🐋رمان شیطان مظلوم من 🦋
عاشقانه ای دیگر در راه است هر بار که تو هستی 💜 اینجا با همه احساسم مینویسم 🦊 به قلم nemesis🌻🪄 🔮رمان اول :شیطان مظلوم من ✨️رمان دوم : ماه شب چهارده🌕
Більше672
Підписники
-524 години
-117 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from N/a
لباس خوابم رو در آوردم و نشون گردنم رو به نمایش گذاشتم. 💦🍆
گردنم رو بوسید و زمزمه کرد:
_ ملکه من... ! ملکه خوناشامها... ! 🍷👠
https://t.me/+dT2eNt4CvVBhNTQ0
17پاک
1000
Repost from N/a
پلیس مخفی که میفهمه پارتنرش برادر دشمنشه و اونو شکنجه میکنه🙈😢
https://t.me/+ZsWx5WO-cPM3ODg0
17پاک
3310
Repost from N/a
ژانر رمان جدید #گی #مافیایی #هات🥺💕🏳🌈
https://t.me/+ZsWx5WO-cPM3ODg0
12پاک
2410
#پارت_۳۵۲
آرمین در حالی که سعی می کرد چهره اش خونسرد باشد گفت :
_ به گوشیش که زنگ زد بهش بگو بیاد گالری باهاش حرف بزنیم ببینیم قبول میکنه یا نه
............
سیگارش کنج لبش بود و منتظر تماس آرمین بود ...
تکست آرمین که رسید
(دایان زنگ بزن به نفس )
پوک عمیقی به سگارش زد و سیگارش را به گوشه ای پرت کرد و دکمه تماس را زد :
یک بوق کامل نخورده بود که نفس بلافاصله جواب داد
: آقا پیام !؟
دایان با اخم گفت :
_ سلام
نمی توانست قبول کند که نفس حتی به کسی که شبیه به او است مشتاق باشد .
نفس اما عجله داشت و دوس داشت زود تر از مخمصه ای که در انتظارش بود راحت شود :
_ میشه امروز بیاین گالری ما ؟!
دایان سعی کرد کمی طبیعی رفتار کند ...هر چند نفس در موقعیتی نبود که بتواند به چیزی فکر کند که غیر طبیعی هست یا نه
_گالری چی ؟! کجا باید بیام که...
نفس هول شد و گفت :
_ گالری دایان ...که هم گوشیتونو ببرین و هم من یه صحبتی باهاتون داشتم
دایان با سادگی گفت :
_ خیر باشه ...ساعت چند بیام ؟
نفس با ذوف گفت :
_ هر چی زود تر بهتر ....
..............
نیم ساعت بعد دم گالری که هزاران خاطره تلخ و شیرین از ان داشت ایستاده بود و منتظر بود که آرمین پیام بدهد
👍 4❤ 1
5800
Repost from N/a
من یاکیهان؛ قدرتمندترین شاهزاده اجنه دل میبندم به یه انسان! انسانی که برای من ممنوعست!🤤🔥
- نیوشا خواهش میکنم دست از این پرونده بردار. این موجود جونتو میگیره. نمیفهمی نمیخوام چیزیت بشه!
چشمای اشکیشو به چشمام دوخت.
- تو خودت یه جنی. دست از سرم بردار لعنتی!
https://t.me/+aNPOav6c-0lkNmY0
https://t.me/+aNPOav6c-0lkNmY0
صب بپاک
👍 1
4400
Repost from N/a
از ترس خواستم فرار کنم که یقمو گرفت
_به من خیانت میکنی؟ بخاطر برادر حرومزادت!
جرت میدم پسر
https://t.me/+ZsWx5WO-cPM3ODg0
1پاک
4010
Repost from N/a
پسری که میترسید داداش خلافکارش لو بره سرگردی که عاشقش بود رو فریب داد🙈💦
https://t.me/+ZsWx5WO-cPM3ODg0
1پاک
4900
Repost from N/a
سرگردی که ناخواسته عاشق برادر دشمنش شد💋🍆
#هات
https://t.me/+ZsWx5WO-cPM3ODg0
21پاک
3600