cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

حکایت و داستان کوتاه

بهترین داستان ها رمان شعر دل نوشته های جذاب را ازین دریچه دنبال کنید 🚫لفت نده بی صداکنید 🌹🌹 🌹🌹

Більше
Рекламні дописи
779
Підписники
Немає даних24 години
-87 днів
-4330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

تب با ۸صبح شبتون خوش
Показати все...
00:15
Відео недоступнеДивитись в Telegram
1.65 MB
1
💫پخش زنده💫
💫رویای خیس 💫
💫شعر جان💫
💫 لذت آشپزی با النا 💫
💫عاشقانه های منوتو💫
💫فیلتر شکن 💫
💫حس خوب 💫
💫دلشکسته 💫
💫کافه دوستان💫
💫گروه تبادلات لیستی حرفه ای ستارگان 💫
تب تا ساعت نه شب
Показати все...
Показати все...
✨آسمان آبی Blue Sky✨

انسانم آرزوست!  🥀بسم الله الرحمن الرحیم ،، #به_کانال_ما_خوش_آمدید #کلیپ،!👀💚، #شعر،🌼🖤) ء #بــہیو،🥀 #عاشقانه🦋❤

السلام علیک یا علی بن الحسین❤️ پدرت کاش نمی دید که پرپر شده ایی تکه تکه بدن از نیزه وخنجر شده ایی پدرت کاش نمی دید که در دشت جنون پایکوب هوس قوم ستمگر شده ایی عطر قرآن تنت در دل صحرا پیچید باداز شاخه ی توسوره ی یاسین میچید آیه های بدنت بس که تلاوت شده اند روی رحل پدرت مصحف پرپر شده ایی اشک لبریز  شد  از کاسه ی چشمانت ریخت درخرابات دلت  عطر مناجات آمیخت سیب سرخ نفست پرشده از بوی خدا بی سبب نیست که اینقدر معطر شده ایی ریخت برروی زمین هرورقی از بدنت کربلا پرشده از رایحه ی پیرهنت جان خورشید به  لب آمده   الله الله روی گلدسته اذان گفت که اکبرشده ایی قطعه قطعه تن تو زیر سم چنگیزان برگهای   بدنت   حادثه ی   پاییزان زخمه زخمه  بدنت سوز قیامت دارد نفخه ی صور دمیده ست که محشر شده ایی؟؟؟!؟ عارض سبز توراسوسن سرمد زده اند عطر گیسوی تورا شمه ی احمد زده اند روی آیینه ی تو  مهر  محمد  زده اند بی جهت نیست که اینقدر پیمبر شده ایی حادثه موج زد و قلب تو دریا ترشد تیغ وشمشیر وسنان ؛ماه خدا پرپر شد نشد آیینه به تصویر کشد روی تورا حضرت ماه چه زیبا وتناور شده ایی #اڪرم‌_نورانی
Показати все...
حکایت عبدالله دیوونه اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت  حسین حسین خونه ما مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه من خونه ما بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه میشه درد منم دوا کنی بیام حرم یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت . هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین *کپی با ذکر صلوات* *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم این داستان زیبا را حتما بخونید و برای فرج و ظهور امام زمان علیه السلام دعا کنید و دعا گوی هم باشیم   اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
Показати все...
👌 1
جواب رو دیدگاه برام بزارین😍
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Фото недоступнеДивитись в Telegram
زمان زود میگذرد... بی‌بی ها هم یک روز نی‌نی بودند، فقط گذر زمان نقطه هایشان را جا به جا کرده است! پس از "لحظه لحظه" زندگیتون لذت ببرید...
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.