•مَجْـنون•

قصّه‌ی ما به «سر» رسید...

مادرت گفت بُنَیَّ دلم ما ریخت به هم.. چقدر نام تو زیباست أعَبدِاللَّه❤️

یه مادر وقتی بچش طب میکنه و زمین و زمان بهم میدوزه تا بچش خوب بشه.. ولی امروز یه مادری بالای سر پسرش نشسته دارد تماشا می کند که چگونه وحشی های بیابان با پسرش چه کار می کنند از اون بالا داد میزنه : بُنَیَّ

خاک عالم به سر عرش،حسین را کشتند عده ای خارجیِ وحش حسین را کشتند...

گلی گم کرده ام میجویم او را.. به هر گل میرسم میبویم او را.. گل من یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت.. #قدیمی

شاه گفتا کربلا امروز میدان من است.. عید قربان من است عید قربان من است مادرم زهرا در این گودال مهمان من است.. عید قربان من است عید قربان من است #قدیمی

از محضر امام زمان معذرت میخوام با حال مناسب باز کنید...