#پسره_از_دختره_میخواد_اتاق_کارشو_بهزور_تمیز_کنه_و_دختره_هم_از_زور_حرص_به_زبون_ترکی_تا_میتونه_فحشکشش_میکنه_تا_اینکه_محو_سیاهچالاش_میشه_و
https://t.me/+xJ8Uc3xdLi82ODQ0
😌👌😂😱🙂🤦♀😈
_بفرمایین؟کاری باهام داشتین؟!
همونجوری که با اخم مشغول نوشتن چیزیِ ، با #تحکم جواب میده
_لابد کارتون داشتم که صداتون کردم!
لبمو با #حرص به دندون میکشم و چشمامو میگردونم
_روحّاستاسِ!(مریضِ روانی!)
با اخم سرشو بالا میاره که #لبخند ملیحی تحویلش میدم
_کارتونو بفرمایین!
چند ثانیه اون تیلههای مشکیِ #مرموز و #ترسناکشو توی چشمام میگردونه و بعد از تکون دادن سری ، میگه
_ممنون میشم یه دستی به سر و گوش اتاق بکشین...خیلی خاک گرفته ، نمیتونم روی کارم تمرکز کنم!
مات مونده ، چند بار پلک میزنم
_بهنظرتون بهتر نیست به نظافتچیِ اداره همچین کاریو محول کنین؟فکر نکنم تمیز کردنِ اتاقِ شما تو حیطهی کاریِ من باشه!
پوزخند که میزنه نگام به سمت #لباش سوق داده میشه و مگه لبای یه مرد هم انقدر #قلوهای و #خوشفرم میشه؟!
_حیطهی کاری؟!جالبه!فکر میکردم وجودِ شما باید #کمکی برای من باشه نه این که شما برای من وظایفتون و #تعیین و تکلیف کنین!اگه خیلی کارِ سختیِ میتونین خیلی راحت استعفا بدین ، غیر از اینه؟!
دستامو با حرص مشت میکنم و یقینا این مرد آفریده شده تا آستانهی صبرِ من سنجیده بشه!حیف که کارم گیرته...#حیف!
_نه ، کاملا متوجهی حرفتون شدم!
با چشمام براش آتیش ارسال میکنم...مردکِ تلافیکارِ #عقدهای!
پوفِ غلیظی میکشم و همونجوری که آخرین پروندهی مرتب شده رو توی قفسه جا میدم با #حرص زیر لبی میغرم
_مانْیاک...آپتال...!(دیوونه...احمق...!)
دوباره زیرچشمی نگاش میکنم که نگام با چشمای ریز شدهش تلاقی پیدا میکنه و ناخودآگاه میخِ اون دو تا تیلهی #لعنتیِ مشکیش ، زمزمه میکنم
_آلله سِنی کاهْرِتسین ، نِدَن بو کادار چِکیجی یــا...؟!(خدا لعنتت کنه ، چرا انقدر #جذابی آخه...؟!)
چشمام به ثانیه نشده به #درشتترین حالت خودش در میاد و بهت زده دستمو به سرم میگیرم
_نِ...؟!(چی...؟)
با استفهام نگامو دور تا دور اون صورتِ #جذابِ بیعیب و نقصش میگردونم و مینالم
_بو...(این...)
چشماش که ریزتر میشه و احتمالا داره زور میزنه که معنیِ جملههامو بفهمه ، نگامو روی اون تیلههای #محسور کنندهش ثابت میکنم و لبخند سکتهای روی لبام میشونم و با درموندگی لب میزنم
_آلله آلله یـــا ، نِ دیوروم؟!دِلیرمیش اُلمالییِم...!(یا خدا ، چی دارم میگم؟!حتما دیوونه شدم...!)
شبیه دیوونهها میخندم و رومو ازش میگیرم و آخرش من از دست این #عقدهای خان دیوونه میشم...با حرص لبمو به دندون میکشم و ضربهی نامحسوسی هم نثار عقلِ کپک زدهم میکنم که دیگه بیخودی برام اظهار نظر نکنه!
_کَفــَــنا پیسلیک کُی کیز!(#خاک تو سرت کنن دختر!)
_اگه انقدر وقت دارین که در این حد روون و سلیس به زبونی که نفهممش بهم #فحش بدین ، ممنون میشم به جاش بیاین و میزمو ردیف کنین!
متعجب تو جام میپرم و تصنعی میخندم و قطعا مترجم خودکار دارن ایشون چون فکر نکنم ترکی بلد باشه و با این همه چرت و پرتی که بارش کردم بتونه یه جا آروم بمونه!
🔥
https://t.me/+xJ8Uc3xdLi82ODQ0 🔥
❗
https://t.me/+xJ8Uc3xdLi82ODQ0 ❗
#یه_عقدهای_کینهای_تلافیکار 🙈😝😈
به همراهِ
#دختری_که_یقینا_در_برابرش_ساکت_نمیمونه 👊😎😂
❌پس بدو تا کانال خصوصی نشده به جمع خانوادهی گرممون بپیوند تا کنار هم لحظههای ناب و دل بلرزونیو رقم بزنیم👇❌
💜
https://t.me/+xJ8Uc3xdLi82ODQ0 😍