🫀HE🪽

منتظر نظراتتون هستم😍❤️

#145 من هر از گاهی سرم رو پایین میگرفتم و به گردنبندم نگاه میکردم و قلبم پر از احساس خوب میشد.آخرین باری که این کار ر کردم،وقتی سرم رو بالا آوردم حالت چهره ی هولدن به شدت تغییر کرده بود.شاید فقط برای چند ثانیه حواسم ازش پرت شده بود اونم بخاطر این بود که اون مشغول خوندن پیامی شد که همون موقع براش اومد و منم با ذوق به اون گردنبند نگاه میکردم تا اینکه با چهره ی برافروخته اش،استرس سریعا جای همه ی اون حس های خوب رو توی قلبم گرفت.مطمئن بودم توهم نزدم و اون حقیقتا عصبانیه،مضطرب پرسیدم: -چیزی شده؟ اون نگاه کوتاهی بهم انداخت و بعد سرش رو پایین انداخت و خودش رو مشغول نصف کردن استیکش نشون داد و زیرلب یه "نه" کوتاه گفت اما چهره اش داد میزد که چیزی شده! اشتهام رو به طور کامل از دست دادم.نمیدونم اون چه پیامی دریافت کرده بود که اینجوری برآشفته بود،اما قطعا روی شبی که فکر میکردم قرار نیست خراب بشه اثر میذاشت. دستام رو جلو بردم و گفتم: -هی!خودت که میدونی نمیتونی بهم دروغ بگی،حداقل درمورد اینکه چه حالی داری!حالا بهم بگو چی شده؟ خشمش رو با فشار دادن چنگال توی دستش بیشتر نشون داد و فکر میکرد داره اینطوری پنهانش میکنه و هیچ جوابی نداد.این منو نگران و عصبی میکرد.نفسم رو با صدا بیرون دادم و گفتم: -بخاطر پیامیه که برات اومد نه؟چی بود؟ اون با کلافگی چنگالش رو توی بشقاب رها کرد و با لحنی که هیچ کنترلی روش نداشت گفت: -من خوبم. سرم رو تکون دادم: -نه نیستی،من نگاه های تو رو میشناسم. سرش رو بالا نیاورد و گفت: -نمیخوام درموردش حرف بزنم. دستم رو روی دستش گذاشتم و اصرار کردم: -اما من میخوام. دستش رو از زیر دستم کشید و به پشتی صندلیش تکیه زد و با تک تک کلماتی که به طور واضح از گفتنشون طفره میرفت،نگاهش رو به اطراف دوخت و لیوان شرابش رو بالا برد. کمتر از یک ساعت به مراسم سال نو مونده بود و اون حالا جوری رفتار میکرد که انگار من به زور با خودم اونجا نگهش داشتم و کاملا از برقراری هر نگاه یا کلامی با من اجتناب میکرد. بیشتر از اون تحمل نکردم و با عصبانیت گفتم: -هر کوفتی که هست یا بهم بگو یا تمومش کن،میخوای امشبم و هم خراب کنی؟چیه یه جور لذت خاصی توی خراب کردن حال من هست؟ اون بالاخره لیوانش رو روی میز گذاشت و با اون فک سفت شده از خشمش بهم نگاه کرد و گفت: -من نمیخوام حالت رو بد کنم،خودت میخوای،اگه اینقدر اصرار داری،بیا،ببینش. قفل موبایلش رو باز کرد و به طرفم گرفت.حالا تردید داشتم که واقعا میخوام بدونم؟تردیدم با دیدن حالت صورتش بیشتر هم میشد اما باید میفهمیدم پس با یه مکث طولانی موبایلش رو از دستش گرفتم و به صفحه نگاه کردم.یه پیام از ریموند بود که نوشته بود: -رفیق!اینو دیدی؟ و پیام بعدی یه لینک آبی رنگ بود که نوشته ی بالاش یه متن وسوسه انگیز برای باز کردن یه وبسایت پورن بود که خوندنش هم اذیت کننده بود. با اضطراب لینک آبی رنگ رو لمس کردم و وقتی با ویدیویی از خودم مواجه شدم،همونی که الکس توی جیترز ازم گرفته بود،همه ی تنم در عرض یک ثانیه یخ زد.مطمئنم هولدن حتی ویدیو رو پلی هم نکرده بود چون من هیچ صدایی ازش نشنیدم،اون شب رو خوب بخاطر داشتم،حرف های الکس رو،جدالم باهاش رو،همه ی کارایی که کرد و اون اتفاقات تحقیرآمیز...هولدن فقط چهره ی من رو اول ویدیو دیده بود و حالا حتی نمیتونستم توی صورتش نگاه کنم،اگر ویدیو رو پلی میکرد چه اتفاقی میوفتاد؟!اگر صدای الکس رو میشنید؟همه ی اینا به کنار،اون عوضیِ بی شرف از من یه ویدیوی پورن منتشر کرده بود!چون میدونست من از نظر قانونی مردم،چون میدونست هیچوقت نمیتونم ازش شکایت کنم،چون هنوزم میخواست منو آزار بده.تاریخ انتشار ویدیو تازه نبود،اما تازه به دست کسی مثل ریموند رسیده بود و اونم بلافاصله برای هولدن فرستاده بود.

سلام چارشنبه سوری‌تون مبارک باشه😍بریم برای پارت بعدی❤️