cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🌙می‌تراود مهتاب🌙

Рекламні дописи
221
Підписники
+324 години
+37 днів
+230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

📂 #غزل سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی سخت است دلت را بتراشند و بخندی هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی از درد دل شاعر عاشق بنویسی با مردم صد رنگ هماهنگ نباشی مانند قلم تکیه به یک پا کنی اما هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی سخت است بدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشی و بی رنگ نباشی.. #نغمه‌_مستشارنظامی @mitarava_mahtab
Показати все...
3👏 1
📂 #آزاد ای بام وطن ! کجاست راه خورشید ؟! ای خانه ی سربلند ناهید ! در گوش نهاده حلقه ی ماه ، انگشتر اختران در انگشت ، شولای سفید ِ برف برتن ، طوفان و دمه گرفته در مشت ، از غرب تا به شرق گیتی ، این گونه شکوه ، کی توان دید ؟!      *** ای چشم وطن ! غرور البرز ! بردامن تو گذاشت سر ، فریدون ؛ درچاه غریو تو ،گرفتار ، ضحاک سیه دل ِ سیه کار؛ زان تیر که آرش کمانگیر ، از دامنه های تو رها کرد ، بیگانه ز بیم ِ مرگ لرزید.    *** این دشت شقایق ِ پر ازخون، از آتش ِ قلب ِ توست جوشان؛ از لاله ی واژگون ِ دشتت،  شد خواب ِ پرندگان ، پریشان ؛ از کرد و بلوچ و ترک و گیلک ، از تالش و مازنی ، بزرگ و کوچک ، بر بام تو یک صدا ، خروشان ! از نام بلندت ، ای دماوند ! ایران شده سربلند و جاوید #اسدالله_عمادی @mitarava_mahtab ای دماوند (به مناسبت روز دماوند)
Показати все...
2👏 1
📂 #غزل از اشک های مضطربِ خسته از صعود تاابرهای حل شده در استکان رود من را احاطه کرده ودر خود فشرده است این زخم های ملتهب ِوحشی و کبود بشکن سکوت حنجره ی خون گرفته را ای ملتقای مبهم نور و حریق ودود وقتی که کوچه ها همه بن بستِ مطلق است از این همه دویدن ودرجا زدن چه سود؟ دیگر بریده ام که به مقصد نمی رسم افتاده ام شبیه همان اتفاقِ زود تلخم ولی هنوز رطب می دهد تنم از بس که ضربه های تبر عاشقانه بود #مریم_ناظمی @mitarava_mahtab
Показати все...
👍 1 1
📂 #غزل 🍂  بیرون  🍂 چو از میخانه پابگذاشت آن سیمین بدن بیرون مرا  مرغ  روان  ،  پرپر زنان  آمد  ز  تن بیرون چو بلبل گرد گلزار رخش  پیوسته  می‌گردم که چون لب واکند می‌ریزدش گل ازدهن بیرون برونم کرد از میخانه رندی سر ز پا نشناس برد حال مرا پی هرکه گردید از وطن بیرون به دیدار گل تصویر ، دل خوش کرده‌ام زیرا خزان، گلهای نوبشکفته را کرد از چمن بیرون در آن محفل که باشد آفتاب شعر من پیدا سزاوار است گر رانند شمع از انجمن بیرون قوافی تنگ و مضمون نادر و وزنست نامانوس که ناسنجیده می‌آید ز نای من سخن بیرون. #عباس_خوش‌عمل_کاشانی @mitarava_mahtab
Показати все...
👍 2
📂 #غزل تمام خواهشم از توست آیه‌ای دیگر تمام معجزه‌ی تو گلایه‌‌ای دیگر سلام می‌کنم از شب به روشنایی شعر عبور می‌کنی از من به سایه‌‌ای دیگر تو را به لهجه‌ی ماه و ستاره می‌بوسم به درد می‌دری‌ام با کنایه‌ای دیگر مگر چه دارمت از گریه‌های مستانه؟ که اشک و خنده شود دست‌مایه‌ای دیگر هزار گونه سرودم تو را در اوج خودم هزار گوشه خزیدی به لایه‌ای دیگر تبر شدی و زدی تا غزل‌کُشم بکنی درخت و خاک و بهارم! سه‌پایه‌ای دیگر! چگونه زهر نخندم به این دگرگونی؟ چگونه فرم نگیرد نمایه‌ای دیگر؟ خدای فاقد مسئولیت نمی‌خواهم بگیر جانب تحت‌الحمایه‌ای دیگر خودم درون خودم مادرانه می‌زایم خودت برای خودت باش دایه‌ای دیگر تو ای حکومت عشق ای سیاه در سایه پناه می‌برم از تو به آیه‌ای دیگر #محسن_آریا @mitarava_mahtab
Показати все...
👍 2👏 1
📂 #غزل من پرم از پرنده‌های بنفش که درونم سپید می‌خوانند تو همین که ببوسی‌ام هر یک نغمه‌هایی جدید می‌خوانند ساعتی چوبی‌ام که روی سرم آشیان کرده است فاخته‌ای او که کوکو کند تو می رسی و شاد چون صبح عید می‌خوانند  نفسم رهن مرغ عشق شده؛ قلب من موزهٔ گل سرخ است وقف عشق تو کرده‌ام خود را؛ زنده‌ام را شهید می‌خوانند نخ آواز را گره نزن و با سکوتت نکش صداها را تو امید پرنده‌های منی گاه اگر ناامید می‌خوانند مثل ردّ پرنده‌ها در برف، می‌شوم گم میان نُت‌هایت زاغ‌ها عشق‌بازی ما را انقلاب سفید می‌خوانند #کبری‌_موسوی_قهفرخی @mitarava_mahtab
Показати все...
2👍 1
📂 #غزل ببین چه گرم و بدون غرور مردانه به جای تو بغلم کرده آشپزخانه زنی که لحظه‌ی پا پس کشیدنت را دید کشید از همه دست و گذاشت بر چانه نگاهِ خیره به سلول‌های کابینت اسیر کرده مرا پشت میز صبحانه حواسِ پرتِ مرا جمع می‌کند حتی عبور مورچه‌ای با دهانِ بی‌دانه دوباره موی کمم از حصارِ کش دررفت دوباره بخت سیاهم نشست بر شانه به قدرِ بالِ من آیینه قد کشید و ندید که بازگشته به آیینِ پیله، پروانه! ندید مرگِ من از روزی اتفاق افتاد که "حرف با لب" و مو قهر کرد با شانه تو رفتی و بغلم خالی از تو ماند اما امیدوار تنت مانده تخت دیوانه... #سحر_هادیان @mitarava_mahtab
Показати все...
3👍 1
Alireza Raheb.mp33.06 MB
👍 1 1😢 1
📂 پدر بارها گفته بود که غربت از پشت همين ديوار آغاز مي‌شود و اتوبوس پس از خوابي عميق مرا در شهري غريبه پياده کرده است غربت و تنهايي عميق مي‌شود آرزو مي‌کنم اي کاش اين گربه زبان ما را مي‌دانست. اين احساس شبانه‌ي دلقک خسته است وقتي همه رفته‌اند، نزد آينه در دليجان تنهايي‌اش رنگ خنده‌هاي تماشاگران را از چهره‌اش پاک مي‌کند دهانش کوچک مي‌شود آه! ديگر هيچکس او را بدون اين رنگ‌ها نخواهد شناخت يک غريبه هم هست که پايين و بالاي شعرها را قدم مي‌زند رهايش کنيد او ديوانه است او در يکي از شعرهاي من تخته سنگ بزرگي را سر دست گرفته بود و فرياد مي‌زد: اين تنديس همان پيامبري است که تا مي‌خنديد خرمالوها روي شاخه‌ها مي‌رسيدند! يک شهر تماشاگر به او مي‌خندد تنهايي و غربت سخت عميق مي‌شود اي کاش آسمان بودم حتي اگر تنها يک پرنده در من پر مي‌زد مردها مي‌آيند و تو نگاه مي‌کني، مرد اول کلاهش را برمي‌دارد نه براي آن‌که خرگوشي از آن بيرون بياورد مرد اول کلاهش را برمي‌دارد و مي‌گويد: من خاطره‌ي ناپلئون بناپارت هستم و به مترسک روبه‌رويش شليک مي‌کند! مرد دوم کلاهش را برمي‌دارد و مي‌گويد: من خاطره‌ي تزار هستم او هم آتش مي‌کند! مرد سوم کلاهش را برمي‌دارد و مي‌گويد: من خاطره اميليانو زاپاتا هستم او هم آتش مي‌شود، حال ديگر تنها تو مانده‌اي همه تو را نگاه مي‌کنند کلاهم را برمي‌دارم و به ياد مي‌آورم خاطره‌ي مردي هستم که سال‌ها با دست‌هاي خالي از اين همه حلقه‌ي آتش عبور کرده است مي‌خندم خرمالوها روي شاخه‌ها رسيده‌اند شعر دلقک #علیرضا_راهب @mitarava_mahtab
Показати все...
2👏 1💔 1
📂 #غزل درهای باغ چشمهایش را که شب می‌بست دل را به یک رکعت خیال مستحب می‌بست همخوابه‌اش آرام می‌خوابید اما او خود را به رویاهای بی‌پروای شب می‌بست مثل تمام روزهای بیخود و با خود تک‌دکمه‌ی پای گلو  را بی‌سبب  می‌بست پیراهنش بیراهه‌ نه ، راهی به گندمزار..... جانهای عاشق را به مجنونی  و تب می‌بست وقتی که دلسردانه با خود ، غصه می‌نوشید لب بر لب لیوان چایی و رطب می‌بست گاهی بغل می‌کرد آنیموس و آنیماش چشمان  رویاباف خود را از ادب می‌بست با یک پیاله از شراب سرخ رویاها باید وضو با لذت ناب عنب می‌بست دائم جنون سرریز می‌شد در دل و جانش هی می‌نوشت و از پس اندوه، لب می‌بست #مهنازمحمودی @mitarava_mahtab
Показати все...
3👍 1
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.