خارج‌ازدروازه.

حاضری بیست و چهار ساعت دنیا رو از دید یه معلول ذهنی ببینی؟ قضات مجتمعات قضایی خانواده هرروز به صورت داوطلبانه همین‌کارو می‌کنن چه وضعه حکم دادنه آخه

تو گروه انجمن زمان اتمام ثبت نام آزمون سردفتری دیدم یاد روزی افتادم که واسه سراسری کارشناسی ثبت نام میکردم و به خودم اومده بودم که انقدر بزرگ شدم و چقدر زود گذشت. احتمالا سه سال دیگه منم دارم جون میکنم واسه این آزمونا و بازم وسط اون حجم اضطراب و هیجان به خودم میام و میگم عه زود گذشت:)!

برق رفت

برای نسل ما که با اهنگ در قندون لب خندون بزرگ شدیم خیلی سخته قند رو از زندگیمون حذف کنیممم

بابابزرگِ بابا:)) بقیه نوه ها اگه بخوان چیزی راجع بهش بگن میگن باباحاجی علی آقا ولی واسه من همیشه حاج علی آقایی بوده که همونقدر که همه میگن خیلیی علیرضا رو دوسش داشته ولی همه ازش حساب میبردن:))))

مثل اینکه مقنعه ثنا دست منه لاک ثنا دست منه جوراب ثنا دست منه:)))زنگ زده بود داشت غر میزد وگرنه نمیدونستم اینا دست منن غیر لاک پاک کنش:))) وقتی خواهر داری:

‏انقدر دوسش دارم که تمامِ ویژگی‌هاش و در نهایت بودنش برام جالب و لذت‌بخشه. ‏مثلا برام جالبه که لباس می‌پوشه؛ گرمش می‌شه؛ می‌خنده؛ غذا می‌خوره؛ دماغ داره؛ پا داره:)) ‏نمیدونم چجوری توضیح بدم:))

#زندگی‌خوابگاهی ماه رو از پنجره جلوی تختم گرفتم و خورشید از تراش تو راهرو اصولا به این چیزا اهمیت نمیدادم ولی الان که یهویی چشمم بهشون خورده قشنگن:))

سپس قلب مرا بوسید، و صبر کرد پروانه‌ها در رگهایم برقصند.🫀🦋✨

کل اتوبوس دارن غذا میخورن اونوقت من دارم نذر و نیاز میکنم قبل اذان ظهر تو محدوده شرعی باشم