🐺 نسل خونین 🔞🩸
بنام ایزد یزدان🌞🐉 #مجموعه_نسل_خونین جلد اول ‹ #شهر_خونین › کامل✔️🐺🩸 جلد دوم ‹ #طعم_خونین › در حال تایپ . . . 🧛🏻🩸 بهقلم: Asena.F ورود افراد زیر 🔞 سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️
Більше3 085
Підписники
-824 години
-457 днів
-3230 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
پارت جدید از #Bloody_Taste ‹ طعمخونین › ⟬ جلد دوم مجموعه نسل خونین ⟭
⧿⧿⧿ ۰ • ⦁ • ۰ ⧿⧿⧿ ۰ • ⦁ • ۰ ⧿⧿⧿
ري اکت و نظر ..👇🏻🩶🩸
⤷ ◟@NovelsAsena◞♥️.◕
❤🔥 7🌚 1
116020
𐚁𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝟐
نیک را به خوب میشناختم او از این که نقطه ضعفی را به دست کسی بدهد بیزار بود
روبینا زن عموی شیرینِ مو قرمزم هیچ ایده ای نداشت که نیکولاس چقدر به او اهمیت میدهد
اما من قرار نبود این را فاش کنم همان بهتر که روبینا به برادر بی احساسش که تصور میکرد اطمینان داشته باشد نه تنها برای این که این موضوع به نیک مربوط و خودش باید احساساتش را بروز میداد، بلکه من دوست نداشتم اتفاقی برای او و بچه ی در شکمش بیافتد!
وقتی به خانه ولف رسیدم انتظار داشتم فکرم را عملی کنم و به کلاب بروم و دوباره یک فا.حشه درخواست کنم ولی تمام فکر و ذکرم درگیرِ اطمینان در لحن نیکولاس بود
لعنت به او، چرا که او واقعا جدی بود
اما من قرار نبود با خواهرِ دوستِ صمیمی ام که مانند برادرم میخواستمش بخوابم!
مین کنارم دراز کشید و سرش را رو ران هایم گذاشت موهای بلند سیاهش را نوازش کردم
" بهم بگو "
دستم مکث کرد اما بعد شروع به نوازشِ دوباره ی او کردم
" از چی خاکستری؟ "
کمی سرش را بالا گرفت تا به صورتم خیره شود
لبش را تر کرد
" فکری که داره تورو هر لحظه عجیب تر میکنه، دارم نگرانت میشم عزیزم "
نمیدانستم چه بگویم دوست نداشتم به او دروغی بگویم و درست همان موقع صدای شوهرش که دوست عزیزم بود را شنیدم
" این نزدیکه هیچیش نیست عسلم و لطفا بیا سرجات "
مین چشم غره ای به او رفت و اما بعد با خنده به سمت او رفت و رو پاهای او که حالا رو مبل تک نفره اش نشسته بود نشست!
" هروف کجاست؟ "
" اون جدیدا خیلی میخوابه "
ولف غر زده بود
اما مین ترش کرد و به او توپید
" چون تو اون خسته میکنی و فکر میکنی عروسکه "
لبخندی به آن دو زدم واقعا احتیاج بود تا دوباره به حرف نیک فکر کنم؟ این .. این خانواده ارزش بیشتری برایم نسبت به خود خواهیام داشت، نمیتوانستم این کار را با آنها بکنم آن هم به خاطر آ.ل.تی که بازی اش گرفته بود و مغز خودش را داشت!
#پ73
T.me/NovelsAsena
❤🔥 16🔥 3🌚 2
11800
2 پارت جدید از #Bloody_Taste ‹ طعمخونین › ⟬ جلد دوم مجموعه نسل خونین ⟭
اگر جلد سومِ مجموعه معشوقه ی تاریکی که پارت کذاریس میکنم رو خونده باشید متوجه میشوید خواهر نیک کدومه و شغلش چیه😌😂
⧿⧿⧿ ۰ • ⦁ • ۰ ⧿⧿⧿ ۰ • ⦁ • ۰ ⧿⧿⧿
ري اکت و نظر ..👇🏻🩶🩸
⤷ ◟@NovelsAsena◞♥️.◕
❤🔥 10
202022
𐚁𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝟐
" اون من رو نمیخواد "
خنده ی شادی کرد که مرا به یاد دوران نوجوانی امان انداخت
" درسته اون فقط آ.ل.ت تو رو میخواد"
" بهم برخورد "
شانه ای بالا انداخت و سیگارش را در جا سیگاری اش له کرد
" تو عاشقش نیستی هستی؟ "
جدی و به سرعت ترش کردم
" معلومه که نه فقط این لعنتی داره بازیم میده "
و به فاقِ شلوارم اشاره کردم که او لبخندِ مریضی زد
حرامزاده از این موضوع لذت میبرد
و انگار به خوبی متوجه شد در حال تکیه تکیه کردن او در سرم هستم
" به هر حال آینده قراره بیشتر همو ببینیم "
پشت کردم و در اتاقش را باز کردم
" امیدوارم تا اون روز مرده باشم عوضی"
خندید
و اما بعد قبل از اینکه از اتاقش خارج شوم گفت
" مراقب خواهرم باش .. و لطفا قول بده که بهش نمیگی به تازگی من رو دیدی "
مکث کردم که با ناراحتی پچ زد
" لطفا "
" اون اخیرا زیادی نگرانته و احساسم میگه با شکمی که بچه توشه دنبال توعه "
" از اولش هم خوشم نمی اومد که اون شغل رو انتخاب کرده "
شانه ای بالا انداختم و قبل از ترک کردن خانه اش محکم و اطمینان بخش به او قول دادم...
#پ72
T.me/NovelsAsena
❤🔥 24🌚 2🍓 1
18800
𐚁𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝟐
" اون دختره و خون آشامه "
لبخند محوی پشت دود ها زد
" اسمش چیه؟ "
به آرومی و مهربانی پچ زدم
" وارتوش "
خنده ای کرد
و من به چشمانم چرخی دادم
" هوم.. به خوبی یادمه که ولف دوستداشت اسم دختر بچه ای که در آینده میتونه داشته باشه همین اسم لعنتی باشه "
" آره و حالا اون یه پسر داره که اسمش رو ... "
اون نگاه زیرکش را به من داد
" و اسمش رو؟ "
" عمش انتخاب کرده "
" هوممم حس خوبی به این قضیه دارم "
ناخودآگاه زمزمه کردم
" من هم همینطور .. و فقط انگار باید زمان بگذره "
به شانه ام کوبید و دوباره یاد آوری کرد
" فقط اون رو بکن و راضیش کن، میدونم که اون هم به این نیاز داره چون وقتی به تو خیره میشه نمیدونه تو رو ببلعه یا بکشتت "
آب دهانم را قورت دادم
" و تو فقط با یک بار ملاقات این رو فهمیدی؟ "
دستی تو هوا تکان داد
" اون به برادرش شباهت نداره در واقع هیچوقت نداشته درسته اون من رو به یاد نمیاره اما من به خوبی اون دختر بچه رو یادمه .. و میدونم وقتی متوجه احساسات واقعیش بشه قراره سخت براش بجنگه و تا اون چیزی رو که میخواد به دست بیاره، اون ولکن قضیه نیست ویلی .. و این یه کمی اون رو شبیه برادرش کرده .. فقط کمی! "
#پ71
T.me/NovelsAsena
❤🔥 18🐳 1🏆 1🍓 1
16500
رمان دیگمه بیایید 😭💋
https://t.me/+XMnHml4pGwA2ODFk
هات و صحنه دارِ😮💨🔥
• 𝗦𝗘𝗫 𝗖𝗮𝗯𝗮𝗿𝗲𝘁🔞 •
واسه تو همون دخترکوچولوام که پاهاشو میبره بالا💦🔞
❤🔥 3
17200
2 پارت جدید از #Bloody_Taste ‹ طعمخونین › ⟬ جلد دوم مجموعه نسل خونین ⟭
خواهر نیک رو به یاد داشته باشید همینطور دختر کوچولوش رو😁✨
⧿⧿⧿ ۰ • ⦁ • ۰ ⧿⧿⧿ ۰ • ⦁ • ۰ ⧿⧿⧿
ري اکت و نظر ..👇🏻🩶🩸
⤷ ◟@NovelsAsena◞♥️.◕
🌚 11❤🔥 3
343027
𐚁𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝟐
" تو که از ولف نمیترسی؟ "
بلند شدم و با چشمان درشت شده در اتاقش قدم زدم
" این سوال کردن داره نیک؟ "
دست به کمر شدم و به گوشه ای از اتاق کارش خیره شدم اما بعد زمزمه کردم
" میترسم که اون رو از دست بدم در واقع اون هارو ..من خانوادم رو تازه پیدا کردم "
نیک بی ربط پرسید
" خواهرم چطوره؟ "
به جلوی میزش رفتم و دستانم رو میزش گذاشتم
" بارداره "
مردمک چشمانش لرزید
" پس یه خواهر زاده دارم "
نیشخندی زدم
" البته که داری و اسمش رو من انتخاب کردم "
بدون آنکه حسادت کند و یا ناراحت شود سری تکان داد
" البته که تو انتخاب میکنی چون تو به اون بیشتر نزدیک هستی تا من "
تایید کردم
" تو هم میتونستی این رو داشته باشی "
بلند شد و باسنش را رو میز گذاشت و نخی از پاکت سیگارم برداشت و آن را آتش زد
عالیه او از سیگارِ من متنفر بود و حالا داشت آن را میکشید و به داخل ریه هایش دعوت میکرد این یعنی نیکلاس به هیچ عنوان خوب نبود!
" اون دختره و خون آشامه "
#پ70
T.me/NovelsAsena
❤🔥 26😁 2🍓 1
34100
𐚁𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝟐
و در آخر خرناسی از گلویم بیرون پرید
که به صندلی اش تکیه داد و با ابروی های بالا رفته و نگاهی که میگفت " خودت میدونی که دارم حقیقت رو میگم احمق " خیره ام شد!
" خب نمیتونم "
غرغر کرد
" من هم فکر میکردم بدون جفتی که نخواهم داشت، میمیرم اما داری میبینی که تو هر کلابی حاضری میزنم "
لبخندم را خوردم
" و تو کسی نیستی که قراره خواهر دوستت رو بکنی "
" اوه البته چون ولف رو میشناسم اون بهترین .. "
مکث کرد اما بعد ادامه داد
" اون بهترین دوستم بود .. یعنی در واقع بهترین دوستمون بود "
با شصتم اشاره ای به خودم زدم
" و هنوز بهترین دوستمه "
صورتش را غر کرد
" نفرت انگیز "
سیگار دیگری آتش زدم که دوباره آن نگاهش را بهم داد
" برای یه ک.ص انقدر استرس داری؟ از زمین به مریخ .. دارم درست میبینم اوه خدای من ویلی چه خوبه که هنوز زنده ای .."
و در آخر جدی شد ..
" محض رضای مسیح .. لطفا اون و بکنش .. و راستی بهش این رو بگو که ولف نباید بفهمه چون دوستندارم بفهمه که حرف های من تاثیری رو گا.ییدن خواهرش داشته "
نیم خیز شدم که خنده ی جذابی کرد
" باشه باشه ویلیام نولان، آروم بگیر .."
از بالا تا پایینم را خیره نگاه کرد و لبانش را لیسید میدانستم چیزی میخواهد بگوید که هیچ خوشم نمیآید..
" اون تاثیراتی روت گذاشته و مطمئنم هیچ و.ا.ژ.نی پاسخگوی این حالِ تو نیست "
با دستش اشاره ای کرد..
#پ69
T.me/NovelsAsena
❤🔥 21😁 2🍓 1
30300
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.