تـورمـالین🫀
پسر کوچولوم فکرشم لذت بخشه تو بغلم باشی و اروم اروم لباتو رو لبام بازی بدی❤️🔥🔞
Більше961
Підписники
-2124 години
+3687 днів
+33930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
سوراخ دوست پسر #تاپش رو انقدر زبون می زنه تا آبش می پاشه🔞💦
https://t.me/+gOVeojgeBJk4NDU8
_می خوام برات بخورم #شهریار. می خوام لذتی رو بهت بدم که مطمئنم تا حالا حسش نکردی!
چنگی به باسن برجسته و بدون موی شهریار زد و از هم فاصله اش داد. نیشخندی زد و با آرامش سرش رو جلو برد.
زبونش رو از زیر تخ.م هاش به حرکت در آورد تا به سوراخ تمیز و صورتی رنگ شهریار رسید.
با اولین لیسی که بهش زد، آه مردونه و کلفت شهریار بلند شد.
نیشخندی زد و با ولع و حرص به جون سوراخ تنگ دوست پسرش افتاد.
_آههههه، آمینن، آمیننن، فاک بهت. 🍆
پر شیطنت کمی زبونش رو داخل فرستاد و تلمبه ی کوتاهی زد، با دومین تلمبه شهریار نعره ی بلندی کشید و آبش رو روی تخت پاشید.🔥
https://t.me/+gOVeojgeBJk4NDU8
https://t.me/+gOVeojgeBJk4NDU8
👍 1
1600
Repost from N/a
سوراخ بهشت تپل و صورتی پسر بیناجنس پورن استار زیر دو ددی جر میخوره که بعدا عاشقش میشن و...🍑🫢
سیلی روی بهشتم میزنن و طبق فیلمنامه
#آبنبات🍭 رو به سوراخ #بهشتم میمالن
یکیشون که خیلی وحشی و حشـ.ـری تر از اونیکی خم میشه و زبونشو وارد سوراخم میکنه که جیغی از #لذت میکشم و موهاشو چنگ میزنم🍑
بدنم از شدت لذت میلرزه و به نفس نفس میوفتم که با حس داغی روی نازم....🔞
https://t.me/+i6rOyWOqqiVjZjE0
https://t.me/+i6rOyWOqqiVjZjE0
14300
Repost from N/a
پسر بیناجنس با رئیس هورنی ش سکـ.ـس میکنه و....
Link
https://t.me/+i6rOyWOqqiVjZjE0
زبونمو روی کـ.ـص🍓 تپلش میکشم و با سر انگشتم کیـ.ـر کوچولوشو میمالم
_میخوای زیرم #جر بخوری پسرم؟
بغض کرده سری تکون میده که با دندون #نوک سینه شو میکشم و کو.ـن قمبلشو چنگ میزنم انگشتش میکنم و...👅💦
Link
https://t.me/+i6rOyWOqqiVjZjE0
👍 3
34020
تـورمـالیـن🫀
#part_3
★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★
با صدای بم و ترسناک خان تن روژمان یخ میکنه.پسر بی پناه بدون حرفی برای جلوگیری از خشم خان سریع پیاده میشه.
صدای مرد از طبقه بالا میومد.
_عثمان پسره رو بیار بالا.
روژمان ناخودآگاه از ترس کاکتوس رو چنگ میزنه که دستای سفیدش خراش برمیداره.
قدم اول رو که برمیداره بدون اینکه بتونه شرایط رو هضم کنه سیلی به صورتش میخوره.
این سیلی حقش نبود.روژمان فقط داشت تاوان دست درازی عموش به تک دختر خان رو پس میداد.
_عموی بیشرفت کجاست ها؟
بدون بلند کردن سرش هم میدونست این صدای پسر کوچیکه خان.همه اهل روستا از این پسر وحشی و کم حوصله ترس داشتند.
موهای سیاهس اسیر پنجه های قوی مرد میشه.چه بیرحمانه اون تار های ابریشمی رو میکشید.
_لالی یا کری؟نگو که خبر نداری از عموت.زندگی رو واسه خودت و خانوادت جهنم میکنم تا بلاخره اون بی ناموس پیدا بشه.
سر پایین میندازه.هیچجوره نمیخواست از روز اول با محمد در بیوفته که قطعا زنده نمیموند.
_عثمان مگه نگفتم پسره رو بیار بالاا؟
مرد بیچاره با ترس بازوی نحیف روژمان رو چنگ میزنه.
_آقا با اجازه پسره رو ببرم بالا خان عصبی میشه.
محمد کنار میکشه ذهنش تنها مشغول اینه چجوری کسی رو که روح و جسم خواهر کوچولوشو آزار داده پیدا کنه.
👍 40❤ 14🔥 5👏 4
585317
Repost from N/a
00:02
Відео недоступне
لیتل پنجاه ساله ای که توی مطب خودش تنبیه میشه...🔞💯🔥
#گــــــــــــی #ددی_لیتلبوی #پارت_واقعی
#تفی روی #سوراخ نیهاد انداخت و #چایی رو درست روی #حفره اش ریخت.😭♨️
هق هق بلندی کرد و خودشو تکون داد که ساعی دو #کپلشو با یه دست از هم فاصله داد و چند تا #سیلی محکم روی #سوراخش کوبید.🍑
#سیلی های محکمش رو روی #باسن نیهاد زد و آب #منیش رو روی باسنش پخش کرد.💦
با انگشت #سوراخش رو باز کرد و فوتی توش کرد.
#انگشتتشو کرد داخلشو...
https://t.me/+dQNoYFKxb3U5YjVk
https://t.me/+dQNoYFKxb3U5YjVk
دکتر روانشناسی که برای درمان ساعی میره خونه اش و ساعی که بیست سال از خودش کوچیکتره ددیش میشه و...🤫🫢🔞
animation.gif.mp40.23 KB
2900
Repost from N/a
#گی #ددی_لیتلبوی #هات
مرد روانشناسی که لیتل یه پسر ۲۹ ساله میشه و مجبوره هر شب...🤫🔞
ناله بلندی کرد.
- اههه ساعی #بسه ولم کن.😭
#گردنش رو گاز گرفت و چنگی به #باسنش زد #انگشتش رو به #سوراخش رسوند و با خشم واردش کرد.🍆
- ولت کنم؟ من تازه گیرت آوردم #بیبی❗️
خیار رو چند باری روی #حفره اش چرخوند و فقط #سرش رو وارد کرد.
#خیار توی دستش رو بدون مکث #وارد نیهاد کرد که صدای #ناله بلندش گوش هاش رو #نوازش کرد.
#پارتواقعیرمان
https://t.me/+dQNoYFKxb3U5YjVk
https://t.me/+dQNoYFKxb3U5YjVk
ساعت 23 پاک بشه🔞
1400
تـورمـالیـن🫀
#part_2
★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★
_چشم دورت بگردم دایه چشم.
بوسه ای روی پیشانی مادر میزنه.مادری که خون دل خورد تا بچه ش توی شکمش سالم بمونه و مثل چندتای دیگه ش نمیره حالا اما مجبوره جگر گوشه ش رو با کلی امید و آرزو تقدیم خان کنه.
_پاشو پسر باید بریم.هیچی از این خونه با خودت نمیاری.
مگر میشد خاطراتتو جا بزاری؟
_میشه حداقل کاکتوسمو بیارم؟
مرد چند لحظه فکر میکنه.این پسر به اندازه کافی درد و غم داره چه اشکالی داره یه یادگار برداره.
_بیار فقط همون کاکتوستو.
روژمان بعد از چند روز بلاخره لبخند میزنه اما کسی چه میدونه پشت این لبخند کلی درد و غم پنهان شده؟
روژمان دستای چروک و سفید مادر عزیزتر از جانش رو میبوسه و بغلش میکنه.
بلاخره بلند میشه و بدون نگاه کردن به پشت سرش میدوه به سمت جیپ خان.
سوار میشه و چشم هاش رو میبنده.نمیخواست دور شدنش رو از خانه ش رو ببینه.
خانه تا عمارت خان راه زبادی نداشت پس سریع رسیدند.
_پیاده شو.
عرق از تیغه کمرش به سمت پایین سر میخوره.از استرس بود یا ترس هرچی که بود دل پسر آروم و قرار نداشت.
_استخاره میکنی؟پیاده شو دیگه.
مرد نمیدونست روژمان بخاطر زانوهای لرزونش که هر لحظه ممکن بود کار دستش بده، شجاعت پیاده شدن رو نداشت.
❤ 59👍 9👏 1
60629
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.