cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

روزنومه‌چی/قلم پورمحمد

کانال شخصی نویسندگی و دل نوشته جرعه🍃

Більше
Рекламні дописи
267
Підписники
+124 години
+27 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

🟢 در محضر "بسمل" ✍: عصمت الله پورمحمد تیموری وفات بی‌بی عظیمه بهانه‌ی خوبی برای این دیدار نبود. اما تقدیر چنین رقم زده بود که برای عرض تسلیت از دست دادن این بی‌بی مهربان توفیق هم مجلس شدن با غلامعلی تیموری یا همان "بسمل" مشهور نصیب‌مان گردید. اندوه در دل داشتیم و تصورمان این بود که با بسملی زانو در بغل و اندوه‌زده روبرو خواهیم شد. اما لبخند لب‌ها و برق چشم‌های سرمه کشیده و چهره‌ی گشاده و صراحت کلام گویای رضایتش بود و به صراحت می‌گفت: من که راضی‌ام. و برق چشمانش گویای صداقتش کلامش بود. این جمله‌اش مرا یاد سخن آن عارف انداخت که از او پرسیدند: روزگارت چون است؟ عارف گفت: همه چیز بر وفق مراد دل است. جویا شدند: این چگونه ممکن است؟ عارف پاسخ داد: من رضای خود در رضای دوست فنا کرده‌ام پس هر چه او حکم کند عین رضای من است. بسمل هم چنین می‌گفت. به قطع و یقین بی‌بی عظیمه سهم بسزایی در تکوین شخصیت بسمل دارد. این اولین دیدار من با بسمل بود و سخت مشتاق‌تر شدم و تشنه‌تر. بارها از زبان دوستان از کمالات این نیکمرد شنیده بودم. اما شنیدن کی بود مانند دیدن. بسمل بسان یک رودخانه‌ی سیّال روان و شفاف بود که گفتار نغز و پرمغزش از نهاد روشنش و قلب سلیمش سرچشمه می‌گرفت. منتظر نبود تا تو احساس نیاز خودت را بروز دهی. بسمل کمی وصف حال آن عزیز از دست رفته‌اش کرد و گفت: پیری نعمت بزرگی است چرا که اولا انسان را وادار به خضوع و عاجزی به درگاه خدای می‌کند و دیگر اینکه انسان را به مرگ نزدیک می‌کند. او افزود: اصلا خود مرگ یک نعمت است. چه سخن زیبایی!!. مرا یاد کلام زیبای فخر کونین-علیه آلاف التحیة و السلام- انداخت که فرمود: مرگ تحفه مومن است. بسمل دنبال بهانه نبود او آنقدر روان بود که در خلال احوالپرسی نصیحت می‌کرد و یا حتی با بیان خاطراتش دُرّ می‌سفت. او با بیان خاطره‌ای گفت: ما یکبار مصرف نیستیم. ما آنقدر پرارزش هستیم که خداوند برای بیان زیبایی سیرت و صورت ما در سوره‌ی شریفه "والتین" چهار بار سوگند یاد کرده است. ما صاحب رسالت هستیم همه ما رسول هستیم. رسالت هر یک از ما در کاری است که بدوش گرفته‌ایم. دکتر در کارش,کارگر در کارش و هر کس در وظیفه‌ای که دارد رسول است. او می گفت: مشکل ما دوری ما از قرآن است ما خود بلدیم حرف بزنیم و زیاد حرف بزنیم اما ضعف ما در عمل است. نشست دلکشی بود. و خنکای عصر در فضایی باز و دوستانه و توأم با تلاوت زیبای یکی از دوستان  مجلس‌مان عطرآگین‌تر شد. برای تسلای مصیبت زده رفته بودیم و اما جان گرفتیم روح مان جلا گرفت. باید بپذیریم که بخشی عظیمی از ما در چینش فکری‌مان دچار تکروی و تعصب و تصلب هستیم. حاضر به پذیرفتن نگرشی غیر نگرش خودمان نیستیم و هر چارچوبی غیر از چارچوبی را که در آن رشد کرده ایم نمی پذیریم. تنها کسی را صاحب مشرب می دانیم که خوشه‌چین و فیض یافته‌ی مدارس علمیه باشد در حالی که حقیقت چنین نیست. من از افراد معتمد و صاحب‌عقل زیادی شنیده ام که "بسمل" به معنای واقعی کلمه یک عارف و روشنگر است. او از دامن عرفان بهره‌های زیادی برده است. و پیش از آنکه از کف بدهیم باید از او بهره ببریم. او به معنای واقعه‌ای کلمه یک آزاده است آزاد از بند منصب آزاد از مقام و رسته از  لقب و رها قید شهرت. شیخ عطار-تغمده اله برحمته- در کمالات بشر حافی-قدس سره- می‌نویسد: نقل است که احمد حنبل بسیار بر او رفتی و در حق او ارادت تمام داشت. تا به حدی که شاگردانش گفتند: این ساعت تو عالمی در احادیث و فقه و اجتهاد و در انواع علوم نظیر نداری. هر ساعت از پس شوریده ای می‌روی. چه لایق بود؟ احمد گفت: آری! از این همه علوم که بر شمردید، من این همه به از او دانم، اما او خداوند را به از من داند. پس بر او رفتی و گفتی: حدثنی عن ربی. مرا از خدای من سخنی بگوی. https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...

3👏 1
🟢 کفار هم می‌دانستند که کدام یک از صحابه جایگاه و منزلت مهم‌تری دارد. روز جنگ احد وقتی مسلمانان شکست خوردند؛ ابوسفیان پرسید: آیا محمد زنده است؟ آیا فرزند ابوقحافه (ابوبکر) زنده است؟ آیا فرزند خطاب(عمر) زنده است؟ علامه کشمیر-رحمه الله-  می نویسد: از  گفتار ابوسفیان این فهمیده می شود که آنها می فهمیدند در میان  صحابه چه کسی منزلت و جایگاه مهمتری دارد. https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...
روزنومه‌چی/قلم پورمحمد

کانال شخصی نویسندگی و دل نوشته جرعه🍃

3💯 1
🟢 نعمت فرض شدن نماز استاد حنفی -زید عزه- در کلاس آموزش عملی نماز خطاب به شاگردان فرمودند: فرض شدن نماز یکی از بزرگترین احسانات خداوند است که به ما عطا کرده است. https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...
روزنومه‌چی/قلم پورمحمد

کانال شخصی نویسندگی و دل نوشته جرعه🍃

8
🟢 فرهنگ رانندگی ✍: عصمت‌الله پورمحمد تیموری متاسفانه بی توجهی و سهل انگاری والدین در مورد رفتار فرزندان و از همه مهمتر اجازه دادن به فرزندان برای استفاده از موتورسیکلت آمار تلفات جانی و مالی را بالا برده است. کمتر روزی است که شاهد یا شنونده صحنه دلخراشی نباشیم. والدین به گمان اینکه به هر خواسته فرزند باید تمکین کرد به هر طریقی که شده با قرض و قسط هزینه چند ده میلیونی وسیله‌ای را برای فرزندشان تامین می کنند و فقط با همین جمله "باباجان مثل آدم رانندگی کنی" او را به امان خدا رها می‌کنند. رانندگی مثل هزارن کار دیگر فرهنگ و آداب خود را داراست. متاسفانه از هر هزار نفر ده نفر نسبت به فرهنگ آن آگاه و عامل نیستند. هر جا برسد پارک می‌کنیم هر جا دل‌مان بخواهد بوق می زنیم هر جا عشق‌مان بکشد گاز می‌دهیم. جاده و کوچه حق عمومی همه است باید نسبت به چگونه استفاده کردن از آن بارها و بارها تمرین کنیم و فکر کنیم. گاهی یک بی‌توجهی می‌تواند مایه‌ی ناراحتی و باعث مشکل و اذیت دیگران گردد. بر کسی پوشیده نیست که فرهنگ وابسته به پول و موقعیت اجتماعی نمی‌باشد که بگوییم چون من پول‌دارتر هستم پس با فرهنگ‌ترم و یا چون من صاحب فلان موقعیت و جایگاه هستم پس لزوما فرهنگ بیشتری دارم بلکه فرهنگ یک فهم و نگرش از چگونه زیستن است. چند روز پیش صبح سر صف نانوایی ایستاده بودم دوستی آمد و بی‌پروا ماشین خودش را وسط کوچه پارک کرد و سر صف ایستاد. من هم از باب رفاقت یادآور شدم که ماشینت را جای بدی پارک کردی سد معبر می شود. با یک جمله که نشانه بی پروایی بود جواب مرا داد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که چند ماشین سوار دیگر هم برای تهیه نان آمدند آنها هم از ناچاری ماشین‌های شان را بد پارک کردند. ظرف کمتر از ده دقیقه در یک کوچه بزرگ بی‌جهت سد معبر درست شد. در حالی که اگر همان دوست‌مان اول درست پارک می کرد قطعاچنین حالتی پیش نمی آمد. بیاییم ضمن استفاده از هر ابزاری فرهنگ چگونه استفاده کردن از آنرا یاد بگیریم قطعا ضرر نمی کنیم.  رانندگی و چگونه استفاده کردن از وسیله نقلیه را بارها و بارها به خودمان و فرزندان‌مان یادآوری کنیم نگذاریم بی توجهی و بی پروایی خودمان یا دیگران را داغدار کند. نکته آخر اینکه خیلی از ما ماشین خوب داریم یا پول سرشاری داریم یا خوش‌پوش و خوش‌تیپ هستیم اما فرهنگ زندگی اجتماعی را بلد نیستیم و یاد نداریم. https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...
روزنومه‌چی/قلم پورمحمد

کانال شخصی نویسندگی و دل نوشته جرعه🍃

*أعوذ بالله من الشيطان الرجيم* *بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ* *‏ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ* *عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا* *صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا* *اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ* *وَعَلَى آلِ مُحَمَّد،* *كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ* *وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد.* *اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى محمد وَعَلَى آلِ مُحَمَّد،* *كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد.*
Показати все...
4
🟢 بدون عنوان ✍🏾: عصمت‌الله پورمحمد تیموری این روزها، روزهای انتخابات است و در همه جا منقل بحث‌های سیاسی گرم است. هر کس سعی دارد، برای منتخب خودش فضایل و کمالاتی را برشمارد که طرف مقابل عاری از آن باشد. و آسمان را به ریسمان می بافد که حرف خودش را به کرسی بنشاند و چنان تحلیل و بررسی می کند که انگار چند پست و مسئولیت سیاسی را گذرانده و چند پیراهن در این مسیر پاره کرده و هفت شهر آن را طی کرده است. باید بپذیریم که سیاست، ادبیات، بینش و درک خاص خودش را دارد. هر شخصی که صاحب علم، پست و مقام شد و یا اینکه اسمش مزین به لقبی گردید، سیاسی نیست و درک سیاسی ندارد. اما متاسفانه جامعه ما هنوز به این مطلب نرسیده است و همه بلا استثنا صاحب نظر هستند و خودشان را صاحب بینش قلمداد می کنند. نوشته بود: جامعه ما به دو دسته سیاسی تقسیم شده بودند، گاه گاه بر علیه هم موضع می گرفتند و باد به گردن می‌انداختند و هر کدام گردن کلفت‌های خاص خودش را داشت. مردم بیچاره داخل کوچه و بازار به خاطر آنها به جانم هم می‌افتادند، اما نمی دانستند که سران هر دو طیف سیاسی شهر، آخر شب در خانه فلان حاجی با هم جمع می شوند و به گوربابای مردم می خندیدند و با هم سور و سات دارند. آورده بود: این گرایش‌های سیاسی تا جایی در میان مرم رسوخ کرده بود که طرفداران هر طیف به اتوبوس‌های ترمینالی که منتسب به گروه مقابل بودند سوار نمی‌شدند. اگر روی زمین می‌ماندند و حتی چند روز منتظر می مانند به اتوبوس های رقیب سوار نمی‌شدند. تابستان شده بود و وقت رفتن مردم به مشهد برای زیارت فرا رسیده بود. در جاده‌های خاکی یک روز کامل رفتیم تا به چند روستا رسیدیم. از قضا این چند روستا طرفدار رقیب سیاسی ما بودند و گفتد ما با شما سوار نمی شویم و آن‌قدر متعصب بودند که گفتند: شب برای خوردن به شما چیزی نمی دهیم. ما هم سه اتوبوس بودیم. راننده ما رفت پیش قهوه چی و گفت : به ما آب و غذا بده. قهوه چی گفت: اگر من به شما چیزی بدهم مردم قهوه خانه‌ام را ویران می کنند. راننده گفت: حالا بهت نشون میدم. باشه تو رو نفرینی بکنم تا بفهمی که اوضاع از چه قرار است! راننده رو به قبله نشست و بعد از نماز مغرب دست به دعا شد. مدتی که گذشت دیدیم از طویله کنار قهوه خانه سر و صدای الاغ بلند شد و شروع کرد عرعر کردن و جفتک و لگد زدن. هنوز الاغ آرام نشده بود که صدای بزها و گوسفندان هم به هوا رفت . غوغایی به پا شده بود. تا در طویله را باز کردند الاغ جفتک زنان و بزها همه به کوچه ریختند. راننده رو کرد به قهوه چی گفت: برو خدا رو شکر کن که نفرینم به مالت خورد. قهوه چی به پاهای راننده افتاد و معذرت خواهی کرد. در روستا پخش شد که راننده سید بوده و نفرین کرده است. سریع کدخدا و مردم روستا خودشان را برای معذرت خواهی به ما رسانند. کلی غذا آوردند. پارچه، پول، نقره و دستمال هر چی داشتند برای عرض ارادت به خدمت سید ما آوردند. مردم فکر کردند من هم بچه سید هستم به من هم تحفه می دادند؛ خواستم قبول نکنم اما دوستان گفتن بگیر. منم گرفتم. خلاصه شب را در خانه کدخدا با بهترین پذیرایی طی کردیم. صبح شد دیدیم که اینقدر مسافر آمده نگو. و همه اصرار دارند که ما با ماشین سید می رویم. مشوره بر این شد بخاطر اینکه همه از وجود سید بهره ببرند وبا او هم رکاب شوند سید هر یک ساعت یک ماشین را رانندگی کند. و آنقدر مسافر آمده بود که ما چند اتوبوس دیگر هم فرستادیم. مسافرها با سید عازم مشهد شدند و ماجرا ختم بخیر شد. من راننده را می شناختم که چه آدم شارلاتانی هست و نمی داند قبله کدام طرف است. و حتی همیشه چند شیشه عرق داخل ماشین همراه خودش داشت. روزی از او پرسیدم: راستش را بگو آن روز چکا ر کردی و چه حقّه ای سوار کردی؟ گفت :از فرصت استفاده کردم و دو سه شیشه از عرق هایی که داشتم را داخل آبخور گوسفندان داخل طویله ریختم تا این صحنه پیش آمد. https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...
روزنومه‌چی/قلم پورمحمد

کانال شخصی نویسندگی و دل نوشته جرعه🍃

👏 2
*أعوذ بالله من الشيطان الرجيم* *بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ* *‏ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ* *عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا* *صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا* *اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ* *وَعَلَى آلِ مُحَمَّد،* *كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ* *وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد.* *اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى محمد وَعَلَى آلِ مُحَمَّد،* *كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد.*
Показати все...
4
🟢 تفاوت را ببین ✍: عصمت‌الله پورمحمد تیموری در سال‌های آغازین اسلام روزی مسلمانان سر نماز بودند. یک نفر عادی خبر آورد که قبله عوض شده است. همه بدون اینکه از کسی پرس و جو کنند سر نماز رو به سمت قبله جدید کردند و آن مسجد به نام ذوالقبلتین برای همه شناخته شده است. اما حالا شش چهره شناخته شده دارند چیزهایی می گویند که همه نسبت به صحت آنها تردید دارند.  تفاوت از کجا تا به کجاست https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...
روزنومه‌چی/قلم پورمحمد

کانال شخصی نویسندگی و دل نوشته جرعه🍃

🟢 شهر آب و چنار ✍: عصمت‌الله پورمحمد تیموری صدای شُرشُر آب هر صدا و غوغایی را به زیر می‌آورد و هر صاحب صدایی را به سکوت وادار می‌نماید. چنارهای بلند و تنومندش عجیب دلربایی می‌کنند. نسیم خنک و هوای پاک و منظره‌های زیبا و دلکشش و از همه مهمتر اخلاق نیکوی کسبه و مردمانش برخی از زیبایی‌های این شهر هستند. انسان هر قدر  سرکش باشد با دیدن چنین زیبایی‌های ناچار است برای لحظاتی به عظمت خالق کائنات پی ببرد که چطور این همه زیبایی را به هم گره زده و بدون این که یکی دیگری را محو کند محیطی چنین بکر و دلفریب پدید آورده است. صدای نهر بزرگی که همیشه جاری است و  نغمه گوش‌نواز  پرندگان و هم آغوشی باد با برگ درختان چنار و گردو و .. هیچ‌زمان قطع نمی‌شود و همه‌شان دست در دست هم داده‌اند تا یکی از بهترین موسیقی‌های جهان خلق شود و سهم انسان از این همه زیبایی فقط لذت بردن است و تلنگری است بدو که مبادا احساس خودبینی کند. راستی کلاغ‌ها هم اینجا زیباتر غارغار می‌کنند شاید محیط زیبا ما را وادار به زیباتر شنیدن می‌کند. حکما وصیت می‌کنند که از نظر اخلاقی چون رود باشید. و رود بودن چقدر سخت است که همیشه باید جاری و ساری باشی و مهرت را از هیچ موجودی چه انسان و چه غیر انسان و چه شریف و چه دنی دریغ نکنی و بگذاری همه از تو بهره ببرند و سیرآب گردند و هیچ کنش و واکنشی تو را دلسرد نکند و از  کسی نرنجی و کسی را هم نرنجانی. وقتی چون رود باشی همیشه زلال میمانی و برای دیدنت مسافت‌ها را می‌پیمایند. و می‌توانی گذر عمر را به چشم حقیقت ببینی چنانکه شیخ حافظ -سقی الله ثراه- سروده است: بر لب جوی بنشین و گذر عمر ببین کاین اشارت زجهان گذرا ما را بس. پایمردی و استقامت چون کوه هم دشوار است چرا که باید تمام ناملایات طبیعت را تحمل کنی و گرمای تابستان و سرمای زمستان را بجان بخری تا زیبا بمانی. اینجا شهر آب و چنار و باغستان‌های زیبا و پر محصول است. باغستان‌هایی که حکایت‌گر دسترنج مردمانی است سخت‌کوش و تلاشگر. پیرمردی را می‌بینی که با نهال گردویی مشغول است و شاید بَر دادن آن را نبیند و یا مرد میانسالی که با درختانش همانند تک تک فرزندانش سخن می‌گوید و حاضر است دردشان را بجان بخرد و یا پیرزنی که سوار بر الاغ به دیدار درختانی می‌رود که آنها را به دست خود کاشته و چه لالایی‌های مادرانه‌ای که برای آن‌ها نخوانده است. خیلی خوب است که طبیعت زبان ندارد و الا همین درختان چه رازهایی را که در دل نهان ندارند. و یا آبشار بلندی که باد آب‌هایش را همچون گیسوان دخترک روستایی به هم می پیچاند و در فضا رها می‌کند. اینجا شهر آب و چنار  شهر درّود است. پنج‌شنبه ٣١ خرداد ١٤٠٣ https://t.me/QalamPourMohammad
Показати все...

Фото недоступнеДивитись в Telegram
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.