cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

cloverleigh farms مجموعه مزارع کلاورلی (وسوسه انگیز)

مجموعه پیچیده (تمام شده✅) مجموعه مزارع کلاورلی ۱.وسوسه انگیز(در حال ترجمه) ۲.انکار ناپذیر ۳.سیری ناپذیر ۴.شکست ناپذیر ۵.فراموش نشدنی ۷.اشتها ۸.اذیت ۹.وسوسه چنل مترجم https://t.me/MehrooMohamadi

Більше
Рекламні дописи
1 712
Підписники
Немає даних24 години
+297 днів
+22330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#وسوسه_انگیز #فصل_چهاردهم #پارت_۱۰۳ «واقعا. رستوران مدت زیادی تعطیل شده بود. بار بسته بود. دفاتر تاریک بود. هیچ ایده ای داری که اون ممکنه کجا بوده باشه؟» گفتم «نه» اما سوختگی رو تو صورتم احساس کردم و می‌دونستم که گونه‌هام قرمز شدن. «دروغ گو!» زمزمه کرد و چندین بار روی شونم کوبید. «من می توانم اینو تو صورتت ببینم؟ اون شب رو با تو گذروند، نه؟» «هیششششششششش» نگاهی به اطراف انداختم تا مطمئن بشم کسی نشنیده. «اوه خدای من، اینکارو کرد!» بلند شد و روی میز پذیرش نشست، کاری که قرار نبود ما انجام بدیم. «همه چیز رو به من بگو.» «قبل از اینکه مامان پایین بیاد و تو رو ببینه از اونجا بیا پایین.» دستمال کاغذیم رو تو سطل زباله انداختم و صفحه رو زیر پیشخون گذاشتم. «و صدات رو کم کن.» غرغر کرد اما خودش رو از روی میز پایین کشید و روی پاهایش ایستاد. «خب؟» من یک بار دیگه لابی رو اسکن کردم، اما کسی رو که بشناسم ندیدم. «باشه، بله. اینکارو کرد.» کلویی نفس نفس زد. «میدونستم!» «اما نمیتونی به کسی چیزی بگی. من نمی‌خوام اینو پخش کنم.» «چی رو پخش کنی، که داری با مدیر مالی میخوابی؟» خرخر کرد. «نمیتونم تصور کنم چرا. خب چطور بود؟» آهی طولانی و آهسته از من فرار کرد. «جادویی.» سرش رو تکون داد. «شما نمیتونید اینو برای مدت طولانی مخفی نگه دارید، میدونی. قیافه‌ی تو شبیهه کساییه که عاشقن.» در حالت دفاعی گفتم «هیچ وقت نگفتم عاشقشم» هرچند احساساتی که نسبت به مک داشتم سرگیجه‌آور، نفس‌گیر و همه‌گیر بود، دقیقاً همون چیزی که از عشق تصور می‌کردم. «هرچی تو بگی خواهر.» قبل از اینکه در راهرو رو باز کنه ضربه ای به شونم زد و هنگام بیرون رفتن لبخندی به من زد. من هم نتوانستم جلوی لبخندمو بگیرم.
Показати все...
24🐳 3👍 2🔥 1
سلام از طرف مترجم بد قول 😑 ببخشید بچه ها من اصلا نتونستم پارت بذارم ابن چند روز به زور گوشی دست میگرفتم 🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀ دیگه ایشالا پارت گذاری مثل سابق میشه❤️❤️ فقط به جای جمعه ها از این به بعد ۴ شنبه ها پارت نداریم🩷
Показати все...
23🐳 2
#وسوسه_انگیز #فصل_چهاردهم #پارت_۱۰۲ «اما من اهمیت میدم.» عقب کشید و با قیافه اش جدی به من نگاه کرد. «خانواده تو با من خوبن و این نه تنها روابط کاری ، بلکه مسائل رو با بچه هام هم پیچیده میکنه. میشه اینو برای مدت کوتاهی بین خودمون نگه داریم؟» «البته» «مرسی» یک تار از موهای خیس منو کشید. «من میخوام این کار رو دوباره انجام بدم. اما من نمیدونم چه زمانی این اتفاق می‌افته.» «اشکالی نداره، مک. منظورم همونی بود که دیشب گفتم، من نیازی به وعده و قول ندارم و مطالبه هم نمیکنم. هر وقت بتونیم کمی با هم وقت بگذرونیم برای من کافیه.» پیشونیم رو بوسید. «تو خیلی خوبی که درست نباشی.» ➖➖➖➖ بعد از اینکه مامانم منو در حال زمزمه کردن آهنگی پشت میز پذیرش گرفت، گفت «امروز حال خوبی داری.» «در واقع من هستم.» تمام صبح رو تو محل کارم با اون سپری کرده بودم و دیشب تو ذهنم بازی میکرد و به این فکر میکردم که کی دوباره ببینمش. منظورم چیزی بود که بهش گفتم که نمیخواستم مسئولیت دیگه‌ای باشم. آخرین چیزی که مک بهش نیاز داشت این بود که یک زن دیگه برای زمان گذاشتن و توجه داشته باشه. اما نمی‌تونستم احساسم رو حفظ کنم.... همه سلول‌های بدنم از شادی می‌تابید. نزدیک پایان شیفت من، کلویی سرش رو از در منتهی به دفتر بیرون آورد. «سلام. مامان این اطرافه؟» «سرم رو تکون دادم. «بود، اما رفت بالا، اون و بابا جایی شام رزرو کردن.» از در بیرون اومد و درو پشت سر خودش بست. بعد بهش تکیه داد و دستاش رو روی هم گذاشت. چشماش برق زد. «خب؟» با انتظار بهش نگاه کردم. «خب؟» «خب دیشب من یک دورهمی خصوصی تو کارخونه شراب سازی برای بعضی از افراد صنعت داشتم و تا حدودی دیر برگزار شد.» «اوه؟« ناگهان احساس کردم می‌دونم این به کجا میره و خودم رو مشغول تمیز کردن مانیتور مقابلم کردم. «وقتی که تموم شد، نزدیک نیمه شب بود.» «خب؟» «و من به پارکینگ رفتم تا اونجارو ترک کنم و ماشین مک رو تو پارکینگ کارکنان دیدم.» «واقعا؟» من بارها و بارها روب یک لکه سرسخت کشیدم.
Показати все...
23👍 7🐳 1
#وسوسه_انگیز #فصل_چهاردهم #پارت_۱۰۱ خندیدم. «بس کن. میلی همیشه از مو بستنای تو شاکیه.» «آره، من در مورد بستن مو افتضاحم، اما تو شچنه کردن موها عالیم و من جدیم.» مچ دستمو رها کرد و روی پاشنه هاش نشست. «برو برست رو بیار.» «مک، مجبور نیستی موهای منو شونه کنی همش خیس و درهمه. میدونی چه کار سختیه؟» «من اهمیتی نمیدم. چیزای زیادی نمیتونم برای تو انجام بدم و تو کارهای زیادی برای من انجام میدی. بذار این کارو بکنم.» من واقعاً وقت نداشتم که باهاش سر و کله بزنم، اما چیزی در مورد پیشنهاد مک برای برس زدن موهام خیلی شیرین بود که بتونم در مقابلش مقاومت کنم. «باشه.» تو حموم، برس خیسم رو برداشتم و انداختم روی حولم. وقتی بیرون اومدم، مک شلوارش رو پوشیده بود و زیپش رو بالا می‌کشید. من برگشتم و یک آشفتگی طولانی، خیس و گره خورده رو بهش تقدیم کردم «بفرمایید.» از انتها شروع کرد و به آرومی و با حوصله به سمت بالا رفت. از اونجایی که روبروی آینه بالای کمد ایستاده بودم، می‌تونستم انعکاس اونو ببینم و ضربان قلبم با قیافه جدی اون تندتر شد. ضربات آرام و طولانی اون روی پوست سرم و پایین کمرم باعث ایجاد لرز تو ستون فقراتم میشد. و دیگه برام مهم نبود دیرم شده. این کاملا ارزشش رو داشت. گفت: «بیا، چطور بود؟» «عالی» چشمای همو تو آینه گرفتیم. «حق با تو بود، تو شونه کردن موها عالی ای. مرسی.» دستی دورم حلقه کرد و بالای سرم رو بوسید. «خواهش میکنم.» چند دقیقه بعد دم در خداحافظی کردیم. منو به سینش کشید و محکم بغلم کرد. «این خیلی سرگرم کننده بود. مرسی.» «تو مجبور نیستی از من تشکر کنی، احمق.» دستمو دور کمرش حلقه کردم و گونه ام رو به سینش فشار دادم. «من هم لذت بردم.» «امیدوارم هیچ کس منو در حال بیرون رفتن دزدکی از اینجا نگیره.» «میدونی، من واقعاً برام مهم نیست که والدینم در مورد ما چه فکری میکنن. ما مجبور نیستیم پنهان بشیم.»
Показати все...
21👍 5🥰 4🔥 1🐳 1
#وسوسه_انگیز #فصل_چهاردهم #پارت_۱۰۰ «بچه ها رو بردارم. خونه رو تمیز کنم. به فروشگاه مواد غذایی برم. سعی کنم به کار خودم ادامه بدم چون احتمالاً پدرت منو به خاطر عقب موندن از کار اخراج میکنه. یعنی اگه منو به خاطر اغوای دخترش اخراج نکنه.» «تو قطعاً منو اغوا نکردی.» بوسه ای روی سینش زدم و نشستم. :تو منو تا دیروقت بیدار نگه داشتی.» «متاسفم» خندیدم «دروغ گو» لبخندی زد و دستاش رو پشت سرش گذاشت. «راست میگی، این یک دروغ بود.» کمی تاب خوردم و از تخت بلند شدم و روی پاهام ایستادم. «اوووف. هیچ وقت انقدر مطمئن نبودم که عضلات شکمم منو میکشن.» «اما تو حالت خوبه نه؟» بلند شد، ابروهاش توهم رفت. «یعنی قلبت استرس نداره یا چیزی؟» لبخندی زدم «اوه، حالا من چین و چروک ها رو می بینم.» بالش رو از پشتش کشید و به سمتم پرت کرد. من اونو با دو دستم گرفتم و به کتفش زدم، اما قبل از اینکه بتوانم فرار کنم، منو گرفت و روی تخت انداخت. جیغی کشیدم و نیمه جون تلاش کردم تا از زیرش بیرون برم، اما واقعا نمیتونستم از حس بدنش روی بدنم سیر بشم. «میدونی وقتی دخترام منو مسخره میکنن باهاشون چیکار می کنم؟» گفت و دستشو دور مچام بست و بالای سرم نگهشون داشت. «چی؟» با نفس نفس پرسیدم، از اینکه یکی از دخترای اونم هیجان زده بودم. «بهش شکنجه قلقلک دادن میگن.» «نه! نه لطفا! من خیلی قلقلکیم...نه، گردنم نه....» در حالی که صورتشو تو گردنم فرو کرده بود و زبونش رو به آرومی روی پوستم میچذرخوند، تو یک آشفتگی غوطه ور شدم، خندیدم و با نفس نفس گفتم «متاسفم... متاسفم که تورو مسخره کردم! من هرگز دوباره تکرارش نمیکنم!!!» «حالا کی دروغ میگه؟» سرش رو بلند کرد و به من خیره شد. «من در مورد قلبت جدی بودم. حالت خوبه؟» «آره. نگرانیت خیلی شیرینه، اما هیچ رابطه جنسی باعث از کار افتادن قلب من نمیشه، هر چقدر هم که خوب باشه. قول میدم.» بعد دوباره خندیدم. «آلتت بزرگه، اما انقدر بزرگ نیست که آئورت منو سوراخ کنه.» «خودشه.» دوباره به گردنم حمله کرد و دستام رو بی حرکت نگه داشت و با زبونش منو شکنجه داد تا اینکه من التماسش کردم. «بسه، التماس میکنم. من برای کار دیرم میشه. باید ده دقیقه دیگه اونجا باشم و هنوز موهام رو شونه نکردم.» «میخوای برات شونه کنم؟ من واقعاً تو این کار خوبم.»
Показати все...
32👍 4🐳 2
بریم که یکی دوتا فصل داشته باشیم دلم براتون و برای ترجمه تنگ شده بود🥺
Показати все...
23🐳 3
یه نفر بالاخره برگشته
Показати все...
20🐳 2
خب خب سلام 😁
Показати все...
20🐳 1
نوروزتون مبارک قشنگای من❤️
Показати все...
45🐳 2
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه خواستم بگم از امروز احتمالا تا ۷م پارت نداریم چون من نیستم اصلا... فردا صبح میرم مسافرت، بعد نمیتونم وسط مسافرت بشینم ترجمه کنم متاسفانه. البته ۷م تا ۱۳م هم مسافرتم اما باز اونو میتونم یه کم هندل کنم که پارت داشته باشین. مرسی بابت صبوریتون🩷🩷 و امیدوارم ۱۴۰۳ سال خیلی خوبی براتون باشه❤️
Показати все...
44🍓 5🔥 1
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.