𝄟⃝𝑁𝑂𝑉𝐸𝐿'𝑆↬𝐵𝑇𝑆

دوستان از موضع اصلی منحرف نشیم😂🦥

همین جنابه

و باری دیگر بگوییم که این جناب

تنها عکسی که اسمات نوشتن ازش حلاله همینه*

کی میخواد تموم کنه این بازی کثیف رو

واقعا درد داشت حقیقتا...

Pαɾƚ:30 دستمو رو دهنش گزاشتم و دم گوشش خم شدم نامجون:سه تا سوال میپرسم که تضمین کننده جونته عین آدم جواب دادی که هیچی میزارم گورتو گم کنی اگه نه《شمشیرمو بیخ گلوش گذاشتم》 دیگه سرت به تنت وصل نمیمونه《تند تند سرشو تکون داد》 اینجا چیکار میکنید با تهیونگ چیکار دارید رئیست کیه و واسه چه کاری خون و جنگ راه انداخته تا دستمو برداشتم با سنگ ضربه ای به سرم زد یه چشمم فقط قرمزی میدید دستی به سرم کشیدم که دیدم خونی شده حروم زاده.... هولم داد و داشت فرار میکرد که چاقو《پ.ن:منظورم همون قمه اس ولی خب دیگه خیلی چال میدونی میشه واسه همون میگم چاقو😂😂》 تو کنار کفشمو دراوردم و از پشت پرت کردم تو گردنش حروم لقمه... سری تکون دادم تا شاید هوشیار شم خواستم چند ثانیه همون طور بشینم که با صدای جیغ خانم لی از جام پریدم خانم لی:تهیونگگگگگگگگگگگگگگگگگ با هر بدبختی بود رفتم داخل و بی توجه به تهیونگ و خانم لی شروع کردم به درک واصل کردن اون حروم زاده ها حق دارن دنبال تهیونگ باشن حتی یه تکنیک ساده شمشیر زنی هم بلد نیستن تا مشغول بودم اون سردسته اصلی از پنجره فرار کرد نامجون:فاککککک بعد کشتن آخرین نفری که تو کلبه بود خواستم برم دنبالش که چشم افتاد به تهیونگ 𖤓⃝ #my_lifes_book2 𖤓⃝ #𝑆𝑒𝑎𝑠𝑜𝑛_2 𖤓⃝ #𝐴𝑑𝑚𝑖𝑛_𝑇𝑒𝑠𝑠𝑎 ┄┄•●❅ 𝄟⃝𝑁𝑂𝑉𝐸𝐿'𝑆↬𝐵𝑇𝑆 ❅●•┄┄