cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رقــــاص✨

لینک کانال👇 https://t.me/+oT1XASGgkUY4OGI0

Більше
Рекламні дописи
3 797
Підписники
-924 години
-197 днів
+5030 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

بیش از ۹۰۰ پارت توی کانال حق عضویتی آپ شده 👆🔥
Показати все...
بیش از ۹۰۰ پارت توی کانال حق عضویتی آپ شده 👆🔥
Показати все...
سلام بچه ها میدونید رمان رقاص توی کانال حق عضویتی پارتگذاری می‌شده و تا الان به دو سوم نهایی نزدیک شده و کانال عمومی نداشته اما خیلی هاتون پیام دادید که دوست دارید رقاص رو هم مثل باقی رمان های دیگه ی من توی کانال عمومی بخونید ‌.. بخاطر همین این کانال رو زدیم و شما میتونید تا پارت آخر رمان رو رایگان از اینجا دنبال کنید❤️ پ.ن: توجه کنید رمان رقاص توی این کانال تا آخر رایگان پارتگذاری میشه ، اما اون دسته از دوستایی که از کانال حق عضویتی رقاص خبر نداشتن و میخوان این رمان رو با پارتهای زیاد دنبال کنن میتونن برای پرداخت هزینه و دریافت کانال خصوصی (توی کانال خصوصی بیش از 900 پارت رقاص آپ شده) پیوی ادمین پیام بذارن 👇 @Moran_rts بیست نفر اولی که زودتر پیام بدن قیمت با تخفیف براشون ارسال میشه😍👆
Показати все...
رقـــــــاص #پارت_177 دستاشو به معنای تسلیم بالا برد _ باشه بابا به همین اوضاع ماستی ادامه بده تا ببینم کی ترش می‌کنی و به درد نخور میشی پوفی کشیدم و چای رو توی استکان ها ریختم به حالت مسخره کردن دستمو توی هوا تکون دادم _ باشه بابا همین امشب میرم بغلش عکس میگیرم فردا برات می‌فرستم قری به گردنش داد _ میدونستم مشاور لیندا کار خودش رو می‌کنه نچ نچی کردم _ بیچاره فرهود الان نامزدشی از سر و کولش بالا میری خدا به دادش برسه زنش بشی اونوقت دیگه باید قید کار و زندگی بزنه ابرویی بالا انداخت _ پس چی؟! مثل تو می‌شینم تا یکی دیگه از راه برسه و شوهرم رو بدزده؟! حرفاش با اینکه شوخی بود اما برای من حقیقت داشت و منو به فکر واداشت شاید هم من خودم با کناره گیری داشتم باربد رو به مارال نزدیک تر میکردم _ پاشو بریم که تو مغزمو خوردی سینی چای رو برداشت و زودتر از من به طرف سالن رفت کمی هم با مامان حرف زدم از اوضاع و زندگی پرسید منم کوتاه جواب دادم که همه چی خوبه! چی میتونستم بگم؟! هیچکس توی زندگی برای من مرهم درد نبود که بتونم پیشش درد و دل کنم یعنی گره زندگی فقط به دست خود آدم باز میشه بقیه اگه جای زخمت رو بفهمن فقط نمک میشن برات! بابا فقط چند کلمه با باربد حرف زد و توی سکوت گاهی یه نگاهی هم به من می‌انداخت بعد از چای و کمی حرف و گفتگوی دیگه بلند شدن تا برن. کنار در لیندا سرش رو به گوشم نزدیک کرد _ دیگه تاکید نکنما امشب منتظر عکس میمونم دستمو گذاشتم پشتش و هولش دادم _ برو بابا من یه شوخی کردم
Показати все...
رقـــــــاص #پارت_178 _ نگران نباش اگه شایلین هم نفرستاد خودم برات می‌فرستم منو لیندا با دهن باز به هم نگاه کردیم یعنی باربد حرفامونو شنیده بود؟! لیندا لبخند تصنعی زد _ میشه بگی تا کجای حرفامونو شنیدی؟! باربد خندید _ خب اینو فهمیدم که قراره یه عکس برات بفرسته بالاخره متوجه میشم عکس از چی هست و حتما امشب برات می‌فرستم لیندا زیرلب جوری که فقط من بشنوم پچ زد _ گاوت زایید اونم دوقلو! حالا امشب بخوای نخوای بساط به راهه _ لیندا نمی‌خوای بیای؟! صدای مامان از توی ماشین اومد _ اومدم مامان _ خب داداش باربد من منتظر عکس هستم روی قولتم حساب باز کردم با چشم براش خط و نشون کشیدم با نیش باز سرش رو کج کرد و دستشو برام تکون داد _ بای بای خم شدم تا دمپاییم رو در بیارم براش پرت کنم ولی زود فرار کرد و سوار تاکسی شد زودتر از باربد برگشتم داخل حوله ام رو برداشتم و رفتم حموم حرفهای لیندا توی ذهنم بود واقعا چرا تا الان من و باربد به هم نزدیک نشده بودیم با اینکه من زنش بودم و اونم گفته بود منو دوست داشت چند بار هم تا لب مرز پیش رفته بودیم اما هربار یه تردیدی توی چشمای باربد بود که اجازه ی پیشرفت بهش نمی‌داد منم که نمی‌تونستم خودمو کوچیک کنم و ازش بخوام که ادامه بده یا شاید هم به قول لیندا بلد نبودم براش ناز و ادا بیام
Показати все...
رقـــــــاص #پارت_176 دستمو بردم بالا تا بزنمش مچم رو گرفت و غر زد _ الان فقط من حق دارم بزنمت نه تو! _ اصلا دلم نخواسته حرفیه؟! مچم رو محکم پایین انداخت و با حرص گفت _ میدونستم از تو بخاری بلند نمیشه باید همون شب خودم باهات میومدم می‌فرستادمت تو بغلش دوباره خندیدم _ بس کن لیندا الان باربد می‌شنوه _ بذار بشنوه تا بفهمه چقدر از دستت حرص خوردم استکان ها رو توی سینی چیدم لیندا دوباره بهم نزدیک شد _ بدبخت فردا پس فردا که سرت هوو آورد حالیت میشه با این حرفش صورتم کامل جمع شد یکی از فنجونا از دستم افتاد صدای بدی داد ولی نشکست! درست مثل من که درد می‌کشیدم اما هنوز سرپا بودم لیندا نمیدونست که همین الانم یه هوو دارم که چه بسا فردا پس فردا بخواد عروسی کنه و باربد رو کامل ازم بگیره لیندا که حس کرده بود حرفاش روم تاثیر گذاشته ، خم شد استکان رو برداشت و داد دستم _ آره دیگه آبجی جون دنیا همینجوریه وقتی تو روی خوش به شوهرت نشون ندی یکی دیگه نشون میده از ما گفتن بود چشمکی زد و ادامه داد _ از قدیم گفتن نیاز جنسی مردت رو برآورده کن قلبش رو بدست بیار _ اگه خفه نشی همین استکان رو توی حلقت فرو میکنم لیندا
Показати все...
بیش از ۹۰۰ پارت آماده توی کانال حق عضویتی رقاص آپ شده و شما میتونید با تخفیف عضو بشید و پارتها رو یکجا بخونید👆❤️
Показати все...
بیش از ۹۰۰ پارت آماده توی کانال حق عضویتی رقاص آپ شده و شما میتونید با تخفیف عضو بشید و پارتها رو یکجا بخونید👆❤️
Показати все...
سلام بچه ها میدونید رمان رقاص توی کانال حق عضویتی پارتگذاری می‌شده و تا الان به دو سوم نهایی نزدیک شده و کانال عمومی نداشته اما خیلی هاتون پیام دادید که دوست دارید رقاص رو هم مثل باقی رمان های دیگه ی من توی کانال عمومی بخونید ‌.. بخاطر همین این کانال رو زدیم و شما میتونید تا پارت آخر رمان رو رایگان از اینجا دنبال کنید❤️ پ.ن: توجه کنید رمان رقاص توی این کانال تا آخر رایگان پارتگذاری میشه ، اما اون دسته از دوستایی که از کانال حق عضویتی رقاص خبر نداشتن و میخوان این رمان رو با پارتهای زیاد دنبال کنن میتونن برای پرداخت هزینه و دریافت کانال خصوصی (توی کانال خصوصی بیش از 900 پارت رقاص آپ شده) پیوی ادمین پیام بذارن 👇 @Moran_rts بیست نفر اولی که زودتر پیام بدن قیمت با تخفیف براشون ارسال میشه😍👆
Показати все...
رقـــــــاص #پارت_173 قیافه ی درهمش حال درونش رو نشون میداد برای لحظه ای ترسیدم چون دفعه ی قبل دست کیان رو گرفتم اون حرفا رو بهم زد ایندفعه که سوار ماشینش شدم معلوم نبود قراره چی بشه در سمت من رو باز کرد و دستمو کشید _ چیکار می‌کنی باربد؟! با صدایی که سعی داشت کنترلش کنه تا بالا نره گفت _ برو سوار ماشین شو تا بیام پوزخندی زدم _ اونجا جای ماراله نه من _ شایلین با من یکی به دو نکن نخواستم جلوی کیان بیشتر از این خورد بشم بی حرف پیاده شدم و به طرف ماشینش رفتم درکمال تعجب دیدم مارال اونجا نبود در جلو رو باز کردم و سوار شدم سرمو به شیشه چسبوندم از کوبیده شدن در ماشین فهمیدم باربد هم سوار شده بی حرف ماشین رو روشن کرد سکوتش عجیب بود توقع داشتم داد و بیداد راه بندازه _ باربد چه حسی داره تو یه دختر رو سوار کنی و زنتو یکی دیگه سوار کنه؟! مشتش رو روی فرمون ماشین کوبید _ اون زنیکه توی زندگی من هیچ جایی نداره کاش به جای این حرفای نیش دار یه بار مونده بودی و خودت جاتو بهش نشون میدادی _ وقتی تو نمی‌خوای کسی بدونه من زنتم، من چطور میتونم اینو ثابت کنم؟! _ اگه نمی‌خواستم باهام باشی اونو از ماشینم بیرون نمی‌کردم تا تو رو برگردونم. اگه نمیخواستمت چه دلیلی داشت اسمتو ببرم توی شناسنامه ام؟! حرفاش درست بود و من داشتم ناحقی میکردم نباید فراموش میکردم که منو از چه منجلابی نجات داد سکوت کردم شاید پشت ماجرای مارال یه چیزی پنهان بود که باربد رو آزار می‌داد باید اینو کشف میکردم
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.