cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

👅MY LITTLE ANGEL👅

این رمان مخصوص بزرگسالان🍷 #بی_ال🍒 پارت گذاری : روزی یک پارت 9 شب 🔞 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

Більше
Рекламні дописи
18 841
Підписники
-5524 години
-4277 днів
+2 13630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

امیررضا مردی طرد شده از خانواده و کسی که شرایط زندگیش ایجاب می کنه خشک و سرد باشه؛ با ورود نبات به زندگیش احساساتش مختل می شن! نبات برای شکستن شیشه ی دلش و رد کردن خط قرمزاش از هیچ کاری دریغ نمی کنه و حتی خودش رو در اختیار امیررضا می ذاره...... امیررضا بعد از چشیدن سیب ممنوعه معتاد دختر عموی فسقلیش می شه و حتی ناراضی بودن خانواده ها هم جلوش‌و برای رسمی کردن این رابطه نمی گیره.... با حامله شدن یکهویی نبات همه چی بهم می ریزه و........❌ https://t.me/+sX62GJ8fw1JiMjlk https://t.me/+sX62GJ8fw1JiMjlk
Показати все...
-چندتا دختر پسر آوردن که توی پارتی بودن. یکیشون میگه زن شماست جناب سرگرد امیرحسام به ضرب از جا پرید. دخترک سرتق بازم واسش دردسر درست کرده بود خواست با عجله از اتاق بیرون بره که احمدی بازوشو گرفت و آروم گفت : حالش خوب نیست... میگه توی پارتی... منتظر نموند و سمت بازداشتگاه رفت. سوین جونش بود... حتی اگر هیچکس جز خودش نمیدونست... اگر اونو از خودش میروند! نگاهش بین جوون‌های مست چرخید و وقتی اثری از سوین ندید، سمت احمدی چرخید و قبل از پرسیدن، احمدی آروم گفت : فرستادنش بهداری.... بهش تجاوز شده.... https://t.me/+ff4aTfjEUsE1ZWQ0 https://t.me/+ff4aTfjEUsE1ZWQ0
Показати все...
من یه دختر خیلی هاتم واسه همین همش دنبال یه رمان بودم که دارای صحنه های کاملا باز باشه و همه چیزو کامل و واضح توضیح داده باشه من می خواستم در مورد شب زفاف هم کلی اطلاعات داده باشه و شب زفاف رو کامل و بدون هیچ سانسوری گفته باشه چون از این شب خیلی میترسم و اطلاعاتم کمه بعد از کلی گشتن این رمانو پیدا کردم وای خیلی معرکس هیچ چیزی رو جا ننداخته و کامل و دقیق همه چیزو حتی شب زفاف رو توضیح داده فقط من لینکشو میدم ولی شدیدا خواهش میکنم این لینک رو پخش نکنید چون صحنه هاش برای زیر هجده سال مناسب نیست و برای من مشکل ساز میشه وای چکار کنم انقدر هیجانیه که نمیتونم منتطر پارتهای بعدیش بمونم https://t.me/+iGOEu3JTc3g0OTI0 https://t.me/+iGOEu3JTc3g0OTI0
Показати все...
اصلان کیهان یه دورگه ایرانی و ترکه، پسر جذاب و مغروری، که پسر یکی از بزرگ‌ترین مافیاهای ترکیه‌ست🤤🔥 پسری که شاهد کارهای بی‌رحمانه پدرش و دارو دسته اون بوده و به هر دری می‌زنه تا اون خوی وحشی و سیاهش بیدار نشه و رو به روی پدرش قرار نگیره! ولی اصلان بخاطر پدرش و مراقبت از خانوده‌اش باعث مرگ یه نفر میشه. و از اون روز به بعد مقابل پدرش قرار میگیره. به آمریکا نقل مکان می‌کنه و به عنوان پلیس وارد #اینترپل میشه. درست زمانی که برای گیر انداختن پدرش تلاش میکنه. دختری وارد زندگیش میشه دختری که با تموم وجود اونو می‌پرسته و باهاش ازدواج میکنه. ولی چی میشه اگر دشمناش از اون دختر به عنوان نقطه ضعف استفاده کنن🔞🔥 https://t.me/+I0eaf1LIUhxlZmNk https://t.me/+I0eaf1LIUhxlZmNk
Показати все...
"دره گرگها"

اینجا جنگلِ بکش تا زنده بمونی.../ ژانر:مافیایی/عاشقانه/درام به قلم:ن.دانش روند پارت گذاری: هر روزِ زوج "غیر از جمعه ها" یک پارت ادمین: @ad_seru

00:02
Відео недоступне
دختر روستایی و معصومی که بهش تجاوز شده اما پسر دیگه ای گردنش میگیره! یه پسر همه چیز تمام و جذاب🥲🔥 پسری که از اول نمیخوادش اما وقتی لوندی هاش و میبینه وا میده و...🙊💦 https://t.me/+mlEC0JjaeT83ZTA0 https://t.me/+mlEC0JjaeT83ZTA0 دارای صحنه های بزرگسالان 🍑
Показати все...
0.45 KB
امیرحسام دولت شاهی... سرگردی خشن و متعصبی که قیم بچه‌ی چند ماهه برادرش شده، سرگردی که حتی اسمش ترس رو به دل همه می‌ندازه، همه ازش حساب میبرن جز سوین... دختری سکسی و لوند که با دلبریاش دل سنگو آب می‌کنه! با اومدن سوین به خونشون پیشنهادی میده که..🙊🔞 https://t.me/+ff4aTfjEUsE1ZWQ0 https://t.me/+ff4aTfjEUsE1ZWQ0 رمانی پر از صحنه های #بزرگسال_هات🔥
Показати все...
رزرو تبلیغات تو همه چنل های رزالین👇 #ادمین https://t.me/roosetabla
Показати все...
-سینه‌‌ لامصبت‌و چرا جلوی من نمی‌ذاری دهن بچه رو می‌گیری ازم ! نگاهم را به اخم‌های درهمش دوختم و چشم‌ های آبی ترسناکش که به برجستگی بالاتنه بلوز دکمه‌داری که تنم کرده‌بودم خیره بود. -خَفه‌خُون گرفتی چرا ؟ بچه رو بغلم تکون دادم تا کمتر نق بزنه. -نکنه میترسی تَحریک بشم بیفتم به جونت... با بُغض و حِرص لب زدم: -اون قدر نامرد نشدی هنوز وقتی جای بخیه‌ام درد می‌کنه بخوای باهام سکس کنی ، اونم تویی که به زیر یه ساعت قبول قانع نیستی ! همون لحظه صدای گریه بچه بالا رفت. به تندی دستش به سمت دکمه‌های بلوزم رفت و "هیشش " گفت.در حینی که داشت با خشم بازشون می کرد پُرخُشونت غرید: -فعلا بچه‌ام رو سیر کن اون وقت بعدش خودتو آماده کن که قراره جر بخوری... https://t.me/+n3veS-VSs8UwNDg0 https://t.me/+n3veS-VSs8UwNDg0
Показати все...
👍 5
00:09
Відео недоступне
اصلان، رئیس پلیسی که برای ماموریت تبدیل به بزرگ ترین مافیا میشه!! ولی اون یه نقطه ضعف داره. غزال، دختری که دل و ایمون اصلان رو برده. رابطه ی نامشروع داغ و سکسی بینشون رو همه میفهمن و وقتی غزال باردار میشه، اصلان ترکش میکنه و... #مخصوص_بزرگسالان https://t.me/+I0eaf1LIUhxlZmNk https://t.me/+I0eaf1LIUhxlZmNk
Показати все...
5.30 KB
👍 3
#MY_LITTLE_ANGEL #part_518 🔥🔥🔥🔥🔥🔥 تو یه ثانیه هر دو حرکت کردن انقد سریع بهم ضربه میزدن که برایان نمی تونست ببینت شون.... صورتش هر لحظه بیشتر خیس خون می شد... تارویان ضربه محکمی به سایروس زد پرت شد عقب و محکم به درخت خورد.... چند ثانیه بهش خیره شد بلاخره چرخید سمت برایان... خشونت مرگبار نگاهش چند برابر بیشتر شد نمی خواست با سایروس بجنگه واسش مهم نبود عاشق یه فرشته روشنایی شده.... فقط می خواست برایانه نابود کنه می خواست درد عشقی که کشیده رو بهش بچشونه می خواست خرد شدن استخوناشو حس کنه.... تنها چیزی که تو مغزش بود کشتن بود.... برایان بدون اینکه نگاه از سایروس بگیره دستاشو به زمین تکیه داد واسش مهم نبود تارویان چه بلایی سرش میاره تنها چیزی که می خواست رسیدم به سایروس بود.... قدمای بلندش زمینو به لرزه می نداختن.... چیزی نمونده بود بهش برسه که سایروس با قدرت بیشتری بهش حمله کرد دوتایی پرت شدن وسط جنگل... صدای زوزه گرگا قطع شده بود مشخص بود همه حیوونا از ترس فرار کردن.... حقم داشتن بایدم فرار می ‌کردن....  تارویان غرش می کرد و می جنگید ولی سایروس ساکت بود ضربه هاش عمیق و محکم نبودن نمی خواست بهش آسیب بزنه فقط سعی داشت خستش کنه تا ریکاردو برسه باید برایانو از اینجا دور می کرد.... زخماش خیلی عمیق بودن انرژی زیادی ازش رفته بود ولی بدون ثانیه ای مکث می جنگید نمی زاشت دستش به برایان برسه.... بوی خونش تارویانو دیوونه و سایروسو نگران می کرد.... خیلی خون از دست داده بود.... چرخید و با قدرت ضربه محکمی به سینش کوبید تارویان پرت شد عقب چند تا درختو شکوند و زمین افتاد.... با سرعت پرواز کرد و کنار بدن بی جون برایان نشست 🔥🔥🔥🔥🔥🔥
Показати все...
443😭 75👍 64❤‍🔥 26🔥 13😈 6😱 3🤯 2
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.