cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رمان پادشاه طمع / King Of Greed

رمان پادشاه طمع (۱۰ صبح)💛 رمان شیطان مشکی میپوشه (۹ شب) 🖤 ‌ مترجم : مونا نصر پادشاه خشم و پادشاه غرور آماده فروش است. ارتباط با من : @Neonicam کانال فایل های من : @MonaNasrTr

Більше
Рекламні дописи
2 662
Підписники
+124 години
-77 днів
+11230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

(رمان پادشاه طمع 💛) #فصل11 #پارت42 الساندرا به تدریج آروم شد و خاطرات بیشتری رو ترسیم کردم. اولین قرارمون. فارغ التحصیلیمون. اولین سفر مشترکمون به نیویورک. آیندمون نامشخص بود، اما روزی روزگاری با هم خوب بودیم. می‌تونستم به اون جایگاه قبل برگردم، فقط به زمان نیاز داشتم. آهنگ تمام شد و قبل از اینکه بازوم دورش محکم بشه حرکت کرد تا خودش رو کنار بکشه، گفتم: _ هنوز نه. حاضر نبودم رهاش کنم، اما نمی‌دونستم چطور به موندم مجبورش کنم. دهن الساندرا تکون خورد و بعد محکم شد: _ یک رقص. یادته؟ _ آره... سرم رو پایین انداختم و آرزو کردم که ای کاش قدرت برگردوندن زمان رو داشتم. _... ولی یه درخواست نهایی دارم، یه بوسه فقط یکی. چشماش رو بست: _ دام... تکرار کردم: _ به خاطر ایام قدیم. کلمات بینمون مثل پارچه‌ای تبدیل به تار و پود شده بودن. ریتم ناهموار نفس‌هاش با ریتم نفس‌های من مطابقت داشت. جوابی نداد اما اونجا رو ترکم هم نکرد، که من به عنوان توافقی ضمنی تعبیرش کردم. دهنم روی دهنش معلق بود و آخرین فرصت رو بهش دادم تا کنار بکشه. وقتی این کارو نکرد، فاصله باقی مونده رو به صفر رسوندم و با سبک‌ترین بوسه‌ها لب‌هاشو لمس کردم خیلی نرم بود و بیشتر به عنوان یه تماس سطحی حساب می‌شد تا بوسه، اما هر احساسی که درونم بود رو درش دفن کردم. درد. حسرت. پشیمونی. عشق. هیچ‌کس نمی‌تونست به اندازه الساندرا چنین احساسات عمیقی رو در هم ایجاد کنه و هر کنترلی که داشتم رو با آه نامفهومش از بین ببره. بوسه رو عمیق کردم و با سهولتی که حاصل سال‌ها تمرین کردن بود دهانش رو برای بوسه عمیق قالب گرفتم. دستم در موهاش لغزید و دست‌های اون شونه‌هام رو گرفت. دهنش رو عمیق و فراگیر کاوش کردم. از طعم جین و مارتینی سیبش مست شدم. بعد از دو هفته دوری، بوسیدنش مثل حس بازگشت به خونه بود. با هر ثانیه، تمنا بیشتر می‌شد و مثل ربانی ضخیم دورمون حلقه شد و نفس‌هاش رو تیزتر کرد. ولی اونقدری از ذهنم باقی مونده بود که به یاد بیارم در جمع هستیم.
Показати все...
😍 24😭 11❤‍🔥 6🔥 1😱 1
⚜ عنوان رمان: پادشاه طمع ⚜ جلد سوم از مجموعه Kings of sin ⚜ بدون حذفیات و سانسور (45 فصل) ⚜ مترجم: مونا نصر ⚜ قیمت: 50 هزارتومانخلاصه رمان: زندگی مشترکی با عمر 10 سال... دامینیک داونپورت، معروف به پادشاه وال‌استریت، به چیزی جز امپراتوری میلیارد دلاری خودش اهمیت نمی‌ده. تنها وسواس این میلیاردر خودساخته که خودش رو از فقر مطلق به نوک قله رسونده، پول و قدرته. ولی هرچیزی بهایی داره. شاید داشتن تاج پادشاهی وال‌استریت و ایفای نقش شوهری عاشق و دلسوز، با هم در تضاد باشن؟ و دامینیک یک روز با جای خالی همسرش، الساندرا، و درخواست ناگهانی او برای طلاق مواجه میشه. درخواستی که شاید خیلی ناگهانی هم نبوده.... ⚜ برای خرید رمان پادشاه طمع (بدون حذفیات و سانسور) به ایدی زیر پیام بدید:@Neonicam .
Показати все...
عیارسنج رمان پادشاه طمع.pdf9.72 KB
🔥 3
عزیزان روز جمعتون بخیر. ارسال فایل‌ها انجام شد، اگر در پیش فروش شرکت کردید و فایلتون هنوز براتون ارسال نشده، بهم پیوی پیام بدید 💛 @neonicam
Показати все...
❤‍🔥 28
‌ ⚠️ تخفیف پیش‌فروش به پایان رسید 🚨 اگر طی روز‌های گذشته قیمت و شماره کارت گرفتید و هنوز پرداخت نکردید، لطفا با قیمت جدید واریزی رو انجام بدید. صبح فایل خدمت عزیزانی که در پیش‌فروش شرکت کردن ارسال می‌شه ❤️
Показати все...
❤‍🔥 25💔 2
عزیزان من فقط تا یک ساعت دیگه می‌تونید با تخفیف «پادشاه طمع» رو خریداری کنید! ⚠️این تخفیف تمدید نمی‌شه قشنگای من. تحویل فایل فردا صبح هست ☺️✨
Показати все...
🥰 10❤‍🔥 2
(رمان شیطان مشکی می‌پوشه 🖤) #فصل3 #پارت35 پنج ماه طول کشید تا فهمیدم وارد یه رابطه شدم و در واقع این حقیقتو مدی توی صورتم کوبید. به روشی زیرکانه! و نه مثل یه خرس عروسکی با یک چاقوی قصابی. بهم گفت پدرش هفته بعد به منهتن میاد و دوست دارم که ببینمش یا نه. بدون تعارف پرسیدم «چرا باید دوست داشته باشم ببینمش؟». آخه چه دلیل کوفتی می‌تونه داشته باشه؟ جوابش باعث شد ویسکی که داشتم قورت می‌دادم وارد مسیر اشتباهی بشه و تقریبا خفم کنه. همون ویسکی سینگل مالت اسکاتلندی که در مهمانی دوستی که اون رو هم برده بودم داشتم جرعه جرعه می‌نوشیدم. البته که این قرار عاشقانه حساب‌ نمی‌شد. فقط دردسرش کمتر بود و لازم نبود بعد از مهمانی به خونش برم. کوکتل کیهانیش رو مثل توریستی که سعی می‌کرد بهترین زندگی کری بردشاو* رو داشته باشه نوشید. عشوه گرانه پلک زد: _ خب چون تو دوست‌پسرمی! (یادداشت شخصی: اون یه توریست بود. در پنسیلوانیا بزرگ شده بود. باید چک می‌کردم که ببینم می‌تونم دیپورتش کنم، اگرچه در این مرحله، 14 روز کاری زمان می‌برد.) در اون لحظه «بیا با بابام آشنا بشو» بود که فهمیدم از وقتی با مدیسون آشنا شدم با کس دیگه‌ای نپریده بودم و دلم‌ نمی‌خواست با کس دیگه‌ای بپرم (واژن وودویی*). چیز دیگه‌ای که فهمیدم این بود که حتی وقتی چیزی هم برای گفتن نداشتیم بازم تماسای تلفنیمون خیلی طول می‌کشید. هر شب کارمون به سکس ختم می‌شد (من به یه آلت بسته شده بودم، فکر کنم همین توضیح کافی باشه) و مدی رو توی تمام برنامه‌های آخر هفتم جا می‌دادم (توضیح دوباره: من به یه آلت بسته شده بودم، فکر کنم همین توضیح کافی باشه). در واقع شاید مسبب این حرف خودم بودم که اونوبرای کریسمس به همپتون بردم و با خانوادم آشناش کردم. اون زمان بود که همه چی رو جدی کرد. دقیق‌تر بخوام بگم، اونا تمام فلسفه زندگیم رو نابود و خاکستر کردن. به خودم اومدم و دیدم که رسما در یک رابطه‌ام و یک دوست‌دختر دارم، 2 چیزی که به خودم قول داده بودم هرگز نخواهم داشت. پس کاری رو انجام دادم که باید، مدیسون گلدبلوم رو از زندگیم حذف کردم. برای همیشه از شر استایل تیکه تیکه و رنگیش خلاص شدم. فکر می‌کردم بینمون همه چی تموم شده. برای همیشه. ___ توضیحات ستاره دارها: * کری بردشاو: کاراکتر فیلم خاطرات کری. *وودو: نوعی آیین تخیلی و عجیب دینی. بر پایه جادوی تاریک استواره.
Показати все...
😢 21❤‍🔥 7😡 6 3😁 2💅 2😍 1🤣 1
پای سریال یانگوم بودم زمان از دستم در رفت پارتمون دیر شد 🥵
Показати все...
🤣 37💅 2😇 1
🟡 فقط تا پایان امشب فرصت دارید که از تخفیف پیش‌فروش پادشاه طمع استفاده‌ کنید 👑 از روز جمعه، قیمت بدون تخفیف براش اعمال می‌شه. (√ تحویل فایل: جمعه)
Показати все...
❤‍🔥 13🔥 4😍 2
(رمان پادشاه طمع 💛) #فصل11 #پارت41 الساندرایِ زمان حال لبخند نمی‌زد، ولی درخشش توی چشماش بهم قطره‌ای امید داد. تا زمانی که چیزی حس می‌کرد قابل نجات دادن بودیم، چون چیزی که من رو می‌ترسوند نفرتش نبود، بلکه بی تفاویش بود. گفت: _ اگه همه چیز متفاوت بود، با همدیگه به اینجا میومدیم، نوشیدنی سفارش می‌دادیم، در مورد روزمون به همدیگه می‌گفتیم، و از ترافیک ساعات شلوغی گلایه می‌کردیم. در مورد آدمای اطرافمون قصه می‌ساختیم و در مورد اینکه آیا برای چیدن تزیینات کریسمس دیره یا زود بحث می‌کردیم. ما یه زوج معمولی و... صداش گرفت. _...خوشحال می‌بودیم. شکسته شدن آخرین کلمه، قلبم رو به دو نیم تبدیل کرد. تصویری که رسم کرد ادای احترامی به ایام ساده تر بود و در حالی که هرگز نمی‌خواستم اون پسر بی توان و بی پولی باشم که در اولین قرار ملاقاتمون بودم، می‌خواستم مردی باشم که اون عاشقش شده. می‌خواستم جوری که قبلاً بهم لبخند میزد لبخند بزنه. اون رو شاد و خندون کنارم می‌خواستم. می‌خواستم برگردیم. حتی اگه به معنایی از بین بردن بخش‌هایی از فردی باشه که برای ساختنش سخت تلاش کردم. _ یک رقص. خواهش می‌کنم. خیلی وقت بود که چیزی از کسی چیزی التماس نکرده بودم، اما الان داشتم التماس می‌کردم. آهنگ به پایان رسید. نوستالژی از بین رفت و در حالی که منتظر پاسخ الساندرا بودم به سختی متوجه آهنگ شدم. به دست دراز شدم خیره شد. قلبم به قفسه سینه‌ام می‌کوبید و درست زمانی که فکر می‌کردم میره و قلب لعنتیم رو با خودش میبره، دستش رو کف دستم گذاشت. آسودگی هوا رو به ریه‌هام برگردوند. او رو نزدیک‌تر کردم. مواظب بودم که خیلی سریع حرکت نکنم که مبادا باعث ناراحتیش بشم. یک رقص. یک آهنگ. یک شانس. پرسیدم: _ اولین باری که به بار رفتیم رو یادته؟ من امتحان انگلیسی رو پاس شدم و با چند شات در کریپت جشن گرفتیم. الساندرا سرش رو تکون داد: _ چطور می‌تونم فراموش کنم؟ نزدیک بود دستگیر بشی. هنوز ۵ دقیقه نشده بود که وارد بار شده بودیم، که یه احمق مست بهش برخورد کرد. حاضر نبود تنهامون بزاره و پیشرویش تا وقتی با مشت زدمش تهاجمی تر شده بود. اونم متقابلاً با مشت من رو زد. درگیریمون به نزاع تبدیل شد و پلیس ها رو به صحنه کشوند. گفتم: _ ارزشش رو داشت. امیدوارم دماغش هیچ وقت مثل قبل نشه. خنده بی‌میلش باعث شد پیچک‌هایی از گرما به سینم بپیونده. نفهمیدم که چقدر دلم برای اون صدا تنگ شده بود. حتی قبل از رفتنش هم زیاد نخندیده بود. نه مثل سابق.
Показати все...
😢 47❤‍🔥 19🤣 17💔 5😱 1😎 1
(رمان شیطان مشکی می‌پوشه 🖤) #فصل4 #پارت34 بعدش مدیسون گلدبلوم اومد، و پووف! دوست‌دختر شماره 2 تحقق پیدا کرد. اگه بخوام از نظر تکنیکی حرف بزنم، این لقب رو بدست نیاورد، بلکه دزدیش. عصری که من و مد همدیگه رو دیدیم، بیرون رفتیم (از جایی که از نظر تکنیکی در یک شرکت کار‌ نمی‌کردیم، قانون عدم رابطه بین کارکنان شامل ما‌ نمی‌شد). مدیسون چشم‌های خیلی بزرگ و خیلی قهوه‌ای–سبز یا حالا هرچی که حاشیه ‌هاشون طلایی و قهوه‌ای بود، مدل موهای پیکسی که دراماتیک کرده بودش، و ظاهر اگه-حواست-رو-جمع-نکنی-آهسته-قلبت-رو-میدزدم دیزی بوکانام*، و لب‌های خیلی پر و برجسته‌ای داشت که هر بار که تکون می‌خوردن، تحریک می‌شدم. که هر زمانی این اتفاق میفتاد که حرف میزد. که خیلی خیلی زیاد و کوفتی بود. وقتی در اولین قرامون با مد خوابیدم، به همدیگه پیام دادیم و از این حرفا. اون گفت که معمولا در اولین قرارهاش با کسی‌ نمی‌خوابه و دوست داره رابطه رو آروم پیش ببره. که صد البته، که بخوام فورا دوباره باهاش خوابم. و این کارم کردم. سومین باری که به همدیگه پیام دادیم، قوانینش رو از پنجره به بیرون پرت کرد و با قوانین من بازی کرد. قبل از اینکه این رو بفهمم، وارد توافق نرمالی از خوردن غذا باهمدیگه، به دنبالش سکس، شدیم. این توافق به کرات در طول هفته اتفاق میفتاد. بازبینی می‌کنم، خیلی خیلی به کرات. این به خاطر سینه‌ها، و این واقعیت بود که زیر لباس‌های واقعا وحشتناکش (نمی‌تونم به اندازه کافی روی این موضوع تاکید داشته باشم)، لباس زیرهای سکسی و ست می‌پوشید. شاید وقتی صحبت از نوع رابطه کوتاه مدتمون می‌شد، من کاملا بی‌تقصیر نبودم. در جایی، دچار خطای استراتژیکی شدم. منطقی بود که مدیسون به آپارتمانم دسترسی داشته باشه. در اختیار داشتنش راحت‌تر بود و مدام زنگ زدن به روی اعصابم بود. وقتی کلید یدکی رو به مد دادم، هیچ احساسی در کارم دخیل نبود. مستخدم خونم و دستیار شخصیم هم کلید یدکی داشتن، و در خطر خواستگاری کردن از هیچکدومشون نبودم. در حقیقت، من دستیار شخصیم رو به همون سرعتی که لباس زیرم رو عوض می‌کردم، تغییر میدادم. و فقط برای شفاف سازی، من آدم کاملاً بهداشتی هستم. در مورد گهگاهی به سینما رفتن با مدیسون، واقعا می‌خواستم هر چیزی که برای دیدنش می‌رفتیم رو بینم. ازم بابت طرفدار گیولرمو دل تورو* و تارانتینو* شکایت کن. اینطور نبود که در سینما بغلش کرده باشم و یا باهمدیگه پاپ کورن خورده باشیم (در اولین باری که به دیدن فیلم رفتیم، اون یه بسته‌ ام.اندام* رو توی جعبه پاپ کورنش خالی کرد. این باید برام اولین سرنخ می‌ود که این زن در حیات وحش بزرگ شده). ___ توضیحات ستاره دارها: *دیزی بوکانام: کاراکتر «گتسبی بزرگ». خیلی خوشگله بازیگری که برای فیلمش انتخاب کردن 😁 (عکس در گوگل) *گیوارمو دل‌تورو: کارگردان، تهیه‌کننده، فیلم‌نامه‌نویس و رمان‌نویس مکزیکی است. *تارانتینو: فیلم‌ساز و بازیگر آمریکایی است. *ام‌اند‌ام: برند اسمارتیز و تافی و شکولات.
Показати все...
🤣 29❤‍🔥 7💅 3🕊 2😍 2😡 2
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.