cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

|صدیقه‌مـرادی| HIV+

اچ‌آی‌وی مثبت از صدیقه مرادی❤️‍🔥 رمان‌های چاپ شده: سراب‌خیال؛ اقتباس و شش رمان در دست چاپ📚 «هیچ کدام از رمان‌های چاپی نویسنده فایل حلال و قانونی ندارند» ارتباط با نویسنده: https://instagram.com/__s.moradiii__

Більше
Рекламні дописи
13 040
Підписники
+2224 години
-547 днів
+1 25630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

عزیزای دلم؛ اگر نیاز دارید به فیلترشکن خوب؛ بدون قطعی و با قابلیت دو کاربره بودن به آیدی زیر پیام بدید: @Sellvpn3 کاملا مورد تایید و قابل اعتماد و تضمین شده هستند.
Показати все...
امان از قسمت‌های بعدی و بمبی که منفجر می‌شه😈❤️‍🔥 نقد و نظر و حس و حالتون در ارتباط با این قصه رو می‌تونید در دایرکت پیج اینستاگرامم برای من بنویسید. https://instagram.com/__s.moradiii__ میانبر پارت‌های رمان عاشقانه_اجتماعیHIV+❤️‍🔥👇🏻 https://t.me/c/1902917656/5489
Показати все...
#پارت212 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی دوباره جلو می آید! خیال دارد باز هم نزدیک شود و خندان می گوید. _ ولی فکر کنم ترکیب این رنگ با یه رنگ تیره تر خیلی خوب می شه. بذار امتحان کنیم. جلو آمده... نزدیک شده... دستش را دراز کرده برای برداشتن رژلبی دیگر که مغزم فورا احیا می‌ شود! شوک‌ ها بالاخره کار خود را درست انجام می‌ دهند... علی‌الخصوص این شوک آخر؛ اینکه بخواهد به طرز دیوانه‌واری وقیح و پررو باشد! کنارش می‌زنم؛ با خشم و جنون آمیز... می‌شنوم زیرلب آرام نجوا می‌کند. _ بشین! می‌شنوم و بی‌اعتنا؛ با عصبانیت؛ با مغزی خشمگین و رفتاری انفجاری که به نظر می رسد هیچ کنترلی نمی توانم روی خودم داشته باشم با گام هایی بلند و شتاب زده به طرف موبایلم می روم. موبایل را محکم چنگ می‌زنم و دلم می خواهد قدرت مچاله کردنش در مشتم را داشته باشم. وقتی از کنارش با جانی به جنون رسیده عبور می کنم حتی یک لحظه هم بر نمی گردم تا نگاهش کنم... برای عضویت در کانال وی‌آی‌پی HIV+ مبلغ ۵۰هزارتومان به حساب زیر واریز کنید: 6280231525399597 بانک مسکن به نام صدیقه مرادی •سپس فیش واریزی خودتون رو به آیدی ادمین بفرستید: @admiiin_tariki_VIP
Показати все...
#پارت211 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی سعی می کنم چیزی بگویم؛ حتی اگر بشود فریاد بکشم ولی فقط موفق می شوم سر انگشتانِ یخ زده ی دست راستم را تا روی لب های نم گرفته ام بالا بیاورم و لب هایم بی صدا تکان بخورد. ـ چیکار کردی! نمی دانم از روی تکان لب هایم متوجه شده است چه گفته ام یا نه! بدون اینکه چشم از صورتم بگیرد لبخند می زند! سر انگشتانم مانده اند روی لب هایم و حیران نگاهش می کنم که لبخندش را موقع حرف زدن حفظ می کند! ـ پاک نشد. بهت زده پلک می زنم؛ مغزم هنوز بیدار نشده... مغزم هنوز غیرفعال و خاموش است. می فهمد که درکی از حرفش ندارم؛ لبخندش به خنده تبدیل می شود و می گوید. ـ رژلب رو می گم. احساس می کنم با یک چوب سنگین و بزرگ؛ محکم روی سرم می کوبند. تعبیری از واژه ی درد ندارم چون ضربه به حدی شدید است که گیج و منگ بر سر جایم مانده ام.
Показати все...
نقد و نظر و حس و حالتون در ارتباط با این قصه رو می‌تونید در دایرکت پیج اینستاگرامم برای من بنویسید. https://instagram.com/__s.moradiii__ میانبر پارت‌های رمان عاشقانه_اجتماعیHIV+❤️‍🔥👇🏻 https://t.me/c/1902917656/5489
Показати все...
#پارت210 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی مغزم مُرده است و کسی که این اتصالِ سوزان را به هم می زند خودش است... خودِ لعنتی اش که چنین چیزی را رقم زده است و نفس مرا بند آورده. با همان چشم های بسته دستش را کنار می کشد و فاصله می گیرد، با همان چشم های بسته که انگار نمی خواهند ببینند! من هم با همان چشم های باز مانده و درشت شده خیره اش هستم؛ در حالی که نفسم درست بالا نمی آید و گره خورده است وسط سینه ام، جایی درست نزدیک به نبضی مچاله شده... خیره اش هستم در حالی که زبانم خشک وسط دهانم مانده و نمی توانم حرف بزنم. ادعا کرده بودم مرا آتش زده و حالا عجیب است لرز کردنم! به محض فاصله گرفتنش سردم شده است و چشم هایش که بالاخره باز می شود؛ وقتی نگاهم می کند بیشتر به خود می لرزم! هرگز باور نمی‌کردم یک احساس می‌تواند وجود آدم را همزمان بسوزاند و بلرزاند! یعنی آدم هم آتش بگیرد و هم سردش شود! هرگز چنین احساسی را باور نمی‌ کردم اگر تجربه اش بر من تحمیل نمی شد... برای عضویت در کانال وی‌آی‌پی HIV+ مبلغ ۵۰هزارتومان به حساب زیر واریز کنید: 6280231525399597 بانک مسکن به نام صدیقه مرادی •سپس فیش واریزی خودتون رو به آیدی ادمین بفرستید: @admiiin_tariki_VIP
Показати все...
#پارت209 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی سوختن را... آتش گرفتن و خاکستر شدن را بیشتر از هر وقتی؛ حقیقی تر از هر زمان، احساس می کنم. چشم هایم شوک زده باز مانده اند و لب های او به قصد خفگیِ جانم پیش روی دارد... به قصد خفگی! چرا که برای نمایش؛ نقشِ بوسیدن را بازی نمی کند! لب هایش را بی حرکت روی لب هایم نگه نداشته است تا فقط یک خودنمایی بزرگ به راه انداخته باشد! او واقعا در حال بوسیدنم است؛ با شدتی باورنکردنی! آن هم در حالی که چشم های لعنتی اش را بسته است... چشم های بسته‌ای که حتی لحظه ای در زمان بوسیدنم نمی توانند شاهدِ شوک و ناباوری نگاهم باشند. باید کاری انجام دهم... می‌دانم! باید بکوبم روی سینه‌اش و به عقب هلش دهم؛ می‌دانم! باید برای تجاوز بی‌اجازه‌اش به حریمم فراموش کنم تمام قول و قرارها را؛ باید برای این بی‌شرمی، توافق‌ های میان‌مان را نادیده بگیرم و یک سیلی محکم مهمانش کنم... همه را می‌دانم اما گیجم؛ گیجم مثل کسی که مغزش کاملا خواب است ولی چشم‌هایش باز! اصلا؛ بهتر است بگویم مغزم مُرده است!
Показати все...
نقد و نظر و حس و حالتون در ارتباط با این قصه رو می‌تونید در دایرکت پیج اینستاگرامم برای من بنویسید. https://instagram.com/__s.moradiii__ میانبر پارت‌های رمان عاشقانه_اجتماعیHIV+❤️‍🔥👇🏻 https://t.me/c/1902917656/5489
Показати все...
آخرین سطر رو که تایپ کردم؛ زیرلب به کیارش گفتم تو یه روز قلبت هزار تکه‌س وقتی می‌بوسیش... هزار تکه از سر خواستنش و احساسی که دست انداخته دور گلوت...
Показати все...
+HIV نویسنده: ص.مرادی https://instagram.com/__s.moradiii__ 🌑🥀
Показати все...
Mohsen Chavoshi - Tanha Bodan (Live).mp35.13 MB
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.