ئاونگ
270
Підписники
Немає даних24 години
+17 днів
-530 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
04:17
Відео недоступнеДивитись в Telegram
جیاوازی نێوان ئیمان و مەعریفە
تەحسین حەمە غەریب
@aveng_53
Фото недоступнеДивитись в Telegram
خوایە بە پێیەوە بمرێنی!
ڕێڵێ باوان ـ ناوچەی مڕگەوەری ورمێ
هەینی ١١ـی جۆزەردانی ٢٧٢٤ - ١١ـی ئوردیبەهەشتی ١۴٠٣
@aveng_53
✍️ ترس از داستایوفسکی
(تعریف گناه در داستان های داستایوسکی)
نویسنده: بختیار علی
ترجمه: عباس وحدانی
همه جا صحبت از ترسی است که آدمها از خواندن داستانهای داستایوسکی دارند. یکی می گوید سال ها است به سمتش نرفتم چون هر بار از او قصه ای می خوانم انگار درباره من نوشته است. یکی می نویسد نباید از او زیاد خواند چون داستانهایش غم انگیز است.
هرمان هسه نویسنده سوئیسی و برنده جایزه نوبل می گوید: «زمانی شروع به خواندن داستایوفسکی کنید که غمگین هستید و احساس درماندگی می کنید. زمانی که زندگی را همچون زخم سر باز کرده بزرگی می بینید، زمانی که به تردید دچار شده و ناامیدی وجودتان را فرا گرفته… زمانی که در اوج اندوه تنهائی به زندگی نگاه می کنید و دیگر مایل نیستید هیچ بهره ای از این زیبائی بی رحم ببرید. تنها آن زمان است که می توانید به سوی داستایوفسکی بروید.»
در نوشته های داستایوفسکی آدم نرمال وجود خارجی ندارد. نرمال بودن یک دروغ بزرگ است. با اینکه از نظر داستایوسکی انسان موجود گناهکاری است ولی همیشه به قهرمانان داستان هایش فرصت می دهد به جای اثبات بی گناهی، بتوانند ثابت کنند که انسان هستند.
گناه از نظر داستایوفسکی عاملی است که ما را به سمت بهتر شدن سوق می دهد. گناه عاملی است که بشر را به هم نزدیک می کند، آنها را یکسان می سازد. به نظر او ما نمی توانیم در برابر انسانی دیگر، خود را داور بپنداریم. او این اندیشه را در داستان «برادران کارامازوف» صریحاً ابراز می کند: « در این دنیا هیچ کس نباید گناه دیگری را قضاوت کند تا مادامی که اعتراف کند خودش نیز گناهکار است و یا شاید حتی از کسی که مورد قضاوت قرار می گیرد گناهکارتر است.»
به عقیده او تا زمانی که حتی یک انسان گناهکار وجود داشته باشد همه گناهکاریم. اگرچه خود او دیندار است اما دیدگاه او با تعریف گناه مذهبی فرق دارد. از نظر داستایوفسکی اعتراف به گناه به جهت پاک شدن انسان در برابر خدا انجام نمی شود. بلکه این اعتراف در برابر انسانهای دیگر است تا بدین وسیله ابراز کند من هم همچون شما هستم، با همان درد و عذابی که در آن به سر می برید. گناه در اینجا پلی است برای ارتباط انسانها تا بدین طریق کسی خود را از دیگری بهتر، پاک تر و برتر نبیند.
پاکی ریاکارانه در فلسفه فکری او جایی ندارد، همان احساس پاکی که باعث می شود تا حدودی وجدان آسوده ای در قضاوت دیگران داشته باشیم. تنها راهی که ما را به سمت عدالت می برد این است که وقتی در برابر گناهکاری قرار می گیریم بدانیم خود نیزگناهکاری . از نظر او شرط لازمه اثبات وجود انسانی اعتراف به گناه است، بدون محقق شدن این شرط هرگز به جایگاهی مستحق عشق، دوست داشتن و ترحّم نمی رسیم.
کمتر کسی به اندازه وی انسان را تا به این شدت شکافته و عریان کرده است. او بی رحمانه همه نقابها را می درد و فرصتی برایمان نمی گذارد تا از زیباییِ دروغین انسان صحبت کنیم. ترس از داستایوفسکی، ترس از همین عریانی وجودِ انسان است. او نویسنده ای مردم آزاری نیست که از عذاب دادن خواننده اش لذت ببرد و آنها را با شوک و حیرت رو در رو کند آنگاه وجه ترسناک و پنهانی انسان را در برابر خودش قرار دهد. هدف اصلی وی این است که بگوید انسان شایستهٔ دوست داشتن و یا شاید ترحّم است.
او به ما می گوید هر که را همان گونه که هست دوست داشته باشید. انسان بی گناه موجودی است که توانایی زیستن ندارد. کسی هم ارزشی برایش قائل نیست.
تمام راهکارهایی که داستایوفسکی در برابر شخصیتهای قصه هایش می گذارد همگی به شک و گناهی عمیق منتهی می شوند. او شخصاً برای رهایی از این گرداب مسیحیت را برگزیده بود. اما باید گفت تفسیر گناه و گناهکار داستایوفسکی تا حدودی از تعالیم مسیح عدول کرده بود. در مسیحیت گناه مایهٔ عشق نیست، اما از نظر داستایوفسکی بشر فقط زمانی می تواند به معنای واقعی بشر باشد که اعتراف به گناه کند.
او در قصه هایش برحذرمان می دارد که تسلیم پاکی دروغین خود شده و از این رهاورد به قضاوت دیگران بنشینیم. اما به راستی کدام یک از ما این جرأت را دارد که بگوید بین من و گناهکارترین انسانها آنقدر تفاوتی نیست؟ آیا کسی پیدا می شود از این مسأله وحشتی نداشته باشد؟ آیا کسی هست که از داستایوفسسکی فراری نباشد؟ چه کسی می تواند دیگران را با گناهانش دوست داشته باشد یعنی آنگونه که هستند؟ اندیشیدن به داستایوفسکی و خواندن آثارش درس اخلاقی دشواری است که همواره ناآرام مان نگه می دارد و وادارمان می کند خود را به زیر پرسش ببریم.
ئاونگ
در جستوجوی صلح، تعالی و حقیقت
آید اندر سینهات هر روز تیز
هر چه آید از جهان غیب وش
در دلت، ضیف است او را دار خوش
به شادمانی زادروز استاد مصطفی ملکیان
لذت پشت پا زدن به یقینهای سترون
✍️امیر یوسفی
با الهام از واژهسازیها و مفهومپردایهای خلاقانه روانشاد محمدعلی اسلامی ندوشن، زندگی فکری مصطفی ملکیان را میتوان تابلویی از هنر «ترک و طلب» دانست؛ هنری ظریف که به صاحبش یاد میدهد چگونه و چه زمان، چیزی را فرونهد و از خیرش بگذرد و چیزی جدید را برگزیند و جانشین کند. این هنر، کشاکشی است میان پس زدن و پذیرفتن یا میان گرویدن و گریختن. کسانی که به این هنر آراستهاند در ترک باورها و عقاید پیشین، دلیرند و در مطالبه باورها و عقاید نو، جسور. این ترک و طلب، البته پیداست که همواره بر مدار صحت و صواب نیست و میتواند مطابق مقتضای صدق و صواب باشد یا نباشد. به این اعتبار، هر «ترک و طلب»ی فیالنفسه و الزاما ارزش علمی ندارد و شأن معرفتیاش قابل وارسی و ارزیابی است. با این همه چنین هنری، به خودی خود رفتاری شجاعانه، جسورانه و دور از مصلحتسنجی و عافیتجویی است.
ملکیان به اقرار خود در کمابیش چهار دهه حیات معرفتیاش، دستکم پنج یا ششبار این ترک و طلب را و این گریختن و گرویدن را تجربه کرده است. بنیادگرایی، سنتگرایی، روشنفکری دینی، اگزیستانسیالیسم و نظریه عقلانیت و معنویت، 5 منزلگاهیاند که او در سفر اودیسهای و سلوک آگوستینیاش از اوایل دهه 60 تاکنون در آنها اطراق کرده است. شاید بتوان «نو رواقیگری» را هم منزلگاه ششمی دانست که او اکنون مستاجر آن است. در تمام این خانه به دوشیهای وجودی و معرفتی، شیوه ملکیان، شیوه ترک و طلب بوده است: طلب حقیقت و ترک یقین. میتوان با او رخ به رخ نشست و در دلایلش برای ترک منزلگاه پیشین و طلب منزلگاه نو چند و چون کرد. دلایلش را میتوان پذیرفت یا نپذیرفت، اما آنچه در «کار عمرانه»ی او ستودنی است وفاداری مادامالعمرش به حقیقت و سوءظن دايمش به یقین است. این ماراتن استقامت در میدان حقیقتطلبی، سیمای یک «متفکر خروج» و «اندیشمند عبور» به او بخشیده است.
ملکیان به گواه زندگی پرفراز و نشیبی که در ساحت معرفت داشته در عبور از باورهای ابطال شده و یقینهای سترون، دست و دلش نلرزیده است. او شجاعت جهش دارد و بیهراس از ملامت سرزنشگران، هر جا که اخلاقِ باور اقتضا داشته «برون خویشی» کرده و از اجاره اعتقاد و یقین موقتش بیرون آمده است. او را باید از حلقه «اندیشمندان یکجانشین» بیرون آورد و در زنجیره «متفکران خوشنشین و اجارهنشین» نشاند. تکرار این نکته مهم خالی از فایده نیست که در صحت و صدق دلایل او در این واگشتها و فراگشتها میتوان شبهه کرد اما در شهامت او برای این پردهگردانیها و اجارهنشینیها نمیتوان تردید داشت. او تاکنون دستکم پنجبار چنین اجارهنامههایی را فسخ کرده و کولهبارش را به منزلگاهی جدید کشانده است. آیا این وضعیت غامض و خطیر، همان سرنوشت تراژیک سیزیفی است که هر انسان حقیقتطلبی، محکوم به آن است؟
https://t.me/aveng_53
با این صورتبندی مختصر، میتوان کمابیش فهمید که مصطفی ملکیان چگونه میتواند در زمانه ما «اندیشمند عبور» و «متفکر خروج» لقب بگیرد. کارنامه او البته خالی از مزیت «تاسیس» نیست اما هنر حسادتبرانگیز و جسارت انکارنکردنیاش، قبحزدایی از «خروج و عبور» است؛ ولو اینکه مصادیق آن خروجها و عبورها محل تأمل و تشکیک باشد. او بازاندیشی و تجدیدنظر را به مرتبه یک فضیلت علمی و اخلاقی ارتقا داد و مرز تغییرات تفننی و تحکمی و دلبخواهانه فکر را از تحولات حقیقت-پایه در اندیشه و منش انسانها جدا کرد. تجربه خروج و عبور حقیقتطلبانه، لذت نوسازی شخصیتی را به سالک طریق معرفت خواهد چشاند مشروط به اینکه به اخلاق باور و اقتضائات حقطلبانهاش ملتزم باشد. عبور از یقین سابق و خروج از باور پیشین، آنگاه و تنها آنگاه در شمار فضایل مینشیند که به یک منش صادقانه حقیقتجویانه منضم شده باشد وگرنه چه توفیری خواهد داشت با انفعال سوفیستی یا انکار دون ژوانی؟ حقیقتطلبی اقتضا میکند که باور منسوخ را شجاعانه کنار بگذاریم و از فکر نو، کریمانه میهمانداری کنیم. این ترک و طلب، تذبذب و تزلزل فکری نیست، بلکه گشودگی در برابر چیزی است که موقتا حقیقت میپنداریم؛ آمادگی برای بهسازی و بازسازی و نوسازی یقینهایی است که به ناراستیشان واقف شدهایم. هنر شریف ترک و طلب، از ما موجوداتی شجاعتر و متواضعتر خواهد ساخت. در سایه همین هنر است که میتوانیم حتی در مقابل استاد مصطفی ملکیان، اهل ترک و طلب باشیم. چیزی از او را ترک کردنی بدانیم و چیزی دیگر از استاد را طلب کردنی بشماریم. مولانا که خود از قهرمان میدان «خروج و عبور» بوده است بارها به چنین نوسازیها و بهسازیهایی خوشامد گفته است. این توصیهها از دفتر پنجم مثنوی معنوی، ستایشی بلیغ از هنر شریف «ترک و طلب» است:
فکر در سینه در آید نو به نو
خند خندان پیش او تو باز رو
هر دمی فکری چو مهمانی عزیز
ئاونگ
در جستوجوی صلح، تعالی و حقیقت
👌 1
شخصا غیر از تجربه حضور در دهها جلسه سخنرانی مصطفی ملکیان و گزارش آنها در مطبوعات و شنیدن یا دیدن بیش از صدها ساعت درسگفتار و سخنرانی از او و خواندن بسیاری از کتابها و مقالاتش و انجام چندین گفتوگو در موضوعات فرهنگی که در رسانهها بازتاب یافته و استفاده از محضرش در محافل خصوصی و عمومی، در یک درسگفتار او هم حضور داشتم و فارغ از موضوع مورد بحث، صادقانه و از صمیم قلب اعتراف میکنم که ملکیان یکی از بهترین -اگر نگویم بهترین- استادانی بوده که در طول سالهای دانشآموزی تجربه کردهام. بیان دقیق و درست، روان، شمرده، دستهبندی شده، در موضوع، بدون ذرهای «اطناب ممل و ایجاز مخل»، بلیغ و رسا بعضی از ویژگیهای شیوه تدریس ملکیان است. تاکید میکنم که کاری به محتوای موضوع آموزش ندارم، خواه فلسفه باشد یا اخلاقشناسی یا دینشناسی یا روانشناسی یا کلام. مخاطب درسگفتارهای ملکیان ممکن است با همه آنچه میگوید، مخالف باشد، اما قطعا اذعان میکند که او با ویژگیهای مذکور صحبت میکند و در هر جلسه یا نشستی، قطعا نکته یا نکاتی مشخص را بیان میکند. این همه را نوشتم، نه فقط برای توجیه به کار بردن لفظ استاد برای او، بلکه برای اشاره به رفتار ناشایستی که اخیرا نسبت به او شده است. در ویديوی کوتاهی از یک برنامه تلویزیونی پخش شده در صدا و سیما که این روزها دست به دست میشود، مجری درحالی که جلوی عکس چند چهره فرهنگی ازجمله یوسف اباذری، مصطفی ملکیان، تقی آزاد ارمکی، حسن محدثی، ابراهیم فیاض، بیژن عبدالکریمی و الهه کولایی ایستاده، آنها را «آقایان جامعهشناس» خطاب میکند و به آنها به علت سکوتشان (آیا واقعا سکوت کردهاند؟) توهین میکند. سپس به طور خاص دو بار از ملکیان به شکلی ناشایست نام میبرد. کاری به اشتباههای فاحش گوینده ندارم، اینکه اولا همه اینها «آقا» و «جامعهشناس» نیستند یا اینکه کدام یک از اینها اجازه دارند به همان رسانهای که مجری به راحتی از آن به ایشان اتهام میزند، حضور یابند یا... ممکن است هر یک از ما با موضعگیری ملکیان در قضیه مذکور یا شیوه و لحنی که به کار برده، موافق نباشیم، حتی ممکن است با بسیاری از سخنان و دیدگاههای او اختلافنظر داشته باشیم یا آنها را نپسندیم، اما اصول اخلاقی در همه جای جهان و در همه فرهنگها به ما آموخته که احترام استاد را رعایت کنیم، حتی اگر او را از همه دانشگاهها و تریبونهای رسمی کنار گذاشتهایم و به او اجازه پاسخ دادن به انتقادهای خود را نمیدهیم. مخاطب این گفتار، قطعا نه آن گوینده که تصمیمگیرندگان آن برنامه است که شک ندارم برخی از آنها مستقیم یا غیرمستقیم شاگرد ملکیان بودهاند یا شاگردی شاگردان او را کردهاند.
https://t.me/aveng_53
ئاونگ
در جستوجوی صلح، تعالی و حقیقت
به مناسبت تولد مصطفی ملکیان
احترام به استاد
✍️محسن آزموده
چندی پیش (شنبه اول اردیبهشت سال جاری) در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد، گفتوگوی دوستم محمد صادقی با مصطفی ملکیان با این روتیتر و تیتر منتشر شد: «گفتوگو با استاد مصطفی ملکیان: رواقیگری آدمی را به اخلاق و معنویت سوق میدهد» بعد از انتشار گفتوگو، رفیق شفیقی پیام داد که چرا عنوان «استاد» را به کار بردهاید؟ آیا خود ایشان اصرار دارند که چنین خطاب شوند؟ راستش به این موضوع فکر نکرده بودم. ما معمولا در صفحه اندیشه میکوشیم عنوانهایی چون «دکتر» و «استاد» را حذف کنیم. در این مورد اما به ذهنم نرسید که حساسیتی باشد، زیرا آنقدر عنوان «استاد» برای آقای ملکیان به کار رفته که در میان علاقهمندان و شاگردان و مخالفان و منتقدان ایشان رواج یافته، مثل عنوان «دکتر» برای علی شریعتی، بهرغم انقلتهایی که درمورد مدرک دکترایش میآورند یا میگویند ربطی به جامعهشناسی و تاریخ و... ندارد که درست هم هست.
لفظ «استاد» را اگر تحتاللفظی هم درنظر بگیریم و کاری به دلالتهای دیگر آن نداشته باشیم، یعنی به عنوان کسی که معرفتی یا مهارتی را به دیگری یا دیگران آموزش میدهد، الحق و الانصاف اطلاق آن بر مصطفی ملکیان کاملا رواست و بعید است کسی در استاد بودن او تردیدی داشته باشد. ملکیان به اذعان همه علاقهمندان و منتقدانش، حتی در روزگار جوانی و زمانی که در قم به تحصیل فلسفه و علوم اسلامی مشغول بوده، به کار استادی مشغول بوده و به بسیاری از همدورهایهای خودش فلسفه غرب و مباحث جدید آن را میآموخته. شاهد این ادعا هم کثیری از جزوههای درسی و درسگفتارهایی است که امروز برخی از آنها به صورت کتاب منتشر شدهاند. چهار جلد کتاب تاریخ فلسفه غرب که مکتوب درسهای ایشان در جمع دانشپژوهان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در سالهای بین 1369 تا 1374 تنها یکی از این کتابهاست.
ملکیان در سالهای بعد هم تا به امروز همیشه مشغول تدریس و برگزاری دورههای متعدد آموزشی در حوزههای تخصصیاش بوده و تاکنون صدها ساعت درسگفتار در زمینههای فلسفه، فلسفه تحلیلی، فلسفه اخلاق، فلسفه دین، کلام اسلامی، روانشناسی دین، رواندرمانی، عرفانپژوهی، دینپژوهی و موضوعات فکری و فرهنگی روز ارايه کرده است. بدون ذرهای اغراق و مجامله، شمار قابلتوجهی از استادان و پژوهشگران ایرانی، در حوزههای مذکور، مستقیم یا غیرمستقیم از نوشتارها و گفتارهای او بهره بردهاند. بگذریم که برای بسیاری از شاگردان و علاقهمندان به ملکیان، لفظ «استاد» دلالت بر معناهای معنوی آن هم دارد، به خصوص مخاطبان عمومیتری که در درسگفتارها یا سخنرانیهای او نه به هدف صرفا چیز یاد گرفتن که برای بهتر شدن حال یا فراگیری حکمت عملی شرکت میکنند.