cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

*رمان های خانم علی پور و ریرا*

خوش اومدید😍 رمان *رهایی* پارت گذاری روزانه ساعت 3 بعداظهر نویسنده:زینب رمان *میپاز* نویسنده:ریرا پارت گذاری هرشب ساعت 10 شب روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم 🩷 لینک کانال 👇 https://t.me/+b37MH0aA6iUyYWU0

Більше
Рекламні дописи
1 277
Підписники
Немає даних24 години
+657 днів
+14830 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Mmmm
Показати все...
Repost from N/a
#‌همتا مهرابی بدجوری دل استادش #‌حا‌مد سلطانی رو برده،حالا کسی حق نداره سمت همتا چپ نگاه کنه. همین پارت اولش رو بخونی #‌جذ‌بت میکنه. رمان #‌استا‌د‌و‌دا‌نشجو‌یی متفاوت و جذاب اولین اثر موفق نویسنده. https://t.me/+ZzagXyKqDOYxODhk ۱۶
Показати все...
👍 1
Repost from N/a
همه‌ چیز توی زندگیم یه روال معمولی داشت تا اینکه تصمیم گرفتم برای آوردن یه واکسن کوفتی پامو بذارم توی اون آزمایشگاه... انتظار داشتم توی اون خراب شده با هرچیزی مواجه بشم به جز زامبی!! می‌خواستم از اونجا فرار کنم، می‌خواستم برگردم خونه و به زندگی عادیم ادامه بدم اما اون مرد ترسناک منو گروگان گرفت ولی قضیه به اینجا ختم نشد چون اون زامبی ازم خواست هر شب باهاش...🤯🔞 https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۱۵
Показати все...
Repost from N/a
امروز براتون یک پوشه از لیستهای رمانهای جدا کردیم که رمان‌هاش عالیه الوده به درد درباره دختره عاشق یه نیمه انسان شده، باباش برای اینکه دخترش آسیبی نبینه میخواد پسره بکشه اما نمیدونه که دخترش ازش حامله‌ست...🥲❌ ئاوات درباره دوتا پلیس که ناخواسته وارد ماموریت میشن و طبق قرار داد بینشون نباید بهم نزدیک شن ولی یه شب...🔥 تازیانه درباره دختری بیگناه که توسط یه قاتل وحشی مورد تجاوز قرار می‌گیره افتر درباره یک دختر و ناز پروده ی خانواده ای بودم که به بدترین شکل ممکن زن شدم تا جایی که پدرم...🔞🔥 همه اینها داخل این پوشه گذاشته شده و برای خوندنش و عضویت داخل چنلها کافیه که دکمه تایید رو بزنید تا راحت عضو کانالها بشین https://t.me/addlist/j339tLK9EotkNjE8 فقط برای ۲۰۰ نفر لینکش فعاله ( توجه تا الان ۱۵۰نفر عضو شده پس عجله کن تا لینکش باطل نشده) ۱۳
Показати все...
01:01✨ همون خدایی که تمام دنیا و کهکشان‌ها رو خلق کرده، به این فکر کرده که دنیا به یکی مثل تو احتیاج داره… #rira
Показати все...
🥰 4
Repost from N/a
می‌بینم که پی ویم منفجر شده😂😭 فک میکردم یادتون رفته ولی همه حواسشون بود که امروز ۲۶خرداده😌 از دو ماه پیش قول داده بودم امروز براتون اون #لیست رمانایی که همه دیگه میدونید چی ان و نمیشه اسم برد رو اوکی کنم😅 خب تبریییییک بالاخره موفق شدم تازه ظرفیت بالا هم گرفتم😁 200 نفر👇 https://t.me/addlist/j339tLK9EotkNjE8 آروم برید بعضیا خوابن هنوز بعدا بیان ببینن پر شده شاکی میشن😭😂 ۱۰صبح
Показати все...
Repost from N/a
رایان پسری مهربون و خوشتیپ و اجتماعی و با همه خوش برخورده که بخاطر رفیقاش خودشو فدای آریانا کرد که آسیب نبینه رایان بعد از این که یک زامبی بهش حمله کرد حافظه اش از دست داد و هیچی یادش نبود جسمش کامل در اختیار ویروس نرفته و نیمه انسانه و میلی به مردم نداره نقطه ضعفش آریاناست که دوست نداره آسیبی واسش بیوفته https://t.me/+yVVk8dm86-QyOTc0 ۲۳
Показати все...
سلام شبتون بخیر ری اکتاتون به ما نویسنده‌ها انرژی میده، برای ادامه دادن و بهتر نوشتن، حتی کمک میکنه ایده برای رمان جدید و استارت بزنیم. لطفا این لطفتون و از ما دریغ نکنید دوست‌دار شما ریرا❤️🥰
Показати все...
8👍 1
#ریرا #میپاز #پارت_54 بعد از تحویل برگه مسعودی به دفتر،  از آموزشگاه زدم بیرون. اتفاق خاصی برای اون نمی افتاد فوقش با یه چِک همه چی حل میشه اما... مهم غرور بیجاش بود که جلوی همه خورد شد. قدم زنان از جلوی آموزشگاه رد شدم، نگاهی گذرا به تابلو نصب شده بالای در انداختم "موسسه زبان مهرگان" وسطای خیابون پیچیدم داخل کوچه باریکه ای که تهش بن‌بست بود، نگاهم به انتهای کوچه افتاد. لبخند کجی زدم و با هیجان سمتش رفتم،دستم و روی بدنش کشیدم _دوساعت نبودی دلتنگت شدم پسر با لبخند خیره به قیافه خشنش شدم و دستم و با لذت روی زینش کشیدم. کامی مسخره میکرد اما من موتورم و به صدتا ماشین ترجیح میدادم یاماها v_max مشکی رنگی که با قیافه به قول ارغوان یوقورش بدجور ازم دل می‌برد. کوله مشکیم و روی زین گذاشتم و زیپش و باز کردم، در حین تعویض مانتوم با کت مشکی حواسم به خیابون بود. با پنهان کردن موهام داخل کت، کلاه کاسکت و روی سرم گذاشتم و روی زین نشستم. با سرعت تقریبا زیادی وارد خیابون اصلی شدم با برخورد باد به کلاه، لحظه ای از ته دل خواستم کلاه رو بردارم تا موهام تو دست باد آزادانه به رقص دربیان و از زندان کلاه رها باشن اما... اینجا ایرانه، کشوری که حق موتور سواری و هزاران کار به جرم دختر بودن از من و میلیون ها نفر گرفته شده. حوصله گردش نداشتم و روندن این موتور هم برام دردسر میشد پس ناچار راه خونه رو پیش گرفتم. ✎ℳ𝒾℘𝒶𝓏...
Показати все...
8👍 1
143 نفر کجایید هیچ واکنشی نمیدید؟😂💔
Показати все...
5