cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

𝐌𝐚𝐜𝐚𝐧'𝐬 𝐃𝐚𝐫𝐤𝐥𝐚𝐧𝐝

𝑯𝒆𝒓𝒆 𝒊𝒔: 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒍𝒂𝒏𝒅🔥🎧 ❝ [. تعلیمِ طریقِ عشق‌بازیست غرض .] ❞ 🌚 𝑴𝒆𝒈𝒂 𝑨𝒓𝒕𝒊𝒔𝒕 𝑰𝒓𝒂𝒏 🌝 𝙎𝙩𝙖𝙧𝙩: 1402/11/29 𝑼𝒏𝒌𝒏𝒐𝒘𝒎 𝑩𝒐𝒕: @mega_artist_iran_bot

Більше
Рекламні дописи
345
Підписники
+424 години
+127 днів
+4130 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

مرسی که تا الان بیدار موندین🥹💋✨🫂 دوستتون دارم شبتون بخیر باشه قشنگا🔥
Показати все...
🔥 9 2
#مگا_آرتیست_ایران #پارت119 و بدون این که اجازه‌ی حرف زدن به بیتا بده از اتاق بیرون رفت. مثل همیشه اول از طبقه دوم شروع کرد. جایی که بیمارانش به توجه و رسیدگی بیشتری نیاز داشتن. از پله‌ها بالا می‌رفت که صدای کشمکش شنید... پله هارو تند تند طی کرد و وارد سالن شد که دید یه پرستار با یه آقایی که همراه دختربچه اونجاست درگیره. دختر بچه داشت با ترس به پرستار نگاه می‌کرد و پرستارهم داشت به تندی با اون آقا صحبت می‌کرد. جلوتر رفت و خیلی جدی رو به پرستار گفت: - چه خبره؟ چی شده؟ پرستار خیلی جدی و خسته توضیح داد: - این آقا میگن... مردی که اونجا بود اصلا اجازه نداد پرستار حرفش رو تکمیل کنه. سریع گفت: - خانم چه اشکالی داره این دختر دو دقیقه بره رهام هادیان رو ببینه؟ میدونین چقدر گریه کرده؟ چقدر نگرانه؟ ماهم نمیخواستیم بیایم به خدا. میدونستیم نمیشه این آدم معروفا رو دید! به خودشم گفتم اونا از پشت گوشی مهربون و خوبن. تو واقعیت حوصله کسیو ندارن. ولی تو خونه انقدر گریه کرد که مجبور شدم بیارمش بلکه بتونه ایشونو ببینه یکم آروم شه. بچه چند روزه همش بی‌قراری می‌کنه. راز نگاهی به بچه انداخت که بغض کرده بود و پرسید: - چند سالته خاله؟ بچه با ترس به باباش نگاه کرد. نمی‌دونست چند سالشه... باباش سریع گفت: - چهار سالشه. راز خم شد و جلوی بچه موند و گفت: - عزیزم باور کن نمیشه بری داخل. اینجا حتی دوستاشون هم نمیتونن بیان. فقط خانوادشون... دختربچه سریع گفت: - خب منم خانوادشونم دیگه! توی اون لحظه، هیچ کس تو سالن نبود. مادر رهام خونه بود و پرهام کنارش میموند که اونم یه لحظه بیرون رفته بود و سالن کاملا خالی بود. راز خندید و گفت: - نمیشه قشنگم. دیگه باید بری... همون لحظه پرستار سریع گفت: - به خدا من با شما دشمنی ندارم که. قانونه کسی نمیتونه بره... تا همینجاهم نمیدونم چطوری اومدید! همون لحظه دختربچه زد زیر گریه و بلند بلند داد زد: - من میخوام رهامو ببینم‌. توروخدا من میخوام رهام رو ببینم! راز که به زور عصبانیتش رو کنترل کرده بود، یهویی سرش داد زد: - میگم نمی‌شه! ساکت شو ببینم! برو پایین. و بعد یه اشاره به پرستار کرد و سریع وارد اتاق رهام شد. رهام با شنیدن صدای داد اون دختربچه از خواب بیدار شده بود. به محض ورود راز گفت: - بذارین بیاد تو... راز تعجب کرد. با همون حالت گفت: - نمیشه آقای هادیان. قانونه... رهام با غصه گفت: - داره گریه می‌کنه... بذارین بیاد داخل. میخوام... ببینمش. راز سکوت کرد. رهام دوباره گفت: - خواهش می‌کنم. راز کلافه نفسش رو فوت کرد و از اتاق بیرون رفت. دختربچه داشت با گریه از پله‌ها پایین می‌رفت و باباشم سرش غر میزد که دیدی گفتم؟ این آدم معروفا هیچ اهمیتی به کسی نمیدن! چقدر بهت گفتم نیایم تو گوش نکردی؟! الهی بمی... همون لحظه راز گفت: - دختر کوچولو! دختره برگشت. راز سریع گفت: - آقای هادیان میخوان ببیننت. بیا بالا. دختربچه با خوشحالی جیغ زد و بدو بدو وارد اتاق رهام شد. رهام لبخندی بهش زد و گفت: - بیا اینجا ببینمت... دختر بچه سریع جلوتر رفت و دست رهام رو گرفت. رهام دست کوچیکش رو با انگشت شست ناز کرد و گفت: - اسمت چیه عزیزم؟ دختر بچه با ذوق گفت: - سلام. اسمم غزاله است. رهام لبخندش پررنگ تر شد و گفت: - چه اسم قشنگی داری غزاله... اشکاتو پاک کن قربونت برم. دیگه گریه نکنیا... من زودی خوب میشم نگران نباش. غزاله که تازه حرفاش یادش افتاده بود سریع گفت: - زود خوب شو رهام باشه؟ من خیلی نگرانت بودم. دلم برات تنگ شده بود. زود بیا بیرون باشه؟ من میخوام بیام کنسرت. رهام بغض کرد. از طرفی خوشحال بود که غزاله انقدر دوستش داره و از طرفی هم دوست نداشت انقدر نگرانش کنه. با همون بغض خندید و گفت: - ببخشید نمی‌تونم خم شم بوست کنم. دوستت دارما. خیلی مراقب خودت باش. نگران منم دیگه نباش خب؟ من زودی خوب می‌شم اولین کنسرتم دعوتت میکنم بیای اونجا هرچقدر دوست داری داد بزنی. خوبه؟ غزاله با ذوق گفت: - خیلی خوبه. میشه بوست کنم؟ رهام خندید و گفت: - بیا قربونت برم. غزاله جلو رفت و لپ رهام رو بوسید و رهامم سریع سرش رو چرخوند و لپ غزاله رو بوس کرد. بعد غزاله با رهام بای بای کرد و از اتاق بیرون رفت... @mega_artist_iran
Показати все...
12
الان میذارما نخوابین😭😭😂
Показати все...
بیدارین؟
Показати все...
همچنان با اعتماد به نفس: خب بریم پارت بعدی😎
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
از جون و دل مایه میذارما🤣
Показати все...
پارت بعدی همینقدر قنده
Показати все...
خب قند بود؟
Показати все...
دیشب اصلا رهام با ورژنِ چند سال پیشش رو استیج نبود مثلا
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.