cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

infeliz

اینجا لیزه اونور خیسه: @infelizbot

Більше
Рекламні дописи
265
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

من اتفاقا خیلی آدم پایه‌ای هستم، مخصوصا پایه‌ی خودکشی.
Показати все...
دوستانی که چنل های دیگه من رو دنبال میکنن در جریان هستن که متاسفانه من چهار روز پیش مادرم رو به خاطر سرطان از دست دادم و میدونین که هزینه های جراحی و شیمی درمانی و رادیوتراپی چقدر زیاده. علاوه بر اون‌ها من چند ماهه که به خاطر مراقبت از مادرم نتونستم کار کنم و حالا هم مدتی عزادار خواهم بود و منبع درآمدی ندارم. برای همین تصمیم گرفتم از اونجایی که میخوام کمکی برای خونوادم باشم وسایلم رو به قیمت کمتری بفروشم و با پولش به خونوادم کمک کنم. خوشحال میشم یه نگاهی به کتاب‌هام بندازین و اگه چیزی رو دوست داشتین ازم خرید کنین.🖤 ᓚᘏᗢ @theimmortallibrary
Показати все...
امیدوارم خوب باشه چون داره خوش میگذره.
Показати все...
یه به تخمم خاصی نسبت به حضور یا عدم حضور یسری افراد توو زندگیم دارم که نمیدونم خوبه یا بد.
Показати все...
اجازه‌ی فعالیت هنری تارا صلاحی توسط حکومت گرفته شد. همچین میگن که انگار تا قبل از این میتونسته با مجوز رسمی وزارت ارشاد فعالیت مجاز انجام بده.
Показати все...
من خیلی دوست‌دختر آرومی‌ام.💅🏼
Показати все...
میگفت امروز که رفته بوده باشگاه یارو اومده سر صحبتو باهاش باز کرده و شروع کرده به لاس زدن. بعد داشته یه حرکت میزده که باید به کمرش قوس میداده، طرف اومده گفته نه ببین باید اینطوری بزنی حرکتو و کونشو آورده سمت پارتنرم و تا میتونسته جلوش خم کرده. بعد باز داشته فیله کمر میزده گفته ایول داری خوب میزنی، هروقت داشتی کم میاوردی به سکس فکر کن. آخرشم گفته فیله کمرتو قوی کن که تا شصت هفتاد سالگی باید سکس کنی. حالا برنامم اینه که فردا برم تخمای یارو رو ببرم و بکنم توو کونش تا دیگه رو ناموس من نظر نداشته باشه.
Показати все...
یه مرد میانسال گی رو پارتنرم نظر داره و این موضوع داره میره رو مخم.
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
سلام عزیزم. من برگشتم. قرار بود دلم تنگ نشه اما شد. و قرار بود اگه دلم تنگ شد برگردم، حالا هم اینجام. این نامه رو میخواستم واست بچسبونم به یخچال اما دیدم همه‌ی مگنتارو برداشتی، واسه همین گذاشتمش کنار گاز. برات ماکارونی درست کردم، اگه وقتی رسیدی سرد شده بود خودت گرمش کن و برای شام منتظر من نمون چون احتمالا من الان خیلی دورم اما اومدم تا رفع دلتنگی کنم. دلم برای تو نه، برای توجه کردن به تو تنگ شده بود. دلم برای اهمیت دادن به یک نفر تنگ شده بود. دلم برای وقت گذاشتن واسه خوشحال کردن و برای ماکارونی پختن خیلی تنگ شده بود. آخه من هیچ وقت ماکارونی دوست نداشتم و تو عاشقش بودی. امروز که مسیرو به سمت خونه میومدم درختا سبز بودن، درست مثل روزی که رفتم. دلم برای پاییز افسرده و زمستون بی‌روح مسیر خونه تنگ شده بود. دیوارا همون دیوارا بودن اما با کلی رنگ و اسپری و خط‌خطی. آدما همون آدما بودن اما با صورتهای ناراحت. دوست داشتم میتونستم تورو هم ببینم و ببینم که لبخندت فرقی کرده یا نه. امروز که در خونه رو باز کردم خونه همون بوی روز رفتنم رو میداد. بوی عطری که برای تولدت خریده بودم. دلم برای تو نه، برای روزی که با ذوق واست اون عطرو خریدم تنگ شد. راستی دسته کلیدمو میذارم کنار تلویزیون. دوست ندارم اگه دوباره دلم تنگ شد برگردم. باید یاد بگیرم دلتنگی هم بخشی از زندگیه و قرار نیست همیشه همه چیزو برای خودت نگه داری تا هیچوقت دلت واسشون تنگ نشه. خداحافظ.
Показати все...