غآيت وجود.
پرنده ي کوچک من، میان میادین جنگ تو برایم از رؤیاهای ناتمام و نجواهای نجیبانه بخوان.. @qhayat_bot
Більше1 260
Підписники
-424 години
-117 днів
+7630 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
سلام بچه ها🌿
از اون جایی که هم من هم میم، امسال کنکور داریم، این مدتِ ده روزه، شاید خیلی کمتر فعالیت بکنیم.
ولی بعدش دوباره چنل اون حالت زنده رو به خودش میگیره.
اگر این مدت هم پشیمون باشید و جمعمون رو ترک نکنید، بسیار خوشحال خواهیم شد🤍
دیشب خواب دیدم یک پرندهی کوچک دوستم دارد، او چشمهایم شد و کمک کرد جنگل پرتقالی که ازش آمده بود را ببینم.
لحظهای کوتاه بیدار شدم، او هم دیگر به خوابم برنگشت.
مرا ببوس که پس از بوسه های تو،
من بر لبانِ خشکیدهی کودکی جنگ زده، شعری به زبان مادری خواهم شد.
این اولین متنِ بلندیه که اینجا میزارم.
موقتیه چون به ریتم چنل نمیخوره، ولی خب دلم خواست بفرستمش امشب.
Repost from N/a
گاهی فکر میکنم من چطور آدمی هستم؟
یا چطور نویسنده ای؟
اصلا چطور میتوانم بارِ سنگین نویسنده بودن را به دوش بکنم در صورتی که روزهای طولانی ذهنم متروک و قلمم سرد میماند؟
مگر یک نویسنده راه ابرازش نوشتن نیست؟
پس من چه موجود عجیب الخلقه ای هستم که راهی برای ابراز خود ندارم؟
کاش میتوانستم بگویم. کاش میتوانستم از آدمها پیش شما شکایت کنم، تا بگویم به چه اندازه عاشق، و به چه اندازه از آنها بیزار هستم.
سالیان زیادی گذشته اما هنوز نفهمیدم ادمیزاد در تنهایی آدم تر است، یا هنگامی که با دیگری یکی میشود.
نمیدانم باید اجازه بدهم قلبم توسط احساسات لبریز شود، یا او را در بقچه قدیمی مادر بزرگ پنهان کنم و هرگز نگذارم سمت عشق و عاشقی برود.
کاش میتوانستم بنویسم دوست عزیز.
کاش میتوانستم بگویم که چقدر رنجور و بی تابم، کاش کمی عمیق تر به چشم هایم نگاه میکردید.
شب ها میگذرد و امید هر بار کمی دور تر می ایستد، انگار او هم از دست من ذله شده.
حرف هایم به حنجره نرسیده آب میرود و کوچک و کوچک تر میشود، آنقدر کوچک میشود که درون گلو گیر میکند و برای عبورِ نفس از من باج میخواهد.
مگر قلم برای این نیست که بگویم من هم هستم ؟ من هم گوشه ای ایستاده ام و این جهانِ به ظاهر رنگارنگ شما را نظاره میکنم.
اما صد حیف که دستم از لمس آن کوتاه است.
راستش دستم از همه جا کوتاه است.
چرا که من اگر قدرتی داشتم در میان واژگان بود و خوشحالی ام حاصل از کتاب ها.
اما حالا؟ هر شب با رنج همبستر میشوم و خاکستر تفکراتم را از زمین جارو میکنم.
دوست عزیز، کاش میتوانستم بگویم تا چه اندازه کوچک و بی پناه هستم.
کاش حتی به دروغ هم که شده میگفتید که درد مرا میفهمید.
به راستی میفهمید ؟
شما هم خم شدن کمر مرا میبینید؟
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.