cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

Saved Messages

Більше
Іран112 874Фарсі109 517Категорія не вказана
Рекламні дописи
1 016
Підписники
Немає даних24 години
-137 днів
-8130 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Показати все...
Aurora

بی شک در بهار سری به شمال بزنید هوای اینجا بوسیدنی ست هر گوشه و کنار سبزه روییده در کنار شکاف موزاییک ها گرفته تا جوی آب ها و گل های زرد و صورتی در ترکیب قابی بی نظیر ، اینجا به راستی زیباست اما من میترسم چون اینجا را خاورمیانه می‌نامند نباید انقدر همه چیز زیبا باشد میترسم خواب باشم میترسم بوی مست کننده بهار واقعی نباشد میترسم کراهت عمیقی پشت زیبایی های اطرفم پنهان باشد که از آن بی‌خبرم اخر جدیدا از چیز های خوب بیشتر میترسم... Aurora

ماه رو ابرا گرفتن یا دود سیگار گرفته، نمی‌دونم، اخه تو نگاه کن، نسیم که میزنه توی صورتم انگار بوی عطرت می‌پیچه توی بینیم وقتی توی بغلمی و دست من لای جعد موهات. دود سیگار چرا جلو ماه رو می‌گیره ولی خاطرات رو محو نمی‌کنه؟ حالا اینارو بیخیال بیا از پیدا شدن اون چندتا تار سفیدت بگو که توی همین عکسی که چند روز پیش توی صفحه‌ت گذاشتی برام بگو. سر چی اخه؟ مگه ما باهم داد نزدیم، دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده؟ مگه تو نخندیدی و گفتی آی آی راست می‌گه؟ هنوز اون خال کوچیک کنار چونت هست؟ چقدر دلم بوسیدنشو خواست. من می‌خوام آدم قوی باشم‌ها، می‌خوام روی پای خودم وایستم، بدرک که زمین می‌خورم پاشدن برای همین موقع‌هاست ولی مگه تو فرق نداشتی؟ مگه تو قرار نبود زخمامو ببوسی که من گریم نگیره از سر درد، ولی گریم بگیره وقتی فرامرز می‌گه به من بگو بی وفا حالا یار که هستی؟. تو فرق داشتی. گفتمت نکن جانم‌. نکن. -دست گرمی @mahffaam
Показати все...
Показати все...
Показати все...
knock Knock Talk Talk

از هرچیزی که منطق حالیش نشود متنفر هستم. از عشق هم همین‌طور. از عاشقان هم. اما با این‌حال موردعلاقه‌ترین ژانر برایم دراما است. از کودکان که حرف حساب در کله‌شان نمی‌رود متنفر هستم. با این‌حال به آن‌ها لبخند می‌زنم و دماغم را برایشان چین می‌دم تا بخندند. با کودکان نمی‌شود صادق بود. چون حرف حساب نمی‌فهمند. باید الکی برایشان لبخند زد و الکی دماغ را چین داد تا کمی دهانشان به لبخند بجنبد. اما پیرزن‌ و خصوصا پیرمرد‌ها را بدون آن‌که بدانم _ یا بخواهم فکر کنم_ که اصلا منطق حالی‌شان می‌شود یا نه دوست می‌دارم. با دیدنشان لبخندی پهن می‌زنم از این گوش تا گوش دیگرم. از آن تکه گوشتی که مدام با مشت‌های سنگینش به درِ سینه‌ ام می‌کوبد بدم می‌آید. چون هیچ‌وقت منطق حالی اش نشد. حرف هم را نمی‌فهمیم.

Показати все...
Who

آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخاست کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ چون برق ازاین کشاکش پنداشتی که جستی

Показати все...
خواهرکوالا🐨

Показати все...
Remember Me

«هر یک از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است. فرصتهای از دست رفته، امکانات از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیم. این قسمتی از آن چیزی است که به آن می‌گویند زنده بودن. اما در درون کله‌ی ما _ دست کم این جایی است که من تصور می‌کنم _ جای کمی هست که این خاطرات را در آن بیانباریم. اتاقی با قفسه‌هایی نظیر این کتابخانه. و برای فهم کارکرد قلبمان باید مثل کتابخانه فیش درست کنیم. باید چندی به چندی از همه چیز گردگیری کنیم، بگذاریم هوای تازه وارد شود و آب گلدان‌های گل را عوض کنیم. به عبارت دیگر، همیشه در کتابخانه‌ی خصوصی خودت به سر می‌بری.» کافکا در کرانه هاروکی موراکامی

Listen to My Dear Melancholy... by MAD-VEE on #SoundCloud https://on.soundcloud.com/b2jd9
Показати все...
My Dear Melancholy...

isho boy Yasu.. the twin flame's in motion.. all across the world, shit-talkin' still.. lemmie get it out.. it's all been real.. enough with chill.. this brother’s will to take it all the way, break

Фото недоступнеДивитись в Telegram
چند وقتی بود پینترست میونِ جستجوهام، طرح هایِ تتو بدنی رو بهم پیشنهاد میداد که نمیدونستم دقیقا چه پیش زمینه ای دارن؟ تا اینکه امشب بیشتر درباره کینتسوگی خوندم. کینتسوگی یه هنر ژاپنیه که ظروف شکسته رو با لاکِ طلا کنار هم میچسبونن و معتقدن اشیاء وقتی که می‌شکنند و دوباره کنار هم قرار می‌گیرند زیباتر میشن. اونا رنج رو بخشِ با ارزشی از تاریخچه‌ی یک چیز می‌بینند که اون رو زیباتر می‌کنه. پیام کینتسوگی اینه که کاستی و نقص زیباست و تغییر چیزیه که باید پذیرفته و درک بشه. الان که دارم مینویسم با لبخند این مکالمه توی سرم پرسه میزنه که مولانا میپرسه: پس زخمهامان چه؟ و شمس میفرمان که : نور از میان همین زخم ها وارد میشود. https://t.me/EnkiduTa
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram