حوالے احساس🌱❤

با بدن خود سخن بگو 🌹 به او بگو: "همانطور كه هستي دوستت دارم. متشكرم كه همراه من هستی. اگر احساس ميكنی كه به هر شكلی از تو سوء استفاده كرده ام، لطفا مرا بخش." 🍁 اگر هر از گاهی در طول روز روند وزن كم كردن خود را با نگاه كردن اندام خود در آينه بررسی ميكنی، ديگر اين كار را نكن. بگذار ملاقات با بدنت تنها براي اظهار عشق و سپاسگزاری باشد. 🔸براي جابجا كردنم از تو متشكرم 🔸برای نفس كشيدن متشكرم 🔸برای تپش قلبمان از تو متشكرم ☘ بدن خود را شريك خود در زندگی بدان، نه خدمتكارت. 👌 با بدن خود چنان سخن بگو كه با يك كودك سخن ميگويی. با او دوست باش. بدنت برای آنكه بهتر كار كند نياز به آب فراوان دارد. ممكن است احساس كنی كه احتياج به غذا دارد، اما شايد دارد به تو ميگويد كه تشنه است

#انگیزشے #روانشناسے نو به نو باید شدن ۱۸ سالم بود که عمه‌ام متوجه شد شوهرش با یک زن دیگه رابطه داره. آبروریزی به پا کرد. بعد فهمید فقط رابطه نیست، عقد هم کرده و زن حامله است. عمه ی بیچاره من مدتی دعوا و جار و جنجال به پا کرد. ۲۰ سالم که بود از هم جدا شدند. عمه‌ام ۵۶ ساله بود در آستانه بازنشستگی؛ با سه تا بچه ی نوجوان و جوان. ۲۲ سالم بود که عمه‌ام بعد از بازنشستگی کلاس نقاشی ثبت نام کرد. نقاشی‌هایی که می کشید در حد بچه‌های دبستانی بود. در نظرم یک آدم داغون و شکست‌خورده بود. به قول فرنگی ها یک لوزر به تمام معنا که حالا سر پیری یادش اومده بود با یک مشت بچه کم سن و سال هم‌شاگردی بشه و نقاشی یاد بگیره. پدرم در نظرم قهرمان بود. یک سال اختلاف سنی داشتند. همه چیز زندگی پدرم مرتب و منظم بود. بچه‌هاش درس‌خون بودند. کار و بارش منظم بود و کار و زندگی مرتبی داشت و کم‌کم آماده می‌شد برای بازنشستگی و استراحت. در مقابل، عمه‌ام همه چیز زندگیش روی هوا بود و حالا تازه رفته بود نقاشی یاد بگیره. ده سال از اون زمان گذشت. ۳۲ ساله بودم. درسم تمام شده بود در شرکتی کار می‌کردم و داشتم زندگیم را کم‌کم می‌ساختم. اتفاقی با خواهرم تلفنی حرف می‌زدم گفت الان گالری هستیم رفتیم خونه بهت زنگ می‌زنیم. پرسیدم گالری چی؟ گفت نقاشی‌های عمه دیگه! عمه؟ نقاشی؟ گفت آره دیگه الان خیلی وقته این کار رو می‌کنه. نقاشی‌هاش رو می‌فروشه یکی دو جا هم تدریس می‌کنه. خیلی معروف شده. داشتم شاخ در می آوردم. حالا بعد از چند سال که نگاه می‌کنم می‌بینم آدم لوزر من بودم که چنین دیدگاهی به زندگی داشتم و فکر می‌کردم از یه جایی به بعد پیر هستی و نمی‌شه چیز جدید یاد گرفت و زندگی را تغییر داد و بعضی کارها را باید از بچگی شروع کرد و گرنه دیگه خیلی دیره. عمه‌ام را که مقایسه می‌کنم با پدرم می‌بینم عمه‌ام بعد از بازنشستگی، زندگی جدید برای خودش شروع کرد و آدم متفاوتی شد. پدرم یاد گرفت چطور با کامپیوتر ورق بازی کنه و سرخودش را با ورق بازی کردن و شکستن رکوردهای پیاپی خودش گرم کنه که چیز بدی هم نیست و قابل مقایسه با کار عمه‌ام نیست. عمه‌ام تبدیل شده به الگوی خانواده. دو تا از خواهرهام بعد از لیسانس رشته‌هاشون رو عوض کردند و رفتند سراغ چیزی که دوست داشتند. یکی‌شون کامپیوتر را ول کرد رفت مترجمی زبان یاد گرفت که کتاب ترجمه کنه. دومی علوم سیاسی را ول کرد رفت سراغ معماری که از بچگی بهش علاقه داشت. می‌خوام بگم زندگی مثل بازی والیبال می‌مونه؛ مثل فوتبال نیست که اگر نیمه اول خیلی عقب باشید، نیمه ی دوم کار خیلی سختی برای جبران دارید. زندگی  مثل والیبال می‌مونه. هر ست که تمام می‌شه، شروع ست جدید یک موقعیت تازه است و همه چیز از اول شروع میشه. مهم نیست تا حالا جلو بودی یا عقب. یه مسابقه ی جدیده. فقط باید صبور بود و صبورانه حرکت کرد؛ آهسته و پیوسته، با هدف و برنامه. با امید به پیروزی و غلبه بر شکستها و ناکامیها. هیچ وقت خودت و دست ڪم نگیر توے هر سن و سالے ڪہ هستے ، براے اهداف و رویاهات تلاش ڪن تلاش ڪن و نتیجہ رو بہ خدا بسپار تلاش خیلے ارزشمنده تو میتونے ما میتونیمـ فقط ڪافیہ شروع ڪنیمـ قطعا نتیجہ هرچے باشہ بهتر از شروع نڪردنہ ، بهت قول میدم دوست من پیمودن راه ، تلاش ، صبر و استقامت انگیزه حتے اگہ شڪست بخوریم باید بلندبشیم جا نزنیم اگہ نشد فداے سرمون ارزش این و داره ڪہ بعد ها حسرت نمیخوریم ڪہ اے ڪاش تلاش میڪردم شاید میشد 🌱🕊 شب خوش❤️ 🥰

⬅️ نرخ دیه جنین در ایران : اگر پسر باشد : ۶۰۰ میلیون اگر دختر باشد : ۳۰۰ میلیون و اگر جنسیت مشخص نباشد ۴۵۰ میلیون ! تو حساب کتابشون اگر پسر باشی دو برابر دختر می ارزی و اگر جنسیتت رو نفهمن هم باز بیشتر از یک دختر میارزی چون ممکن بوده پسر باشی ...

تو نمیدانے ...

تو نمیدانے ...

تو نمیدانے ...

❤️