cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

مَــــهِ‌تـ🇵🇸آر

_در پی چراییِ انسان_ بمون، چایی دم کردم. ماه تار است یا چشمانم اشکیست؟ برای نشرِ مطالبِ بنده از ذکرِ نامِ «مِهرا» استفاده شود.

Більше
Рекламні дописи
609
Підписники
Немає даних24 години
-17 днів
-3130 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

به خاطر اینکه تا اینجا همراه بودید ممنونم.
Показати все...
سه تا مونده، حواسم هست. دعا کنید احوالم رو به راه بشه، اونا رو هم می‌نویسم.
Показати все...
نمیتونم مثل قبل آدم ها رو در آغوش بکشم، شاید چون خیلی وقته از در آغوش کشیدن خودم غافلم.
Показати все...
سلامِ محزون من به حزن در دل نشسته ات... هر که بامش بیش برفش بیشتر...! گاهی بعضی آدم ها دلشان بیش از حد بزرگ است! خانه ی دل که بزرگ باشد برفِ رنج و غم بر آن نشسته نیز بیشتر خواهد بود...!شرمسار بر روی دلت می‌نشینم و غمت افزون می‌کنم! گاهی از آسمانِ آبی چشم هایت می‌بارم و گاهی نباریده از پنجره به تماشای هیاهوی درون قلبت مشغولم! به هزاران کلمه که در دلت بالا و پایین می‌شوند و گاهی آنقدر شدت ضربه هایشان بسیار است که خراش می‌زنند و می‌شکنند! به خون رنگینی که که از قلبت تا چشمانت می‌تازد و تازیانه های خویش را روانه ی تنِ رنجورت می سازد! اما همیشه برفی که بر دل های بزرگ می‌نشیند برف غم نیست... یک روز لباس شادی بر خود می‌پوشانم و راهی برای مهمان شدن در قلبت پیدا میکنم... آنگاه هنگامی خواهم بارید که از شوق باشم نه از حزن! تراوشات مذهون.
Показати все...
چون وصالت به تضرع زِ خدا خواسته ام نروی امشب اگر ترسِ خدایت باشد... ‎ -خواجوی كرمانى
Показати все...
سلام عزیز دل‌شکسته ی من! سرانگشتانِ لطیفت به نوازش من به پا خواسته اند و مرا تا گرمای بی انتهای لبخندت همراه می‌کنند... اما جان من توان این همه مهر و گرما را ندارد! می‌سوزد...من عادت کرده ام به سرمای آدم ها! حکایت من به حکایت آدم ها بسیار شبیه است...رقصِ شکوفه ها و گفتن از لالاییِ باد برای گوش های کر بی‌فایده است...بهار هیچوقت برای آدم هایی که به زمستان عادت کرده اند از راه نخواهد رسید... بهار درون قلب آدم هاست و آفتاب نگاهشان انعکاسی از درونشان است! حال می‌خواهد ابری باشد یا که آفتابی... تفاوت آدم ها در این است که بعضی همچون من عادت به سرما دارند! گرمای وجود تو را تاب نمی‌آورند و برایشان زیادیست... پس حب کسانی را در دل بپروران که محب تو باشند.
Показати все...
این چهار تا بمونه پیشتون تا که دوباره چشمای خسته ام جونِ دیدن داشته باشن.
Показати все...
سلام مردِ روشن دله خسته جان... گاهی اوقات هم نمیشه! دوون دوون از این خیابون به اون خیابون...اما بازم بن بسته! زندگی یه روز چترشو باز می‌کنه و یه روز تو رو غرق! شما بهتر از من می‌دونی که سپیدی موهات راه دراز تری از من داشته و طی کرده... که تا طی کردنش هفت خان که نه، هفتاد خانِ این زمونه ی ظالم رو گذرونده و به تماشای شکستن دل نشسته! بهتر از من می‌دونی که نشستن رو زمین و خم شدن، چطوریه! اما چیزی که من نمی‌دونم و شما خیلی خوب بلدی بلند شدنه... کار من آب شدن و جاری شدنه و کار آدم ها بلند شدن و ساختن! من سپیدی ام که در سیاه حل میشم و آدم ها سیاهی ها رو همراه با سپیدی موهاشون، یکی یکی از دلشون می‌برن... که سپیدی من موندگار نیست و یادگاری پر نقش و نگار قلمِ سپیدی مو، چرا! یانا
Показати все...
سلام پرستوی خفته بال من؛ کاش میشد دست هایت را لمس کنم، و این بار من مهمان خانه ی تو نشوم بلکه تو را تا خانه ی خویش همراه کنم...تو را تا اوج آسمان و رقص رنگین کمان، تا خنده ی پر مهر باران، تا نگاه حسرت بارِ بهار بکشانم و نوای خنده ات را در میان نهر ها و دشت ها، لا به لای تابلوی پر خلا کوه ها پرواز دهم! آنگونه که از خجالتِ نگاه سنگین آفتابِ پنهان در نظر دیگران، آب شوی و بباری...بباری و تا آغوش اقیانوس مستانه پرواز کنی..بوسه های مهتاب در نیمه شب روانه ی حزن چشم هایت شود و تا منزلگاه سبزت صبر کنی...! میخواهم کاش ها را بزنم زیر بغل و دست هایت را بگیرم... دست هایت را به من بده و پرواز کن پرستوی مکتوم مانده در قلب مغموم روزگار...
Показати все...
سلام عزیزِ مهربان من! شانه های پهنت برای جا خوش کردنِ تن خسته ام بسیار تنومند اند! می‌نشینم و با شکاندن تخمه همراه با تو راهی جاده ی زندگی ات می‌شوم...کولر آسمان و تماشای کمدی تاریک زندگی آدم ها جزوی از علاقه مندی هایم شده! هنگامی که راه می‌روی شاید از نظر تو دور مانده باشد اما اشک های ریز دخترِ جوان همراه با قدم های آرام و بینیِ سرخ شده از سرمای پیرمرد رفتگر در نظر من پنهان نمی‌ماند... انگار خدا آن آدم ها را می‌فرستاد تا بفهمی که تنها نیستی...! بین خودمان بماند...همراه با قدم هایت هر بار پچ پچ گل های برفیِ را می‌شنوم... می‌گویند که مدت ها پیش همین روز ها بود که خیال می‌کردی دنیا تمام شده و زمین سرد... اما امروز آمد و دنیا هنوز ادامه دارد! پچ پچ آن ها را می‌شنوم که می‌گویند خوب دوام آورده ای! خوب دوام آورده ای من دیگر..
Показати все...