cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

مُـــفــت‌بــــر🦅

۵۰ رمان جذاب مفت‌بر پارتگذاری منظم🍃 جمعه ها پارت نداریم🍃💜 به قلم بنفشه موحد🦄💜

Більше
Рекламні дописи
36 371
Підписники
-5424 години
+2017 днів
+15530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

پارت جدیدو خوندی؟؟؟ میگه برو تو اتاقت ماهور تا دیگه بهت چیزی نگه بزنم لهش کنم😌🤞
Показати все...
پارت جدیدو خوندی؟؟؟ میگه برو تو اتاقت ماهور تا دیگه بهت چیزی نگه بزنم لهش کنم😌🤞
Показати все...
به کی رای میدید؟ جلیلی✅. پزشکیان✅. رای نمیدم❌ https://t.me/+K7hNwvjv6xxiMmFk دیشب مناظره بود🌝چه تحلیلا که ازش بیرون نکشیدن☝️☝️ به روز ترین اخبار انتخاباتی رو از اینجا دنبال کن☝️
Показати все...
به کی رای میدید؟ جلیلی✅. پزشکیان✅. رای نمیدم❌ https://t.me/+K7hNwvjv6xxiMmFk دیشب مناظره بود🌝چه تحلیلا که ازش بیرون نکشیدن☝️☝️ به روز ترین اخبار انتخاباتی رو از اینجا دنبال کن☝️
Показати все...
الو نیوز Alo News

از تمام وقایع در چند ثانیه مطلع باش! اخبار بدون سانسور👌 📲ارسال سوژه و نقطه نظرات: 🆔️ @AloNewsBot

مشاهده قیمت همستر در صرافی بایننس و فعال سازی ولت〽️👇🏼 https://t.me/+KDVUxcGLpBZjODdh
Показати все...
به کی رای میدید؟ جلیلی✅. پزشکیان✅. رای نمیدم❌ https://t.me/+K7hNwvjv6xxiMmFk این هفته درصد مشارکت میره بالا〽️ به روز ترین اخبار انتخاباتی رو از اینجا دنبال کن☝️
Показати все...
پارت جدیدو خوندی؟؟؟؟؟ وی ای پی پارت ۵۷۵ هستیم تشریف بیارید😁🤞
Показати все...
00:03
Відео недоступне
sticker.webm0.73 KB
Repost from N/a
⁠ . _خوشگل خانومم؟ تاج سرم؟ همسرم؟ به خدا که غسل از واجباته شرعیه! چرا انقدر سر به هوایی شما؟ دخترک از شرم زیر پتو تپیده بود‌. دیشب شب زفافشان گذشته بود. _رعنا خانومم ؟ با شمام غسل به گردنته باید بری حموم. پاشو من شما رو ببینم یکم سرحال شم دیشب نذاشتی چراغ روشن کنیم. زیر پتو تمام جانش از شرم و گرما به عرق نشسته بود. _اِ...! هیچی از دیشب نگو دیگه ! معین اما کوتاه بیا نبود . _اصلا تو تاریکی خوشگلیات و ندیدم که فدات شم! اصلا نفهمیدم دارم کجا رو بوس میکنم. جان دخترک به مویی بند بود. _توروخدا نگو! معین خندید. _خب نمیگم دورت بگردم. پاشو برو غسل واجبت و به جا بیار خوب نیست روز اول زندگی غسل باشه به گردنت.... _میرم خودم. صدایش میلرزید . معین با زانو روی تخت رفت‌. _دردت به جونم دختر.  صدات میلرزه چرا ؟ درد داری ؟ ببینمت... دستش که روی پتو نشست جیغ تازه عروسش بلند شد. _وای آقا معین .... معین غش غش خندید. _قربون اون شرم تو صدات بشم. بده کنار ببینم تنت و...خونریزی داری ؟ دلش می‌خواست از شدت شرم دود شود. _شما برو بیرون....من خودم میام بیرون... _عه عه ! دختر بد...دوماد بدون عروس از حجله میره بیرون ؟ من برم بیرون مامانم کاچی میاره ها برم؟ پتو را محکم تر چسبید. _وای نه! لباس تنم نیست . هیچ جا نرو توروخدا .... _از زیر پتو نیای بیرون میرم. دخترک ناچار سرش را از زیر پتو بیرون کشید و دستپاچه سلام کرد. _سلام . _سلام به روی ماهت عروس خانم ‌. گونه‌هایش گل انداخته بود‌. معین موهایش را ناز کرد. _خونریزیت بند اومد؟ دیشب حسابی ترسوندی منو ! کوتاه جواب داد. _خوبم. _یه نگاه بندازم ؟ شاید احتیاج به دکتر باشه. دلخور صدا کرد. _معین! حتی وقتی نمی‌خواست هم دلبری میکرد پدر سوخته ! ضربه‌ای به در خورد. _عروس دوماد نمی‌خوان بیدار شن؟ صدای مادرش بود. رعنا دوباره زیر پتو تپید. _بیداریم مادر . _حال رعنا خوبه؟ با شیطنت سعی می‌کرد پتو را کنار بزند. _عروس تنبلت خوابه، حاج‌خانم ! _پاشید مادر‌ . پاشید غسل و حمومتون و برید.  کاچی گذاشتم واسه رعنا. توام برو واسه ناهارش جیگر بگیر کباب کنیم. خون سازه . بخوره جون بگیره مهمون وعده کردیم واسه پایتختی. _رو چشمم، حاج خانم. جیگرم میخرم براش. صدای مادرش دور شد. سرش را به پتو نزدیک کرد _نازشم میخرم براش! رعنا خانم ؟ ببرمت حموم ؟ _خودت برو ... _من اول صبح غسل کردم. فقط شما موندی...پاشو تنبلی نکن...اولین غسل جنابته که به گردنته ... دخترک سر جا تکان خورد. درد خفیفی در شکم و کمرش پیچید و بی‌اراده ناله کرد. _آخ ... _جونم ....؟ خونریزی داری ؟ بزن کنار این لامصب و ... بالاخره زورش به معین نرسید. پتو از روی تنش کنار رفت. _خوبم به خدا‌‌‌... چشمش که به تن برهنه و سفید تازه عروسش افتاد نفسش بی‌اراده تند شد. _تو از شوهرت خجالت میکشی، بی شرف؟ _خدا من و بکشه این چه حرفیه .... _پس خودم ببرمت حموم؟ هم غسل و هم تماشا؟ ببرم ریز ریز بخورم سر تا پای عروس خانم و؟ دمای تنش بالا رفته بود. آهسته کنار تن دخترک دراز کشید. _خدا لعنتت کنه، رعنا ! من صبح غسل کرده بودم. چشم‌های دخترک گرد شد. _چرا؟ سرش را در گردنش فرو برد _خرابم کردی توله سگ! دست دخترک را گرفت و به گرمی تنش رساند. رعنا هین کشید و معین لاله‌ی گوشش را گاز گرفت. _چیه ؟ مگه پسر مذهبیا دل ندارن ؟ خودت خرابم کردی خودتم باید خوبم کنی، عروس خانم . بعد پتو را کامل کنار زد. رعنا از شرم نفسش رفته بود. _ببین خودت رعنا . دیگه خونریزی نمیکنی ... تازه عروسش پچ زد. _غسل واجبم چی...؟ دیگر طاقت نداشت. همانطور که خیمه‌اش را روی تن نو عروسش سنگین میکرد لب زد. _یه بار دیگه خالی شم دوتایی میریم حموم غسل میکنیم.... https://t.me/+X79JJxqZQXtlYzY0 https://t.me/+X79JJxqZQXtlYzY0 https://t.me/+X79JJxqZQXtlYzY0
Показати все...
Repost from N/a
-لعنت به من که برای تو بستنی قیفی نخرم! انقدر لیسش نزن بی شرف...! زیرگوشم حرصی غرش کرد. به سختی خنده‌مو خوردم و همونطور که لیس جدیدی به بستنی خوشمزه ام میزدم خودمو سمت بچه ها کشیدم. -دنیز با تو نیستم مگه من توله سگ دِ نکن اونجوری میخوای این وامونده پاشه؟ قبل جواب دادنم مایا بلند گفت: -بابایی مگه همیشه نمیگی حرف بد ممنوهه؟ پس چرا خودت میگی توله سگ؟ از اینکه فسقل بچه حرف هامونو شنیده بود چشمام گرد شد و شهراد کلافه دستی به صورتش کشید: -حواسم نبود عشق بابا... شما چرا نمیرید بخوابید دیروقته. وای نه اگر بچه ها میرفتن این مرد با صورت سرخ و چشمایی که دو دو میزد و شلوارش که برامده شده بود، عمرا از من نمی گذشت! تند گفتم: -نه کجا برن تازه میخوایم کارتون ببینیم مگه نه دخترا؟ مایا و ماهین خوشحال هورا کشیدن و شهراد با چشمای ریز شده برام سر تکون داد و لب زد: -کارتون هان؟ باشه دنیز خانوم! با شیطنت و کِرمی که هیچ جوره آروم نمیشد چشمکی بهش زدم و جوری که فقط خودش بتونه ببینه، عمیق ترین لیس رو به بستنی تو دستم زدم! -دنــیز! با خیز برداشتن یکدفعه ایش به سمتم جیغ فرابنفشی کشیدم و سریع سمت دخترا رفتم. -چی شد دنیس جون؟ با دیدن نگاه کنجکاو بچه ها لعنتی زیر لب گفت و چنگی به پاکت سیگارش زد و بی حرف دیگه ای از خونه بیرون زد! اوه احتمالا بدجوری گاوم زاییده بود! https://t.me/+ZDx6FntR5k04NDA8 با دستی که یکدفعه سینه امو چنگ زد از خواب پریدم و شوکه به شهراد که روی تنم خوابیده و محکم داشت به خودش فشارم میداد، نگاه کردم. تو همون سالن موقع کارتون دیدم خوابم برده و خبری از بچه ها نبود! -شهراد چیکار میکنی؟ ولم کن یه وقت بچه ها میان خرناسی کشید و مکی به گلوم زد. -نمیان خوابن... پاشو ببینم نشون بده مال منم میتونی مثل اون بستنی بخوری یا اینکه باید یادت بدم! سرتاپا سرخ شدم و قبل اینکه اجازه بده حرفی بزنم سریع منو میون پاهاش کشید و کمربندشو باز کرد. با استرس اسمشو صدا زدم و دستشو گرفتم. -شهراد لطفا! اگه یهو یکی بیاد! چونه‌مو جلو می کشه و گازی از لاله گوشم می گیره. با درآوردن ناله‌ی من غرشی از لذت می کنه! -اون موقعی که با دم شیر بازی کردی فکرشو می کردی عسلم! با استرس به اتاق بچه ها نگاه می کنم... این مرد دیوونه شده بود! -شهراد خواهش می کنم حداقل بریم تو اتاق... برقی شیطانی و توام با لذت تو چشماش می‌درخشه.... -شرط داره! منتظر نگاهش می کنم که با صدای دورگه شده می‌گه: -امشب می ذاری ببندمت به تخت! لرزی از بدنم میگذره! اون یه اربابه... بستن من به تخت به تنهایی راضیش می‌کنه؟ از فکر کارایی که ممکنه باهام بکنه می‌ترسم! -زودباش دنیز یا همینجا یا تو تختم کامل در اختیارم! وقتی جواب نمی دم دوباره دستشو به طرف کمربندش می بره که بدون فکر دستشو می گیرم... -باشه... قبول هرچی تو بگی! فقط اینجا نه! لطفا... شهراد! سرمو جلو میکشه و مکی به لب پایینم میزنه... با درد می نالم: -آخ... شهراد! -عاااه... دنیز امشب کاری باهات می‌کنم تا صبح هزاربار اسممو جیغ بزنی! https://t.me/+ZDx6FntR5k04NDA8 https://t.me/+ZDx6FntR5k04NDA8 https://t.me/+ZDx6FntR5k04NDA8
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.