمانیکه حق کسی را زیر پا نگذاشتهایم، مختاریم در جهانِ مطبوع خود قدم برداریم.
هفتم اینکه، انتقاد پذیر باشیم، اما این را بدانیم که تمام نظرات، انتقادِ سازنده نیستند! حرفی که از روی دل بیان میشود نه تنها انتقاد نیست بلکه نابودگر است. پس خود را اذیت نکنیم و فقط انتقادات درست را پذیرا باشیم. درستیاش را هم با کمی تأمل و پرسش از افراد قابل اطمینان خواهیم فهمیم.
و در نهایت اینکه من هرگز کسی را مجبور به خواندن یادداشتهایم نکردهام. اگر برای کسی غیرقابل تحمل هستم، بهتر است دست از خودآزاری بردارد و کلماتم را نخواند.
من باز هم خودافشایی خواهم کرد. نوشتن از خود امضای من است. به شما هم توصیه میکنم که خودتان باشید. خودتان را زندگی کنید و هرگز خود را سانسور نکنید. روابط ما براساس رفتار ما شکل میگیرد. آیا حاضر هستیم یک عمر رفتاری را تقلید کنیم و از خود بودن بترسیم؟ انتهای مسیر خودسانسوری، حضور در جمعیست که به آن تعلق نداریم. آیا تحمل چنین جمعی را داریم؟ من که ندارم.
به قول رضا براهنی، به همین سادگی!
پ.ن. جا دارد از همسر روشنفکر، همدل و حمایتگرم بابت همراهی صمیمانهاش تشکر کنم. عزیزم اگر تمام مردها شبیه تو باشند، من همه را به ازدواج تشویق میکنم.🌹
✍🏻عسل حسینزاده_۲۲ تیر ۰۳
#عریانی
@asalhosseinzadehf
👍 6❤ 3💯 1
🎼👌🏻❤️
قدیمی اما طلا
Maziar _ Mahigir (320).mp39.52 MB
❤ 4
🎼👌🏻❤️
قدیمی اما طلا
Maziar _ Mahigir (320).mp39.52 MB
💯 1
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم|راهکار سیزدهم
برای بهتر شدن حالم، پرسهپرانی میکنم.
اصطلاح پرسهپرانی را از کمپ ایدهپزی با خود دارم. استادمان به پیادهرویِ خوشخوشانه میگفت پرسهپرانی. کلمهی جذابی بود. تمام حال خوش پیادهروی غیرورزشی را در خود داشت.
بعدها باز هم از استادم شنیدم که انسان ذاتاً پیادهرو است. در گذشته، در زمان چخماق و آتش و غارنشینی، زندگی بشر به پیادهروی وابسته بوده. از آنجا که نه رستورانی بوده نه پیک بیرونبر، اگر سر جایش مینشست و پیادهروی نمیکرد نسلش منقرض میشد. باید قدم میزد و در گشتوگذارش چیزی برای خوردن مییافت. خلاصه اینکه انسان با قدمزدن رابطهای قدیمی و عمیق دارد.
برای بهتر شدن حالم، پرسهپرانی میکنم.
همین ذاتی بودن پرسهپرانی، حیاتیاش کرده. مثل نفس کشیدن، خوردن، خوابیدن و تمام عاداتی که ریشه در جان و زندگی بشر دارد. اما انسان موجودیست فراموشکار. اصالتش را از یاد میبرد. گاهی نیاز دارد عقبگرد کند و به تاریخ نگاهی بیندازد، تا بفهمد ذاتش تشنهی چیست.
همین جدا ماندن از ذات، همین لم دادن روی کاناپه و سفارشات اینترنتی، ما را به موجوداتی کسل تبدیل کرده. گاهی که به گذشته نگاه میکنم، زمانیکه هنوز کاناپهنشین نشده بودم و اضافهوزن نداشتم، میبینم که من مدام راه میرفتم. خیابانها زیر پاهایم له شده بودند. آن زمان هم ناراحتی و مشکلات بود. اما قدمزدنهای طولانی، انرژی منفی را از تنم میرهاند.
برای بهتر شدن حالم، پرسهپرانی میکنم.
تن ما خانهی اول ماست، و پیادهروی نوعی خانهتکانی. با هر قدم که برمیداریم، این خانهی گوشتآلود را میتکانیم وسط دنیا. و با تکرار هر روزهی این کار، خانه را از چربیهای ماسیده در اتاقهایش پاک میکنیم. راه رفتن زیر نور آفتاب و یا در نسیم شبانه، روحمان را زنده میکند. انگار پنجرههای خانه را چهارتاق باز کردهایم و نور خورشید افتاده روی قالی. و یا عطر شببوها در تمام خانه پیچیده.
برای بهتر شدن حالمان گاهی باید به روزهای گذشته نگاه کنیم. روزهایی که حال بهتری داشتیم. شاید هم به قرنها پیش، به زندگی اجدادمان. پیشرفت علم با تمام خوبیهایش گاهی تا مرز مرگ برایمان بد بوده. تحرک عادتیست که تکنولوژی آن را از ما ربوده. ریشهاش را خشکانده و ما را به مردمانی فرسوده تبدیل کرده. گاهی بهتر است مثل ماهیهای آزاد، خلاف رودخانه شنا کنیم. ماشینها را پارک کنیم و پاهایمان را به راه بیندازیم. پرسهپرانی کنیم و این تن خموده را به زندگی برگردانیم.
برای بهتر شدن حالم، پرسهپرانی میکنم.
تصمیم دارم پس از این به هر بهانهای پیادهروی کنم. چند ایستگاه دورتر از مقصد، پیاده شوم. چند ساعت زودتر از خانه بیرون بیایم. خرید اینترنتی را محدود کنم. و برای منقرض نشدن نسلم، تا بقالی و نانوایی و اغذیهفروشی پیاده بروم. قبل از عمود آفتاب پرسهپرانی را آغاز کنم تا بهانهی گرما نداشته باشم. و خلاصه اینکه خلاف رودخانه شنا کردن را تمرین کنم.
برای بهتر شدن حالم، پرسهپرانی میکنم.
✍🏻عسل حسینزاده_ ۲۱ تیر ۰۳
#بوی_بهبود
@asalhosseinzadehf
👍 5❤ 3
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.