cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🦋بـ۪ٜـ۪ٜهـ۪ٜـ۪ٜتـ۪ٜـ۪ٜر۪ٜیـ۪ٜـ۪ٜن۪ هـ۪ٜـ۪ٜا🦋

↷ 𝓦𝓮𝓵𝓬𝓸𝓶𝓮 ‹💕💎› ------------------------------------ 𝑺𝒕𝒂𝒓𝒕 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍==> 𝑱𝒖𝒏𝒆 𝟏𝟔,𝟐𝟎𝟐𝟑 𖧷 𖧷 𖧷 𖧷 همیشہ ﻫﺴﺘﻨﺪ ڪﺴﺎنے ڪہ نمےﺧﻮﺍﻫﻨـﺪ ﭘــﺮﻭﺍﺯِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﺗﻮ بہ ﭘـــﺮﻭﺍﺯ فـڪﺮ ﮐﻦ ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁنــها🤍 ارتباط باما:📬 @Behtarin564bot

Більше
Рекламні дописи
611
Підписники
+324 години
-27 днів
+2630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Фото недоступнеДивитись в Telegram
ﺭﻭزﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ . . . ﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریت‌ های ﺳﻮﺧﺘﻪ می‌مانند ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ میخواهی بکن ﺁن‌ها ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ نمیشوند ﻓﻘﻂ ﺳﯿﺎﻫﯽِ ﺁنها ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ میکند ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ زندگی را رنگی تازه بزن✨💛 ┄•●❥ @Behtarin568🦋
Показати все...
👍 2
ده پارت تقدیم شما👀🫶🏻 ری اکشن بدین به به همه پست ها که بیشتر بگذارم🎀🪄 لینک کانال پخش کنین و همکاری کنین با ما🔗🫀
Показати все...
🥰 1😍 1
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_شصت_پنجم «مهیا»💫 با گپا متین همیته که حدس میزنم فک کنم شودوم رنگ گوجه فرنگی برفتم داخل خیمه و سر خو بگذیشتم رو بالشت هنوز وقت بود بری نماز همیته به فکر فرو رفتم مه نمی‌فهمم چیرغم مه خووو برده رو شونه متین انگار که حرف هایو شونیو به مه آرامش بخش بود و مه خو برده ولی هنوز هم خلی‌ خووو دارم چون فقط دو ساعت خووو شودوم🥱🥱به مه معمولن میگن خوابالو مه خوو خلی‌ خوش داروم ولی متین مه هیچی از دیشو تا به هال خوو نشوده وجدان:جانننننننننننن متین مه خوبه بخدا شرم کن حیا کن مهیا تو که ایته نبودی خوب متین منه از مه نباشه از کی باشه مه آور دوست داروم واقعن و مه نمی‌فهمم ای دوست داشتن مه از کی شروع شده همیشه هر وقت توجه ها متین به مه نگاه متین به مه اخلاقیو رفتارهایو به مه متفاوت و جذاب بود ولی تا به هال به خود خوو اعتراف نکرده بودوم که مه اور دوست دارم و مه وقتی تونستم بری اولین بار به خووو اعتراف کنم جایی بود که متین به مه اعتراف کرد که مر دوست داره و مه خیلی واضح میتونستم ایر از چیشمایو از صداقت صدایو بفهموم که مر واقعن دوست داره او لحظه بود که مه فهمیدم از ته ته ❤️ قلب خووو از تمام وجوده خوو مه متین دوست داروم و طوری شود که مه هم به متین احساسات خوو گفتم ولی واقعن مثله رویا بود که به وسط کوها به وسط سر سبزی های عاشقان عارفان به مه اعتراف عشق خووو کرد و او لحظه بود که #چشمانش_عاشقم_کرد واقعن یک صحنه مثله داستانها عاشقانه ی بود که مه فقط داخل داستان ها خونده بودوم و همیشه با خووو میگفتم یارب میشه عشقه مه همیرغمی به مه ابراز کنه و واقعن به مه یک صحنه رویایی بود لحظه که متین داخل چیشما مه زل زده ای حرفا خوو گفت . برق چیشمایو فرق میکرد نگاه هایو فرق میکرد اصلان یک لحظه فراموش نشودنی بود به مه به همی فکرا بودوم که یک دم دیدوم یکی داره مر مثله نی نی لای لای تکون میده چیشما خووو وا کردوم که دیدوم مرجان هلن داره مه تکون میدن هلن و مرجان: صبح بخیر😁😁 مه:😳😳 مرجان:چیکاره😁 هلن:راست میگه چیکاره😁 مه:نه خدایی آدمیزاده همیته بیدار میکنن😒 مرجان:خود تو میگی ادمیزاد😂 هلن:تو کووو آدمیزاد نی😂 فریبا هم نیمچه خووو بود چیشم نیم وا میخندید مه:مرگ درد خاک به سرا مه از دسته شما آروم و قرار نداروم به خاطر شما دیشو تا صبح مه ادلی خووو نبورد شما بلا جون منین میفهمین بلاااااا😒😒 فریبا با چیشما بسته:ای خدا روزگاره دگه مگری تحمل کنی اینا😴🤤 یک دم مرجان و هلن خودی بالشت بزدم ته رو فریبا که طلفک یک ورجک زد مرجان:ما به تو گوساله چیکار کردیم که ایته میگی😒 هلن:راست میگه حیفه همی گوسالی که به تو میگه😒 فریبا یک بالشت پرت کرد که بخوره به جون مرجان که بخورد رو دماغ مه مه:آخر که از دست شما مه مردنی میشوم فریبا:مرگی چیکار کردیم دیشو تا صبح مه به خووو نگذیشتم یک دم یکی شما لقت میزد یک دم یکی دگی شما 😒😒 مه:خوب خرم دگه خر همیمه میگن خر جفتک میندازه یعنی همی دوتا😂😂 فریبا:ای آفرین 😂 هلن:مرگ خر خوب دوتا لقت کرااا همی گپا میکنه😒 مرجان:بخدااا😒😒 مه :دخترا ورخیزیم که نمازاخوو بخونم که انالک غذاااا میشه مرجان:هنوز افتوو نپریده بگذار یک چند دقیقه دگی هم وقت داریم همیشه میگن نمازه دم افتوو پرش بخونم خلی ثواب داره😂😂😂 به ای گپه آزی همگی ما بزدیم زیر خنده سر کله هاخوو تیار کردیم از خیمه بزدم بیرون که دیدیم نصفه جمعیت وقت نمازاخوو بخوندم یعنی فک کنم فقط ما مونده بودیم مادر مه:زودی کن مهیا که انالک نماز غذا میشه عمه مه:شما از همو دمه بیدار چیکار میکنم ته خیمه زودی کنن فریبا:میدون جنگ بود مادر😁 هلن:کی آور به میدون جنگ تبدیل کرد😒 مرجان:صد البته که فریبا به همراهی مهیا😒 مه:جانننننن مه😳 فریبا:نخیرم کی اول بالشت زد 😒 زن کاکامه«مادر مرجان»خوبه که مه همگی شما میشناسیم ورخیزم نمازاخوو بخونیم😊 زن کاکامه«مادر هلن»مه خودوم دختر خوو میشناسوم جایی که هلن باشه امکان نداره میدون جنگ نباشه😂😂 مه و فریبا و مرجان بزدیم زیر خنده که هلن گفت هلن:ای خدا مادرام مادرا قدیم 😂 زنکاکامه «مادر هلن»وخی وخی دختر ایته گپا نزن نماز خو بخون همگی ما برفتم به سمت شیر ها اووو به وضوو گریفته برفتم وضو ها خوو بگریفتیم بیامدیم پس به سر جا خووو نمازاخوو بخوندیم نصفه به ته خیمه ها خوو بودم نصفه به بیرون مه تا خواستم بروم ته خیمه که بابا مه گفتن بابا مه:کجا میری دختر بابا خووو😊 مه:داروم میروم پس خوو شوم😁 مراد:نه بابا مگری ته خوو خو ببینی که پس خوو شی برو یک پیاله چای به خان برار خووو بیار😎😏 مه:ولی مه خووو داروم🥺 مراد:قیافه خوووو ایته نکن به مه چی 😏 بابا مه:مراد اذیت کاری نکن مهیا توهم بیا دختری مه یک چایی دم کن رد خوو یله ده خودم هرچی خوو شی باز خوو داری😊 مه:چشم باباجان😊
Показати все...
👍 3
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_شصت_چهارم انگار که مهیا مه خجالت کشید چون کله خوو پایین کرد و گفت مهیا:خیلی ببخشم مه بخدا نمی فهمم چی رغم مه خوو برده خلی مه بب___🥺🥺 گپیو قطع کردوم و با دستا خوو صورت مهیا خوو قاب کردوم و گفتم مه: آخه عشقه مه جانه مه چری ایقزر ببخشم ببخشم میکنی تو که کار بدی نکردی فقط خوو شودی😊 مهیا: ولی خو___ مه: ولی خوب چی تو به مه اعتماد نداری مه فقط تور نگاه میکردوم😕😐 مهیا دور مچ دستا مه بگریفت و با مهربونی که مه عاشقیو بودوم گفت مهیا:آخه تو چری ایته فکرا میکنی مه بیشتر از خود خو به تو اعتماد داروم فقط خواستم بگوم که مه ببخش که تور به خوو نگذیشتم🥰🥰 مه:خوو چیه مه کووو داشتم از نگاه کردن عشق خوو لذت میبردوم😉😉 بعد از گپه خوو هم یک چیشمکی طرفیو بزدوم که تا مه ای کاره کردوو مهیا خود خو از دستا مه آزاد کرد و روبه اده خیمه رفت و یک بار روخو دور داد و باخجالت گفت مهیا :صد ساله بزنن دیونه بی حیایی متین🫣 قبل از اینکه روخو پس دور ده گفتم مه:دیوانه تونم عشقه مه مهیا مه تازه ایهم از تو «دست خو بگذیشتم رو لباخوو و بریو بوس ری کردوم»😘😜 تا ای گپه زدوم که مهیا از تعجب و خجالت دقیقن ایته شوده بود مهیا:😳🥴 قبل از ایکه چیزی بگه برفتم رو به اده شیر 🚰اوو که وضو خوو بگیروم و هموته که در حاله رفتن بودوم گفتم مه: عاشق تونم میفهمی دیونه چیشماتونم چیشماتووووو ایر گفتم و به راه افتادوم اصلن همیته سرحال بودوم که او سریو ناپیدا فقط میگی یک بیست ساعتی خووو‌ شودوم ولی مه آدمی که از دیشو تا به هالی یک دقیقه هم خووو نشودووم آخ مهیا تو خودی مه چیکار کردی تمامه تنظیمات مه بهم ریختی صبح 🌇شب 🌃 دگه نمی‌شناسم ای خداااااا خدا #خدا دارد دل من 🕋 هر دم #خدا را صدا دارد دل من 🗣 از #عشق دیوانه گشت دل من 🤪 از #خدا دوایش را میخواهد دل من💊
Показати все...
😍 2
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_شصت_سوم چند دقیقه تیر شود که دیدوم جوابی نیامد که شنیدم از خیمه دخترا صدا خش خش میایه بعد زیپ خیمه نا وا شود و یک نفر تند از خیمه بیرون شود مطمعنن مهیایه چون فک نکنم دگرا دگه بیدار باشم مم از جاخو سریع و بی سر صدا ورخیستم و بدر شودوم از خیمه که دیدوم مهیا هی داره نفس عمیق میکشه😮‍💨😮‍💨 مه: مهیا جان مه چری بیرون شودی😕 مهیا: حالم مچم چری بهم میخوره😰😥 برفتم دستایو بگیریفتم 👫و گفتم مه:آخی عشقه متین از چی می‌ترسی تو خاطری استرس داری ایته میشه از هیچی نترس مه پیش تونم 🥰😊 بعد از گپه خوو آور بوبوردوم و به پیش درخت 🌲 خودهم بشیشتم به کنار هم و تکیه دادیم به درخت دست در دست ای خدا بزرگیت را شکر مه آرزو ای لحظه دیشتم‌ مهیا کله خو بگذیشت بالی شونه مه خیلی حسه خوبی میداد به مه ایکه تکیه گاه عشق خووو باشی خیلی خووبه مهیا:میفهمی که تو خودی ای گپا خوو هال مه خووب میکنی🥰😍 مم سر خو بگذیشتم بالی سر عشقه خووو‌ ارامش دل مه رویا شب هامه آرزو چندین چند سالی مه مه: تو خود تو بری مه مثله ارام بخش میمونی مهیا مه😍 خدایا نگاه عاشقانه یو مر میبورد به یک دنیا دگی اصلن خوش ندیشتم که ای صحنه خراب شه به زود ترین فرست بری مادر و بابا خووو میگوم که بریم به خاستگاری مهیا مه #آرامشی که #عشق در دل ها میندازد ‌ارامشی مهز است ای #عشق تو دیگر چیستی من حیران ماندم در فهم و درک عشق آیا کسی هست که #عشق را به من معنا کند #عشق در نظر هرکس یک درک است در نظر هر کس یک اعتقاد است برای بعضی #عشق یعنی فداکاری برای بعضی یعنی صداقت برای بعضی یعنی زندگی کردن برای بعضی یعنی خوشبختی برای بعضی پا به پا برای #عشق در مقابل مشکلات ایستادن و جنگیدن برای بعضی یعنی گذشتن برای بعضی یعنی درد برای بعضی یعنی غم برای بعضی یعنی یک طرفه و یک عالم بعضی هایه دیگر.... خدایا من نمیتوانم این همه را درک کنم #عشق را فقط کسی میداند که عاشق باشد #عشق را فقط کسی میفهمد که یار کسی باشدو یاری داشته باشد بعضی ها #عشق را اشتباه میگرند #عشق یک حسیست متفاوت هرچیزی #عشق نمیشود این #عشق نیست که اگر مال تو نشود ماله دیگری هم نباید بشود #عشق گاهی از خود گذشتگی میخواهد گاهی درد گاهی رنج من گر خواهم از عشق توصیف کنم روزا در ماها طول میکشد فقط میخواهم بگویم که #عشق به آسانی بدست نمی آید #عشق میوه کم یابیست🍏 که نصیبه هرکس نیست❤️ به طرف مهیا خوو نگاه کردوم که چیشمایو پت بود یعنی آور واقعن خووو برد 🤩وایی خدایه من چیقدر ناز خو میشه با پشت دست صورتیو ناز کردوم عشقمه اصلن متوجه نشود 👩🫴گفتم باشه که کمی همی رقم خوو باشه😴 میشه یک دمی آور بیدار کنم دگه خوو نشه همیته قرقه نگاه کردنیو بودوم🥴 گفتم باش که یک بار گوشی خو نگاه کنم ساعتیو نگاه کردوم که وابیلا ساعت چهار نیمه صبح بود😬😳 انالک همگی بیدار میشن به نماز صبح ای خدا همیته قرقه نگاه کردم عشقه خووو بودوم که ساعته نفهمیدم خود مه هم کووو میخواستم بموروم از غم خووو 🥱 با ایکه دلم نمی‌خواست ولی مجبور بودوم مهیا بیدار کنم همیته ته رویو دست میکشیدوم و میگفتم مه:مهیا مه عشقه مه ورخیز که ساعت چهاره صبح شده 🥰 یعنی به ای صدا پایین مه یک تکونی خورد که خودوم بترسیدوم خدا وکیلی مهیا:😱😨😰😳🤯🙄 مه: عشق مه چری ایقزر بترسیدی منم متین😐 مهیا:مه چری اینجیم ساعت چنده😟😕 مه:تور دو ساعتی میشه خوو بورده دلم نیامد که آور بیدار کنم فقط داشتم نگاه میکردوم که چیقدر ناز خووو میشی هالکم دلم نمی‌خواست تور بیدار کنم ولی انالک دگرا دگه ورمیخزم تا نماز ااا خوو بخونم....
Показати все...
1😍 1
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_شصت_دوم دیدوم رنگیو پریدیه و ته رویو جمع مثله کسی که درد دیشته باشه دستیو به رو دلیونه خلی به تشویشیو بودوم از دم نماشوم هم که کلنی دگه رقم بود سرسفرم حواصم بود بریو خلی نون نخورد نتونستم چیزی بپرسم به جلو دگرا دیدوم مهیا داره ته گوش مراد که کناریو شیشتیه یک چیزی میگه که مراد باحالت نگرانی طرفیو نگاه کرد و یک چیزی بگفت که چون سر صدا زیاد بود نشنیدوم یک دفعگی مهیا از جاخو وخیست مراد هم از ردیو که هلن خوب شود بپرسید هلن:کجا بخیر شما دوتا😐 مراد:حال مهیا خلی خوش نیه داریم میریم به دست شویی بلکه دسته روخو بشوره بهتر شه😕😕 اوف ای خدا دل نگران هم بودوم ولی نمی‌تونستم کاری بکنم تا وقتی براریو بود آخر طاقت نتونستم کرده و گفتم مه:مایم مم خودی شما بیام😕 مراد:نه ما میریم زودی میایم😐 مهیا و مراد به کلونا هم خبر دادم و برفتم تقریبا دست شویی ها و شیر🚰 ها اوو تا جایی که ما شیشته بودیم یک ۱۰۰متری فاصله دیشت وقتی مهیا مراد از ما کاملن دور شودم ‌یک دم مرجان هلن مثله ایکه چیزی به یادنا امده باشه طرف هم دگر نگاه کردم و خودهم گفتن مرجان و هلن:یعنی خاک به سره ما شه😬😬 عرفان:چری چیکار شوده دیونه شودیم مثلی همالی شما جنا بگریفتم😂 هارون:اینا ازم اول هم دیونه بودم هالی کووو بیخکول دیونه شودوم😂😂 هلن:اوف ای خدا هارون مه غم چی میخوروم ای به مه چی میگه😒🙁 هارون:هالی باز چی دسته گل به اوو دادیم که ایته میگیم😐 مرجان:مه بخدا هیچی هواص مه نبود همیته هی دیشتوم میگفتوم😔 هلن:ها بخدا مم از یاده فکره مه برفته بود🙁 سجاد :میشه یکمی واضح تر توضیح بدیم مام بفهمیم🫤 هلن:داریم آزی میگم که مهیا از جن و از ایته گپا میترسه وقتی خلی استرس دیشته باشه یا بترسه دل درد میگیره و هالیو بهم میخوره مه و مرجان هم دم ناماشومکی خلی ایته گپا زدیم همو دم هم بما بگفت که نگیم ایته گپا هالکم مثلی رویو نشوده بگه گپ نزنم در مورد جن و روح 👻 ایته چیزا مام از یاد ما رفته بود که خلی میترسه اوف خداااااا😫 مرجان:بخدا مه نمی‌فهمیدم تا ای حد می‌ترسه نکه دم نماشوم هم ایقزر آور اذیت نمیکردوم🙁🙁 اوف ای خدا عشقه ازو دمه داشته میترسیده و ما ایته گپا میگفتم ازمودمه او میترسه و مه متوجه نمی‌شوم میگوم چری مهیا از دم نماشوم دگه رقمه مه خبر ندیشتم از ای ترسیو خلی نگران مهیاخو‌ بودوم😕😕 هارون:یعنی واقعاً بری شما متاسفووم با هالی می‌فهمیدم میترسه باز آور اذیت کردیم🙁 مرجان و هلن:😔😔 سجاد:خیره خووو از قصد کووو نکردیم🤨 عرفان:راست میگه از یاد شما رفته بوده دگه هالکم غم نخوریم تیار میشه ان‌شاءالله😐 ساعته نگاه کردوم دیدوم دوازده و نیم شبه تقریباً بیست دقیقه میشود از رفتنینا خدایا چری نیامدیم نکنه مهیا مه خلی دلیو درد میکنه😨 همیته به همی فکرا بودوم که دیدوم مراد و مهیا دارن میاین ولی مهیا شبی مرده ها شوده بود تا هلن و مرجان مهیا دیدم گفتم هلن:بخدا مهیا حواسم نبود😔 مرجان:مم همیته😔 مهیا با بی حالی گفت:خیره 😞 دگه هیچی نگفت و مستقیم برفت ته خیمه همگی کم کم تصمیم گریفتم که خووو شم ما شیش خونه وار بودیم هشت تا خیمه اورده بودیم قرار بود ما بچه ها جوون ته یک خیمه خوو شیم دخترا هم غیر از کوثرو کیمیا ته یک خیمه خووو شم دگرا دم هرکی به خیمه خووو همگی از هم شب 🌃 بخیر کردن و برفتن ته خیمه ها خووو خیمه دخترا کنار خیمه ما بود خیمه ها ما همیته همگی ردیف بود اول خیمه دخترا بعد خیمه ما دگرا دگم همیته به ترتیب ازم خیمه بابا سجادنا تا به خیمه عمه مه مه به گوشه خیمه قلتیدوم خووب بود خیمی کلونی بود دگرا دگه همگی خووو بودم ساعت یک نیم بیجه شووو‌ بود ولی مه خووو نمیبورد حواصم طرف مهیا بود تصمیم گریفتم بریو پیام دم خووووبه دگرا همیته خسته هستم که عینه 🐻 خرسه قطبی خوووم😂 به عشقه خووو نوشتم مه«مهیا مه بیداری؟» به دیقه نکشید که جواب داد مهیا«ها چری تو بیداری» مه«حواصم پیش تو بود هالک هال تو بهتره چری خووو نشودی» مهیا«نمیتونم گفته خوبم دل مه مثله لباسشویی می‌چرخه اصلن مه خووو نمیبوره» مه«خووو شووو جانیمه بی‌خیال از هیچی نترس مه کنار تونم😍» مهیا«بخدا دسته خودوم نیه ازم دم نماشوم خلی میترسوم حتی اسمیو هم به مه آزار دهنده ولی خوبه که داروم خودی تو گپ میزنم خودی تو گپ زدن ترسه مه کم میکنه🥹🥰» مه«آخ مه به فداااا عشقه خووو میشوم لازم باشه تا صبح خودی تو گپ میزنم تا تو نترسی 😍😘» سر صدا خلی بود اونجی صدا باد صدا سگ کلنی همگی اینها باعث یک صدا وحشتناک میشود البته بری کسایی که میترسم
Показати все...
1
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_شصت_یکم «متین»💫 هی هواسم طرف عشقمه بود که ماشاءالله نام خدا عشقه مه انگار اصلن به ای دنیا نبود زل زده بود به یک درخت 🌲 نمیفهموم مه ایته حس کردوم یا واقعن مهیا استرس دیشت چون یک رغمی بود معمولن وقتی استرس داره رنگیو فرق میکنه و کلنی آروم تر میشه اما نمیفهموم دلیلیو چیه که هالک ایتینه🤕🤕هرکسی به یک راه بود به خووو خانما که به رد دیگ خووو بودم مرجان هلن فریبا و مهیا هم یکجا بودم داشتم اختلات میکردم ولی مهیا اصلن انگار ای دنیا نبود پدرها هم داشتم گپ میزدم و غصه از قدیما میکردم ما بچه هام داشتم باز میکردیم و قیلون میکشیدیم البته منج بازی میکردم دگرا باز هرکی می‌سوخت می‌رفت جایو فعلن که سجاد و عرفان مراد هارون بازی میکنم مه و کمیلم تماشاچی البته مه بیشتر حواصم طرف مهیا بود ........خلاصه که نونه بخوردیم ما بچه ها خودی دخترا بشیشتیم یک جااا که گفتم یک بازی سرگرمی کنم هارون:چیکار کنم خودی شما😁😁 هلن:از ته دیگ ته تغار کنم خووو یک بازی پیشنهاد بده😒😒 هارون:چپ اینجی رسم نیه که خودی برار کلون خوو خلی بگیرم هرکی بگیره جنا 👻 روحیو تسخیر میکنم گپ زنی میگوم جنا روح تو تسخیر 😂😂 به ای گپه آزی همگی ما بزدم زیر خنده عرفان:اصلن مه که میگوم همینا بسپوریم به همی جنا 👻 چون ما کووو نتونستم از پسنا بر بیایم بلکی همی جنا بتونم همینا آدم کنم😂 فریبا:خلی گپ زنی خودوم هالک کم از جن نداروم بفهمیدی😂 هلن:راست میگه فریبا و مرجان کلنی شباهت زیادی به جن دارم😂😂 سجاد:سیلکووو ایته گپا میزنی انه میفته باز به دهن هلن دگه رد شما یله نمی‌ده مرجان:چری مه قاطی میکنی مه که نگفتم فریبا گفت😐😂ولی خدا وکیلی فریبا از جن کم نداری فریبا :مرررگ ببندم دهن ها خووو همالک خود شما یک پا جنیم👻😂 کمیل:اععععع ایقزر جن جن نکنم شاید بشنووووم گپا ماااا😐😂 مه:راست میگه یک دمی دیدی همگی ما خودیهم جنکی شودیم😂😂 همیته هی داشتم گپ از جن می‌زدیم که یک دم حواصم رفت‌ طرف مهیا که دیدوم
Показати все...
😍 2
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_شصتم مهیا با هالت جدی گفت: دخترا شوخی نداروم اگه واقعن مایم ادامه بدیم مه میروم😠 مام دگه هیچی نگفتم و به راه خووو ادامه دادیم چون واقعن بیچاره میترسید هر دفعه قهر ما سه تا سر همی موضوع بود که ما مهیا اذیت میکردیم او قهر میکرد بیچاره خلی که بترسه و یا استرس دیشته باشه معدیو به درد میایه به استفراغ میفته تا ادامه راه مهیا هیچی نگفت که مرجان گفت مرجان: مهیا قهر نکووو دگه شوخی کردیم🙃 مهیا:وقتی میگوم میترسوم چری اذیت کاری میکنم خوبه مم از ترسه شما سؤ استفاده کنم😒😕 مه:دگه نمیکنم قول دادیم نه مرجان😁😁 مرجان:ها راست میگه😁😁 مهیا:مرگگ ببندیم نیش ها خووو عالمه اسمیو بیاوردیم مه کووو میترسوم چیکار کنم😐😐 مرجان:برو از ته دیگ ته تغاری کووو خووب برو پیش جنا👻 بگووو خلی ببخشم مه از شما میترسوم پیش مه خلی پیش نیایم ادما خوبیم همالک یکی اونی کنار تونه 👻 مهیا بیچاره تنده دورو برخو نگاه کرد و گفت مهیا:مرجان تور بخدا چپ کن می‌شنوم مه میترسوم😨😢 مرجان:کیا میشنوم منضور تو جنایه👻😂 مه:مرجان بسه داره میگه میترسوم😐 مرجان:بابا مه باور نداروم ایته چیزا نکنم ایته کاراااا داروم شوخی میکنم😒😕 دگه کسی هیچی نگفت ولی اخم ها مهیا هموته جانانه ته هم بود همگی از دسته مرجانه به شوخی میفته باز یکی مگری بگیره خوووب بیچاره حق دیشت وقتی بزرگترین ترسیو همی بود وقتی گپیو هم میشود خلی میترسید مثلن مه خودوم خلی از سوسک میترسوم یعنی عینههووو خر میترسوم از سوسک🪳 یعنی کسه بگه اونی سوسک نمی‌فهمم از کجا بجم مرجان هم خیلی از سگ 🐶 می‌ترسه ولی مهیا تا به هالک هیچ کدوم مار از خاطر ترسا ما اذیت نکرده ولی از اونجیگاهی که ما کوخ🐛🐛 داریم خلی آور اذیت میکنم حتی خودی مااا قهرم می‌کنه باز فردایو آشتی میکنه قلبه مهربونی داره نمیتونه کینه به دل باشه برفتم وضو ها خوووو بگریفتیم حتی کسی خودی کسی جیک هم نمی‌زد مهیا درسته آدم مهربونی بود ولی وقته اعصابی خراب بود نمیشود خودیو گپ زده وضو خووو که گریفتم بیامدیم پیش خانواده هاخووو بدون حتی یک کلام گپ فقط میگی بیکاریم همدگره اذیت میکنم بخداا با چیشم دنبال سجاد گشتم که دیدوم داره با شیطنت نگاه می‌کنه ایهم بیخکول امشو بزده به سریو استغفرالله «سجاد»💫 به چیشما پر حرصیو زل زده بودوم که آخر برفت ته خیمه خخخخ امروز خلی آور آزار دادوم وقتی ایته ‌دلبری میکنه وقتی خووو از چیشما مه بگریفته حقیونه کمی اذیت شه اصلن ادمه دیونه میکنه امروز دمی داشت آهنگ میخوند دلم میخواست آور سفت بچسبم ولی حیف که نمیشه اوف که اذیت کردنیو مزه میده اصلن وقتی اوته چیشمایو آتشین میبینم دلم دگه هالو هوایی داره چند دقیقه تیر شود دیدوم از خیمه بیرون نشود که بریو نوشتم مه«داری چیکار میکنی» به دیقه نکشید که پیام آمد هلن«داروم جون به مرگ میدوم به تو چه فضولی» مه خنده گریفت باز که ای وحشی شده مه«چیکاره تور باز که وحشی شودی» هلن«تو به کی گفتی وحشی تو امروز چوپ خطه تو پر شوده خلی امروز مر اذیت کردی تازه چیپسه مقبول مه هم بخوردی» خدیاااا خداوندا ای هنوز گیره چیپسه با هالی اوقزر چیپسو پوفکه یکگی بخورده هنوزم چیشمیو بالی همو چیپسه مه«تو هنوز گیر همو چیپسی بابا هله ده ردیو» هلن«دیونه کردی مر از غم چیپسه عزیز خو داروم دیونه میشوم😂😂» چیرغم صحنه تراژدی میکنه بخاطر یک چیپسی مه«عاشقه دیونگی تونم» ایر نوشتم که دگه چیزی ننوشت اصلن امروز نمی‌فهمم ای همه دلو جرعته از کجا آورده بودوم دلم میخواست یکسر بگم که دیوانه وار تور دوست دارم بیخکول دیونه شودوم از دسته هلن جون خوبی بودوم از دست رفتم بخاطر یک دختر دیوانه میسازد#عشق عاقلان را🧠 دیوانه میسازد#عشق عاشقان را❤️ #عشق دیگر عقل منتق نمی‌شناسد مرکز فرماندهیش میشود قلب و این قلب است که فرمانه همییه دیوانه بازی های#عشق را صادر میکند تا دیگر در مقابله چشمانه یار تو بی صلاح میگردی آن لحظه است که نه دیگر عقل داری نه دگر هوش تنها چیزی که میبینی چشمانه یار است و تنها چیزی که میشنوی صدایه نفس هایه یار است و این چنین است که میگویند #چشمانش_عاشقم_کرد خدایااااا #عشق دیگر چیست .......
Показати все...
👍 1 1😍 1
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_پنجاه_نهم ای خدااااا از دسته ای سجاد میگم پرو به شهر پیدا نمیشه بیایم که مه نمونه کتوو کلونیو نشون بدوم اووو شودوم از خجالت خودی ای گپیو دگه هیچی نگفتم سرخووو پایین انداختم که پروخانه اعضم سر چیپسه قشنگه مه واکرد و شروع به خوردن کرد با تعجب زل زدوم بریو مه:😳🙄 سجاد:چیه چری ایته نگاه میکنی😏 مرگی دردی خاکی چیپسه مه بخوردی باز بمه نیش خند میزنه مه:یعنی تو مگری به عنوان پروترین ادمه دنیا انتخاب کنم سر چیپسه مه واکردی بم خودمه کووو یک تعارفی بکون😒😒😕 سجاد:گشنه ایقزر همگی بخوردی یک چیپسی به مه روا نداری واقعنکه😒 مه:یعنی خلی دگه پرویی از خود منه باااااا که تو دگه کی بودی🤨🤨 سجاد:نخیرم هالک که مه وردیشتم یعنی از مه شوده فهمیدی به تو هم نمی دوووووووووووم😏😒 مه:میفهمی که رو اعصاب م____ هنوز گپه خووو کامل نزده بودوم که تمامه چیپسه به حلقه خووو ریخت مه:😳😳😳😳 با دهن پور شروع کرد به گپ زدن سجاد:مه....که...ب...تو..گفتم.....نمیدوم.....یعنی.....نمیدوم😂😂 مه:خلی یکه خوری😐😒 همیته داشت میخندید که یک دم چیپس به گلویو گیر کرد شروع کرد به کوخه زدن وابیلاااا مایه بموره رنگیو سرخ شوده هی به پشته کمیریو میزدوم مه:سجاد سجاد ای خدا بموردی 🥺🥺🥺 سجاد:بسه نزن ....بیشتر مر به... کشتن میدی😂😂 نفس خووو راست کرد و دوباره شروع کرد به خندیده مه:مرررگ میخواست بموره به مه میخنده 😒😒 سجاد:خووو چری هالک ایته مخکم می‌زدی ته کمروم البد سوختا چیپسه خووهم بالی مه خالی کردی😂😂 مه:دیدی که ماله دزدی ادمه تا مرز مرررگ میبوره میاره😂😂 سجاد:همیته میگه دزدی که فقط میگی از دیوار خونه مردوم بالا شودوم😂 مه:دوزدی دوزدیه فرقی نمیکنه میخواستی قربون یک چیپسی شی😂😂 یک لحظه حواسم رفت سمت ساعت گوشی مه ما تا سجاد خواست حرف بزنه مه گفتم مه: وابیلاااا اااااااا😨😨 سجاد نگران پرسید:چیکار شوده؟ مه تندی کرده وخیستم و گفتم مه:ساعته ببین مایه شیش شه وخیز که انالک نگران مه میشم😐 سجاد هم از جاخووو وخیست و گفت سجاد:همیته گفتی وابیلاااااااا گفتم یارب کی بمورده😂😂 مه:خووو زودی کووو که دیر شوده😂 خودهم به راه افتادیم که مه هی خودی گوشی خووو ور میرفتم که آخر سجاد گفت سجاد:بگزار همو گوشی لامصبه مم گوشی داروم ولی ور نمیداروم میشه دو دیقه خوده مه گپ زنی همو گوشی بگزاری😒😒 گوشی خووو بگذیشتم و گفتم مه:بفرمایم ارزه شما چیه جناب آقایی که گوشی خوووو ورنمیدارم😐😒😎😏 سجاد: مشکل قلبه منه قلب میفهمی😉😉 خداااااا مر بگیر ای چری ایته میکنه آخر که مه از دسته آزی سکته میکنم ای چیرقم ابراز علاقیه تازه بی حیا طرف مه چیشمک هم میزنه بری تغییر موضوع به شوخی گفتم مه:ما تخصص ما کار قلب نیه بفرمایم دگه جا مطلب خووو ارز کنم😂😂 سجاد:ولی ایکه قلبه مه دوایه دردیو شمانم چیکار کنم😉😏 خداااااااااااا یک معجزه بشه مه از ای وضعیت خطا بخوروم خدایا بزرگی تور شکر تا خواست سجاد یک چیز دگه بگه که مهیا و مرجان از او طرف بیامد سمت ما مهیا:اعععع شما انجیم ما داریم میریم که وضو بگریم تو نمایی هلن😊 مرجان:راست میگه 😁 صدا سجاد چون کنار مه بود بشنیدوم که آروم و زیرلب گفت سجاد:ای بر خر مگسه معرکه لعنت 😡 خخخخ ته نخشه هایو دخترا چیز کردم مم خاطری آور اذیت کنم روبه سجاد گفتم مه:چیزی گفتی😊 از اودم که تو مه به شرایط سخت قرار دادی یکبار هم مه سجاد هولکی گفت :گفتم مه میروم دگه شماها هم که خودی هم میایم🤕😕 اوخی نخشه ها بچه ما بهم ریخت اگه مثله آدم میامدی ابرازه علاقه میکردی اذیت کاری نمی‌کردی هالک ایته نمیشود مهیا:پس ما رفتم دگه فعلا خداحافظ😊 سجاد برفت که ما سه تا موندیم که یک دفعه مرجان پرسید مرجان:تو با آق سجاد کوج بودی دختر 😑 مهیا و مه بزدم زیر خنده که مرجان:نوچ نوچ نوچ زمانه برخو واداده دختری بوده شرمو حیایی دیشته😔😔 مهیا:کی میایه ایته گپا میزنه باز کاشکی بریو بخوره هموته گپا😏😏 مه:بخداااا 😏 مرجان:مررگ ببندم دهن ها خوووو وقتی یک کلون تر چیزی میگه دگرا دگه حتی اگه غلط هم باشه مگری‌ ببندم دهن هاخو😂😂 مه:گناه آزی نیه ای منطقه سنگینیه بگریفتم ایر😂😂 یک دم دیدوم هالت مهیا عوض شود و با ترس گفت مهیا:اععع شما بخدا ازیته گپا نزنم که مه میترسوم😰😰 مرجان با مسخرگی گفت مرجان:منظور تو از ایته گپا جنه هووووو من تور میخورم مهیاااا😂😂👻 مهیا:مررگ واقعن میترسوم نکووو باز شوووو تا صبح مه خوو نمیبوره😕 مه:راست میگه بریم به همی جنا 👻چهار اطراف بگم که مهیا می‌ترسه باز خلی سر صدا نکنم امشووو😂😂😂 مهیا:شما قسم دادوم میفهمیم که میترسوم گفتم نگیم ازیته گپا انالک شوخی میکنم بدنا میایه🥺🥺😕 مه و مرجان بزدم زیر خنده مرجان:کی جنا👻 بدنا میایه😂😂 مه:نه بابا ما خود ما خودینا رفیقیم 😂😂
Показати все...
👍 2🥰 1
#چشمانش_عاشقم_کرد ❤️😍 #نویسندگان_بانوان_امیری #پارت_پنجاه_هشتم همیته داشتم میخوردوم و آهنگ میخوندوم خوبه صدا گوشی مه هم بالا بود برابر به آهنگ داشتم میخوندوم صدا مه داشت می‌پیچید به منطقه خوشوم میامد وقتی صدا خود خوو وقتی ایکوو میشود میشنیدوم داشتم بری خود خو کیف میکردوم عشق چشم بسته دل بهت دادم👀🫀 با پایه خودم به دامت افتادم🦶🤕 دیگه چی میخوای از جون یک آدم👨‍🦱👤 عشق تو این قهر آشتی هایه یه ریزی🤝 بهم میزنی هی مگی مریضی🤒 با این همه باز چه عزیزی🫶 عشق بوسی وسطه پیشونی💋 یه زخمی که تا همیشه میمونی🤕 به جونه خودت درده بی درمونی😞 عشق یه غم قشنگه پر طرفداری 🥺 حیفه تو که فقد مردم آزاری😢 میایو میری چه بیکاری🚶‍♂🧍‍♂ آهای عالیجناب عشق🗣😍 فرشته اعذاب عشق😇 حریف تو نمیشه🫵💪 این قلب بی صاحب عشق❤️ منو دیونه نمیخواد🤪 تو اینجوری خوشی عشق🥹 ولی بازم دمت گرم 😏 چه زیبا می‌کشی عشق😔 ایوان بند«عالیجناب» داشتم همیته بلند بلند آهنگ میخوندوم که با صدا سجاد یک تکون خوردوم سجاد: هلننننننن مرغان اینجی گناه دارن از تخم برن😂😂 ته روخو دو دادوم دیدوم بیامد به کنار مه بشیشت مه: بلاااا مر بترسوندی یکی دگه تو به صدا مه گفتی گنده😒 سجاد نگاهیو بفتاد پوست های چپس پوفک های که خورده بودوم فقط یک چیپسه مونده بود دگرا دگه همگی بخوردوم😁 دقیقن قیافه سجاد:😳 سجاد:همگی اینا تو خوردی 😳 مه: هاااا مگی چیکاره دیق شودوم گفتم باشه یکمی بخو بچرخوم و بخوروم جا تعجب داره😁😐 سجاد: نه بابا ایکه یک آدم به اندازه یک گاویی بخوره اصلن جا تعجب نداره😂 مه: به مه گفتی گاوو😒 سجاد: نه به بابا حیفه گاو نکرده نه ببخشم حیفه تو نکرده که اسمه گاو 🐄 بالی تو بگزاریم😂 مه: مررگ ببند نیشه😂 سجاد: تو اینجی یکه آمدی نمیترسی 😐 مه: هااا دگه گپا میزنی میبینی که خود منم به هرکی هم گفتم نیامد مم خودوم یکه امدوم نه بابا مام از چی بترسوم 😏 سجاد: ولی دگه یکه نیایی ایته جاها😐🤨 خواستم یکمی اذیت کاری کنم مه: ولی مه کوو میایم چری نیام😁 سجاد هم با شیطنت گفت سجاد: خووب بیا منتها دفعه دگه تور یکه دیدوم تور میجونوم خووب شود....
Показати все...
😍 1
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.