cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🏳️‍🌈𝔾𝔸𝕐 ℙ𝕆ℝℕ🏳️‍🌈

https://t.me/oligarch20 این عشق جاودانست😉 🔥داستان های سکسی و هات🔥 🌟معرفی ستاره های گی🌟 اینجا مخصوص پسراست 🚫

Більше
Рекламні дописи
2 108
Підписники
-124 години
+1087 днів
+31430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

رو شکمم حس میکردم داغ داغ شده بودم زبونشو تو دهنم خیلی حرفه ایی میچرخوند ناخودا گاه همکاری کردم باهاش ب کمرش دست کشیدم زیر پوشش رو در اورد دست زدم ب کیرش بزرگ بود ۱۸ سانتی میشد و کلفت گفت میخوای بدم بخوری با سر تایید کردم شلوارکشو در اورد ی شرت تنگ مشکی پاش بود شلوار منم در اورد ی شرت ابی پام بود تا در اورد رونامو دید ی جون گفت با زبونو دهن افتاد ب جون بدنم همه جامو لیس میزد میگفت تو خیلی نرمی منم بی حال فقط ای ای ای میکردم اونم یک سر جووون جوون میکرد برم گرددوند شرتمو در اورد دوتا لپ کونمو گرفت گفت تمیزی گفتم بیرونش اره اما خودمو خالی نکردم اگه میخوای بکنی کثیف کاری میشه گفت پس برو خودتو خالی کن بیا منم برم داخل خونه وازلین بیارم ک حسابی حالت بیارم لباس پوشیدم بهم گفت حتما میای اره؟ گفتم میام تو دلم گفتم از این کیرو از این بدن مگه میشه گذشت قبلا یکی دوبار سکس داشتم ی بار با یکی از دوستام بود ک سایزش کوچیک بود ی بارم با مربیم بود ک اینقد هوول بود فرطی ارضا شد و چون حال نکردم دیگه بهش ندادم رفتم پایین خودمو خوب شستم و خالی کردم اومدم دیدم لخت لخت کیرشو گرفته تو دستش دراز کشیده کیرشو دیدم ی کم ترسیدم گفتم خیلی بزرگه گفت نترس اذیتت نمیکنم لباسمو در اورد گفت هر کار دوس داری با کیرم بکن نوکشو گرفتم تو دهنم پیش ابش اومده بود همشو خوردم خیلی مزه پیش ابو دوس دارم براش ساک زدم لیس میزدم از بالا تا پایینشودیدم داره حال میکنه خیلی تکون میخوره گفت خایمو بخور اول ی کم بو کردم دیدم تمیزه و بو صابون میده شورع کردم خوردن خایه هاش حسابی براش لیس زدم سرمو فشار میداد سمت لای باسناش با اینکه هیری بود اما اصلا بوی بد نمیداد و خودشو شسته بود منم از خود بیخود شدم زبونمو لای باسنش کشیدم رو سوراخش لیس‌ میزدم تا نوک کیرش کیرشو تا ته تو حلقم جا داد تلمبه میزد و نگه میداشت اب دهنم میریخت رو خایه هاش و میرفت لای باسنش بلند شد گفت داگی شو منم داگی شدم دیدم صورتشو اورد نزدیک سوراخمو ی تف غلیظ انداخ زبونشو گذاشت رو سوراخم اولین بار بود یکی سوراخمو لیس میزد خیلی حال میداد شاید بگم بهترین قسمتش همین بود ک زبون داغشو فرو میکرد داخل خایه هامم لیس میزد میگفت من عاشق کونم تا به حال شاید یکی دوبا کس کردم دیدم حال نمیده اما همیشه پسر کردم خوب ک کونمو لیس زد گفت اماده ایی معراج میخوام بکنمت گفتم فقط اروم گفت چشم عزیزم من تورو تازه پیدا کردم کیرشو وازلین زد اروم گذاشت رو سوراخم یواش یواش داشت فرو میکرد تو گفت خودت اروم بیا عقب هرجا دردت اومد نگه دار خلاصه بعد کلی درد کیرشو تا خایه جا کرد تو شرو کرد ب تلمبه زدن درد داشت کم کم از بین میرفت لذت جاشو میگرفت تا جایی ک اونقدر حال میداد ک خودم میگفتم بکن مهدی اونم نامردی نکرد محکم فشار داد جوری ک نتونستم تحمل کنم ب شکم خوابیدم اونم خوابید روم بیحال زیرش بودم اونم صورتمو برگردونده بود و لبامو محکم میک میزد تا جایی ک جا داشت تلمبه میزد و قربون صدقم میرفت گفت ابمو میخوری گفتم ن بدم میاد خیلی اسرار کرد قبول نکردم ی لحظه از حرکت وایستاد و ی اه بلند کشید و همشو خالی کرد تو کونم همونجور بی حال روم خوابید بعد کیرشو در اورد منو ب بغل خوابوند واسم جق زد اب منم پاشید تو دستش شرتمو برداشت ابمو پاک کرد لای پامم تمیز کرد و کیر خودشم تمیز کرد منو گرفت تو بغلش ی بوس رو گردنم کرد و گفت بهترین کونی بود ک کردم دمت گرم از من پرسید تو چی حال کردی منم با یه لب تایید کردم ی یساعتی تو بغلش خوابیدمو گفتم باید برم مادرجون واسه نماز بیدار میشه ببینه نیستم بد میشه شرتمو نگه داشت گفت اینو نگه میدارم یادگاری. الان بعد چند سال هنوز هر زمان ک میتونم میرم روستا و هر وقت ک برم میرم پیشش و با هم حال میکنیم الان چند ماهی هست ک رفته سمنان قراره اخر هفته اینده بیاد میگه خیلی دلش واسم تنگ شده منم همیطور . ببخشید اگه بد بود یا طولانی. پایان. نوشته: معراج
Показати все...
💋 5 3
داستان کده | رمان: روستای پدری #روستا #گی سلام دوستان عزیز من معراج هستم الان ۲۴ سالمه داستانم بر میگرده ب زمانی ک من ۱۷ سالم بود من تک پسر ی خوانواده ۵ نفری هستم و بعد از دو خواهر ب دنیا اومدم پدرم ب خاطر ارثیه ایی ک از مادر و پدرش ک هردوی اونا هم از پدرو مادراشون ارث برده بودن وضع مالی خوبی داشت ما توی شهر زندگی میکنیم اما زمینا و باغاهمون توی روستاس هر روز صبح منو پدرم برای سرکشی ب زمینا و کارگرا ب روستا میومدیم خونه مادر بزرگم تو همون روستاس ی روز ک اومدیم اونجا من از مادر بزرگم خواستم ک از بابام بخواد اجازه بده امشبو بمونم پیشش و اونم قبول کرد اخه پدرم خیلی سخت گیر بود ی مرد مغرور ک عادت داشت ب همه از بالا نگاه کنه و دوست داشت منم مثل خودش باشم میگفت با کارگرا گرم نگیر با همسایه های مادر جوون حرف نزن نمیدونم شاید بخاطر خوشگلی من میترسید خلاصه اونشب با اصرار مادر جوون من موندم روستا مادر جون بعد شام قرصاشو خورد و رفت تو اتاقش ک بخوابه منم جامو تو ایوون خونش پهن کردم دراز کشیدم با گوشیم سرگرم بودم ک دیدم پشت بوم همسایه ی نفر نشسته داره سیگار میکشه گفتم هرکی هست سیگارش تموم میشه میره دیدم ی نیم ساعتی گذشت هنوز اونجاس از زیر درختا رفتم تا نزدیکش ببینم کیه فکر کردم حواسش ب من نیس تا رسیدم نزدیکش گفت معراج تویی یکم ترسیدم گفتم اره گفت نترس منم مهدی مهدی پسر همسایه بود خیلی وقت بود ندیده بودمش ۲۶ ۲۷ سالی داشت ی پسر خوش قیافه و خوش پوش با ی اندام و هیکل مردونه ی چند باری سعی کرده بود باهام گرم بگیره اما بخاطر اخلاق بابا زیاد نزدیکم نمیشد گفت نرفتی همراه بابا گفتم نه موندم اینجا البته پشیمون شدم خیلی حوصلم سر رفته گفت حتما هم صحبت نداری گفتم نه گفت میخوای بیا بالا پیش من بشینی ی کم حرف بزنیم ؟ گفتم اره اگه مزاحم نیستم گفت نه بابا بیا بالا ی نرده بون تو حیاط بود ب درخت تکیه داده بودن اونو اوردم گذاشتم رفتم بالا وقتی رفتم از نزدیک دیدمش خیلی جذاب شده بود قیافش ی ته ریش خوشگل بینی کشیده چشای مشکی لبای قلوه ایی درشت وقتی دید بهش خیره شدم خندش گرفت و گفت چیه چرا اینجوری نگام میکنی گفتم خیلی وقت ندیدمت تغییر کردی گفت توهم بزرگتر شدی با رکابی و شلوارک کوتاه بود زیر نور کم تیر چراغ برق موهای سینه و رونش و پاهاش خود نمایی میکرد رونای تو پری داشت دوست داشتم ب سینه و روناش دست بزنم اما نمی شد گفت خب چرا حالا حرف نمیزنی توک میخواستی حرف بزنی زبونم بند اومده بود تا حالا با ی مرد غریبه این مدلی تنها نصف شب بالا پشت بوم لاب لای درختا تنها نبودم گفتم چی بگم گفت خب من شروع میکنم گفت داشتم از اینجا نگات میکردم ک سرت تو گوشی بود داشتی با دوس دخترت چت میکردی گفتم ن من دوس دختر ندارم گفت پسری ب خشگلی تو چطور دوس دختر نداری حتما ی چندتایی زیر سر داری گفتم ندارم پرسیدم مگه تو داری گفت منم ندارم یعنی خوشم نمیاد از دخترا گفتم بدنسازی کار میکنی گفت اره چطور؟ گفتم از سینه و بازوهت معلومه منم خیلی دوس دارم برم و بدنم مث تو بشه اما اخلاق بابا رو میدونی اجازه نمیده بازوشو نگاه کردو گفت الان ک حجمش کم شده چند مدته اومدم روستا نمیرم باشگاه گفتم نه خوبه بدن رو فرمی داری گفت دوس داری دست بزنی ی کم خجالت کشیدم دستمو گرفت گذاشت رو بازوش خیلی داغ بود داغی بدنش ب منم سرایت کرد فکر کنم اونم متوجه لرزش دستام شد رکابیشو بالا زد گفت اینم شکمم اینبار خودم دست کشیدم زبری موهای شکمش واقعا شهوتیم کرد دستمو کشیدم گفت میذاری منم دست بزنم منتظر اجازه من نشد بازومو گرفت داشت رسما با بدنم ور میرفت منو نزدیک خودش برد گفت چرا میلرزی ترسیدی گفتم ن چرا بترسم گفت من جامو همینجا بالا پهن کردم بیا بریم اونجا من ی سیگار بکشم گفتم باید برم گفت بیا من سیگارمو بکشم بعد برو واقعا دلم نمیخواست برم قبول کردم ی کم اونورتر جاشو پهن کرده بود سیگار و فندکشو برداشت نشست رو تشکش منم اونور تر نشستم گفت بیا کنارم بشین رو تشک زمین سفته منم بدون اعتراض رفتم فهمیده بود ک منم دوس دارم بهم دست بزنه دست انداخت دور گردنم و سیگارشو میکشید گفت کجا میخوای بری امشب پیش من بخواب تا منم از تنهایی در بیام زبونم قفل شده بود حرفی نمیزدم لرزشی همه بدنمو گرفته بود تند تند اب دهنمو قورت میدادم اونم متوجه شده بود گفت فکر کنم سردته منو کامل کشید تو بغلش هیکل کوچیک من تو اون همه عضله گم شده بود داشت پهلوهامو نوازش میکرد کم کم اومد دستشو برد زیر تیشترم شکممو دست میکشید ی اخ ریزی گفت و بعد گفت چ بدنت بی مو منم لال شده بودم شق کرده بودم دیدم داره سینمو میماله گفت میخوای تیشرتت رو در بیاری گفتم اره درش اورد دراز کشید بغلشو وا کرد گفت توهم دراز بکش دیگه چراغ سبزو دیده بود محکم منو بغل کردو گردنمو میبوسید گوشمو میک میزد ی دفع اومد رومو شروع کرد لبامو خوردن حجم کیرشو قشنگ
Показати все...
الی کرد تو کونم جواد دوباره اومد ولی به علیرضا گفت برو لباس های خواهرت بیار تا فرشته خانم رو حسابی عروس کنم یه دامن اورد کردن پام دیگه تسلیم بودم بهم گفت دست به کیرت بزنی زنگ می زنم به فلانی و فلانی بیان بکننت تمام اب کمرم تو خوایم بود ولی جرات نکردم سوتین الناز خواهر علیرضا که اونم با اسم خواهرش دیگه صدا می زد رو اورد کرد تنم ویکم ارایشم کرد جلو اینه قدی دامنم از پشت داد بالا و کیرش یکم لای پام عقب جلو کرد بعد از پشت موهام کشید گفت دستات بزن به اینه نگاه خودت کن چه عروسی شدی تف انداخت در کونم و کیرش هل داد تا ته تو کونم شروع کرد تلمبه زدن فرشته جووون چه کونی داری زیر خواب کی هستی هیچی نگفتم محکم تر زد تا دادم هوا رفت گفت خواهر جنده مگه با تو نیستم مادر کونی جواب بده زیر خواب کی هستی جواد کونی کی هستی جواد اسمت چیه جنده خواستم بگم محمد ک زد در کونم فرشته افرینن کونی الناز هردوتون زیر خواب کیرمین کیرش در اورد گذاشت رو کمرم گفت کونتو بده عقب کمرت بده تو بعد بهم بگو ارباب لطفا کونمو بکن هیچی نگفتم محکم زد در کونم به علیرضا گفت زنگ بزن به محسن گفتم شوهرم منو بکن کیرت بکن تو کون خانومت فرشته خانوم کیرش مالید در کونم و یجا هلش داد تو بی اختیار اه کشیدم گفت جووون وایساد کشوندم تو بغلش گفت خانومم دوس داره تو تخت خواب بکنمش یا همینجا گفتم تخت دست کرد ریشه کیرم گرفت آب بیغیرتی تو خایته یه فشاری به خایم داد که درد وجودم گرفت دراز کشید رفتم سر کیرش از لباسی ک تنم بود انقدر حشری شده بودم که تند تند رو کیرش بالا پایین می کردم صدای الناز زد گفت کیرت بده دهنش تا اب الناز رو نیاری و نخوریش رو کیرم حق نداری بالا پایین کنی بعد میزارم بهم کون بدی فرشته جون اگه عروس‌خوبی باشی لباس مادرتم میدم بپوشی اونم میکنم دوس داری هیچی نگفتم التماس گونه گفتم میشه فقط فرشته رو بکنی کیر علیرضا رو گذاشتم دهنم داگیم کردن و مث فیلما دونفری تلمبه میزدن اب علیرضا اومد گفت حق نداری تفش کنی به محسن زنگ میزنم بعد به الناز گفت از هم لب بگیرین و آب رو قورت بدین دوباره برم گردوند رو شکم دراز کشیدم همینکه کیرش تا ته رفت توی کونم ابم پاشید و همونجا شروع کردم به لرزیدن و اونم بعد چند ثانیه تلمبه هاش زیاد کرد و همه آبش تو کونم خالی کرد ادامه دارد نوشته: ناپلئون
Показати все...
داستان کده | رمان: فرشته (۱) #گی #خواهر #بیغیرتی بغلم کرد بردم توی اتاق هرچه داد می زدم و کمک میخواستم فایده نداشت جواد نامرد رفیقم بود من جسمم کوچیک بود ولی جواد خیلی بزرگ بود سنی هم یک سال بزرگتر بود یکی دو سال بود باهم تو کوچه فوتبال بازی میکردیم منم خوره کامپیوتر بودم علیرضام دو سه سال از من کوچیکتر بود همیشه میرفتم خونشون پلی استیشن بازی میکردم جواد من انداخت رو تخت و دو سه تا پس گردنی زد گفت خفه شو کاریت ندارم فقط میخوام لاپایی بکنمت دیگه داشتم گریه میکردم غرورم له شده بودم برا خودم حس میکردم کسیم ولی الان… علیرضای نامرد منو دعوت کرده بود خونه به بهونه درست کردن کامپیوترش خونه علیرضا و حواد یه دوطبقه بود که جواد اینا بالا بودن جواد چنباری گفته بود که علیرضا رو کرده و همیشه تا میدیدمش بهش میگفت تو زنمی جلو من.علیرضام هیچ واکنشی نشون نمیداد گاهی ناراحت میشد ولی هیچی نمیگفت منم یه پسر سفید و خوشکل که خیلی از دختر و پسرای محل دوست داشتن باهام دوست بشن ولی من فقط میرفتم پیش علیرضا چون مث خودم بود و خانوادشم به من اطمینان داشتن چون بچه درس خون بودم رفت روی رونم و یهو شلور و شرتم باهم پایین کشید تا من خواستم عکس العملی نشون بدم روم خوابید کیرشو گذاشت لای پام و از زیر دستش رسوند به سینم یه ربع همینجوری بود علیرضا گفت بعد نوبت منه التماس جواد میکرد بزار منم بکنم من دیگه خفه شده بودم و تو دلم فقط فحش میداد فهمیدم که کسی خونه هاشون نیست که داد و فریاد های من براشون مهم نبود علیرضا هم می گفت داد نزن کسی نیست جواد به علیرضا گفت برو اسپری و روغن بیار کی. کلفت و داغش از لا پام دراورد و روی رونم نشست گفت مث بچه ادم بهم میدی وگرنه کونت پاره میکنم من هنوز تو شوک بودم و ترس جونی برای تقلا برام نذاشته بود گفتم تورو خدا بزار برم به خدا به هیشکی نمیگم اون موقع نمیدونست اسپری بی حسیه زد به کیرش و شروع کرد به مالیدن بعد روغن ریخت روی کون و لای پام و بی هوا یه انگشتش هل داد توی کونم که دادم رفت هوا دونفری باهم لخت لختم کردن پاهام بستن که تقلا نکنم دستامم از پشت بستن بعد به کم درازم کرد و به علیرضا گفت لخت شو گفت خود محمد هست بزارمحمد بکنیم گفت گوه نخور چاقال لخت شو کیرشو ساک بزن و خودتم برو توالت تمیز کن علیرضا رفت بعد چند دقیقه اومد کی. خوابیده من رو گرفت دهنش خایه هام و کیرم ده دقیقه یا بیشتر ساک زد تا آخر کیرم بلند شد تو این مدت هم جواد داشت کون علیرضا رو انگشت می کرد همینکه کیرم شق شد پاهام باز کرد به کیر منم اسپری زد به علیرضا گفت رو کیر محمد بشین برای بار اول داشت کیرم توی کون یکی می رفت یکم بالا پایین کرد جواد گفت بسه علیرضا عین این فیلما فقط ناله میکرد رو کیرم منو خوابوند به پشت و شروع کرد به خوردن سینه و گردنم اخرشم به زور لبام میخورد شهوتی شده بودم ولی هنوز ترس تو وجودم بود کم کم از اینکه کیرش از جلو لای پام بود داشت خوشم میومد شهوتی شده بودم دوباره به شکم خوابودنم شروع کرد به انگشت کردنم انگار دستش به چیزی خورده باشه وقتی تو کونم بود پا شد منم با دست بسته برد توی توالتبه حالت سجدم کرد و با شلنگ و فشار اب هرچی توی کونم بود رو ریخت بیرون همونجا با آب کرم دوباره انگشتم کرد کیر علیرضا کوچیک بود و التماس میکرد بزار من بکنمش تا عادت کنه و باز بشه برا کیر جواد ولی من تا می خواستم جق بزنم بعضی وقتا با خیار تو کونم می کردم برا همین کونم اونقدم تنگ نبود کیر جواد لاغر سفید و بلند بود برم گردوندن رو تشک کیرم خوابیده بود دوباره روغن ریخت روی باسنم و توی کونم دیگه تقلا نمی کردم منتظر بودم تموم بشه یا بالش بزرگ گذاشت زیر شکممم و با همون روغن شروع کرد کیرم چلوندن همینکه کیرم شق شد سر کیرش رو بدون هیچ مکسی هل داد تو کونم میخواستم فرار کنم برم جلو ولی نمیتونستم یکم گذاشت بمونه دوباره درش اورد روغن ریخت دوباره تا همون کلش هل داد چندبار این کار کرد تا یبار تا نصفه داد تو داشتم می سوختم ولی همینطور اروم اروم تا ته همشو کرد توی کونم و روم دراز کشید بهم گفت فرشته تو زنم شدی دیگه کیرم تو دستش گرفت گفت اینم نشونش ببین چقد شق شده کیرت بعد ده دقیقه روم خوابید و کم کم شروع کرد تلمبه زدن کم کم تلمبه هاش تندتر و تندتر ش و دیگه کامل روم خوابیده بود نمی دونم چرا ولی حس خوبی داشتم دهنم بسته بودم که ناله نکنم چندتا کمر سفت و عمیق زد و همه آبش ریخت توی کونم رو به علیرضا کرد گفت بیا بکنش ولی دست به کیرش نزن که ابش نیاد کیر علیرضا کوچیک و کلفت بود موقع روم خوابید یکم درد کشیدم ولی راحت رو خوابید گفت اینجوری نمیتونم باید داگی بشه دستاش باز کن تا بکنمش دستام باز کرد منم بدون هیچ حرفی داگی شدم علیرضا عین خروس تند تند شروع کرد به تلمبه زدن آبم پشت خواهیم بود خواستم دستم ببرم سمت کیرم گفت دست بزنی جرت میدم کونی علیرضا ابش خ
Показати все...
👍 1
داستان کده | رمان: کوچه تنگه #تجاوز #خواهر #گی سلام اسم من نویده و الان 19 سالمه این ماجرا وقتی که 13 سالم بود برام اتفاق افتاده ما یه خانواده‌ی چهار نفره هستیم به جز پدر و مادرم یه خواهر دارم که 6 سال ازم بزرگ‌تر پدرم مهندس نفته و مادرم دکتر زنان و زایمانه با اینکه وضع مالیمون خیلی خوبه ولی اون موقع تو یکی از محله‌های قدیمی شهر زندگی می‌کردیم چون پدرم تنها پسر خانواده بود پدربزرگ و مادربزرگم می‌خواستن پدرم کنارشون زندگی کنه از طرفی هم حاضر نبودن از اون محله‌ی قدیمی دل بکنن برای همین ماهم مجبور بودیم تو همون محله نزدیک خونشون زندگی کنیم من خیلی پسر خجالتی و درونگرایی بودم‌ از طرفی هم همه‌ی امکاناتی که خوشم می‌اومد و تو خونه داشتم برای همین تا اون موقع دوستای زیادی نداشتم و بیشتر روز یا مشغول بازی با ps یا کامپیوتر بودم یا با گوشی ور می‌رفتم یه علت دیگه که زیاد بیرون نمی‌رفتم بخاطر چهرم بود منو خواهرم هر دو موهای حنایی رنگ و پوست خیلی سفیدی داریم و چشمامونم آبیه که از پدر و مادر بزرگم به ارث بردیمش برای این که کمتر کسی همچین رنگ مویی داره وقتی بیرون می‌رفتم معذب می‌شدم چون بیشتر مردم بهم خیره می‌شدن اون موقع فکر می‌کردم رنگ موهام خیلی تابلو و مسخره‌س ولی دیگه از تو خونه موندن خسته شده بودم برای همین تصمیم گرفتم دیگه بعد از ظهر از خونه بزنم بیرون تا مثل بقیه هم سن و سالام برای خودم دوست پیدا کنم و با رفیقام وقت بگذرونم اولین کسی که باهاش رفیق شدم سجاد بود چون هم سن بودیم و قبلاً یه مدرسه می‌رفتیم سجاد یه کوچه پایین‌تر از ما زندگی می‌کرد مادرش آرایشگاه داشت و پدرش جوشکار بود ولی بدجور درگیر اعتیاد شده بود و چند ماهی بود که گم و گور شده بود و خبری ازش نبود خیلی زود با بقیه بچه‌ها رفیق شدم ‌هر‌ روز بعد از ظهر می‌رفتم بیرون و تا ساعت هفت هشت با دوستام وقت میگذروندم دو سه تا کوچه پایین‌تر از خونه‌ی ما یه کوچه‌ی باریک و تقریباً طولانی بود که انتهاش فقط یه در آهنیه قدیمی داشت که برای یه خونه باغ متروکه بود این کوچه بین بچه‌ها معروف بود به کوچه تنگه کسی اونجا رفت و آمد نمی‌کرد برای همین پاتوق پسرای قلدر محل شده بود یه اکیپ شیش هفت نفره بودن که تقریباً چهار پنج سالی از بقیه بچه‌ها بزرگتر بودن معمولاً بعدازظهر یا غروب دورهم جمع می‌شدن و می‌رفتن تو کوچه سیگار و گل می‌کشیدن وقتی اولین بار با سجاد در مورد این کوچه صحبت کردم فهمیدم ‌این اکیپ کلی از بچه‌های محل و خفت کردن و تو این کوچه گاییدن برای همین کسی زیاد دور ور این کوچه آفتابی نمی‌شه و همه از این اکیپ می‌ترسن وقتی متوجه این داستان شدم حسابی ترسیدم و خیلی بیشتر از قبل احتیاط می‌کردم که به پرو پایی این اکیپ نپیچم هرچی که می‌گذشت با سجاد صمیمی تر می‌شدم طوری که خیلی پیش می‌اومد خونه‌ی همدیگه بریم خونه‌ی سجاد یه خونه‌ی دوطبقه قدیمی بود که یه طبقه همکف بود و کنارش یه راه پله داشت که می‌رفت طبقه‌ی بالا حمام و دستشویی هم تو‌ حیاطشون بود من و سجاد بیشتر تو طبقه همکف و حیاط باهم وقت میگذروندیم وقتی پام به خونشون باز شد فهمیدم یکی از پسرای این اکیپ که اسمش مرتضی بود خیلی به خونشون رفت‌وآمد می‌کنه مرتضی یه پسر قد بلند و هیکلی بود‌ که ظاهرش خیلی بیشتر از سنش نشون می‌داد هربار که مرتضی می‌اومد خونشون می‌رفت طبقه بالا پیش مامان سجاد، هردو می‌دونستیم مرتضی و با مامانش رابطه داره حتی بعضی وقتا موقع سکس سرو صداشون می‌اومد ولی به روی خودمون نمی‌اوردیم، هیچ کاریم از دستمون برنمی‌اومد چون هم مامان سجاد یه زن بداخلاق و عصبی بود هم جفتمون از مرتضی می‌ترسیدیم یه روز بغض سجاد شکست برام کلی درد و دل کرد بعدش فهمیدم مرتضی نه تنها با مامانش رابطه داره بعضی وقتا خودشم می‌کنه دلم خیلی براش می‌سوخت غافل از این که قراره اتفاق خیلی بدتری برای خودم بیافته. یه روز غروب که داشتیم فوتبال بازی می‌کردیم توپ اتفاقی رفت تو کوچه تنگه از اونجایی دیدم سر کوچه کسی نیست با خیال راحت رفتم که توپ بیارم چند متری رفتم داخل و توپ گرفتم وقتی رومو برگردوندم دیدم مرتضی جلومه به معنای واقعی کلمه ریدم بهش سلام کردم سریع از کنارش رد شدم که برگردم پیش بچه‌ها همین موقع مرتضی بهم گفت که وقتی توپ دادم برگردم پیشش ولی من وقتی توپ به بچه‌ها دادم رفتم خونه و یکی دو روزی آفتابی نشدم وقتی خیالم راحت شد دوباره زدم بیرون ولی از شانس بدم مرتضی وقتی داشت با موتورش دور دور می‌کرد منو دید و بهم گفت سوارشم منم قبول کردم و سوار شدم منو برد کوچه تنگه خیلی ترسیده بودم گفتم فاتحم خوندس با هم رفتیم ته کوچه وقتی رسیدیم برام یه نخ سیگار روشن کرد و بهم تعارف کرد من بهش گفتم که سیگار نمی‌کشم ولی یه جوری نگاهم کرد که ترسیدم قبول نکنم اولین پک که به سیگار زدم سرفم گرفت، مرتضی خندید و بهم گفت تو سیگاری نمیشی بعدش ب
Показати все...
👍 2
ا قیافه‌ی جدی بهم گفت اون روز چرا پیشم نیومدی؟ شروع کردم به من من کردن نمی‌دونستم چه بهونه ای بیارم مرتضی دوباره شروع کرد به صحبت کردن که بهم حالی کنه خوشش نمیاد کسی رو حرفش حرف بزنه از این به بعد هرچی میگه باید گوش کنم منم که جرات نداشتم مخالفت کنم هرچی میگفت تایید می‌کردم بعد از این که حرفش تمام شد چند ثانیه سکوت کرد بعد به من گفت شلوارتو در بیار من اون لحظه شوکه شدم و نه حرفی زدم نه کاری کردم‌ چند ثانیه بعد دوباره حرفشو تکرار کردم ولی من هیچی کاری نکردم خشکم زده بود یه دفعه مرتضی بلند شد و محکم خوابوند زیر گوشم دستش انقدر سنگین بود که خوردم به دیوار و افتادم رو زمین صورتم داغ شده بود، وقتی به خودم اومدم سعی کردم سریع فرار کنم که مرتضی دستمو گرفت، شروع کردم به داد و بیداد و مشت و لگد پروندن، همین موقع مرتضی گردنمو از پشت گرفت و با مشت کوبید پسه کلم انقدر محکم زد که درد تو تمام بدنم پیچید و چشمام سیاهی رفت بعد صورتمو چسبوند به دیوار و با دست دیگش شلوار و شورتمو کشید پایین و کیرشو کرد تو کونم با این که اولین‌بار بود داشتم می‌دادم آنقدر گیج و منگ بودم که چیز زیادی حس نکردم یه دل سیر منو گایید، بعد که آروم شد سعی کرد از دلم دربیار منو برد موتورسواری و برام بستنی خرید، ولی کارم در اومده بود از فرداش تقریباً هر روز کون می‌دادم یا به خودش یا به بچه‌های دیگه اکیپ کلی فیلم و عکسم از گرفته بود تهدیدم می‌کرد می‌گفت اگه به حرفم گوش ندی دیگه کاری بهت ندارم ولی فیلم و عکس هاتو تو مدرسه پخش می‌کنم که آبروت بره دو سه ماهی همینطور گذشت و کم‌کم پاش به خونم باز شد چون شغل پدرم جنوب بود دائم تو رفت‌وآمد بود و کمتر خونه میموند، مامانم هم صبح بیمارستان بود و بعد از ظهر می‌رفت مطبش برای همین بیشتر بعد از ظهر تا هشت نه شب خونمون خالی بود فقط من و خواهرم بودیم معمولاً مرتضی با رضا یکی از دوستانش می‌اومدن خونمون، اکثرا ps بازی می‌کردیم تو همین رفت و آمدا خواهرم نازگل چشمشون گرفت هربار که می‌دیدنش در مورد کردنش با هم حرف میزدن ولی نازگل اصلأ ازشون خوشش نمی‌اومد وقتی می‌اومدن خیلی سرد و سنگین برخورد می‌کرد و می‌رفت تو اتاقش یه مدت همینطور گذشت تا این که یه روز که بعدازظهر که خونمون بودن مرتضی بهم گفت دوست داری دیگه بهت کاری نداشته باشیم و هرچی عکس و فیلم ازت داریم پاک کنیم منم با مکث سر تکون دادم که موافقم بعدش مرتضی گفت فقط کافیه هرچی امروز دیدی و شنیدی کاری نکنی و به کسی هم چیزی نگی منم قبول کردم بعد چند دقیقه رفتن تو اتاق نازگل چند ثانیه نگذشته بود که سروصدا بلند شد منم رفتم سمت اتاق دیدم دو نفری دارن لباساشو در میاره نازگلم سعی می‌کرد از دستشون خلاص بشه تا چشمش بهم افتاد با اون قیافه پریشون و وحشت زدش گفت چرا وایستادی یه کاری بکن برو یکی رو خبر کن ولی من جرات نداشتم کاری کنم همانطور بهش زل زده بودم نازگل وقتی دید کاری نمی‌کنم گفت حرومزاده چرا همونجا وایسادی مگه نمی‌بینی دارن چیکار میکنن ولی من بازم کاری نکردم اون لحظه مرتضی گفت این قرار نیست کاری کنه اومده کردن تو ببینه نازگل دیگه ناامید شده بود و شروع کرد به گریه کردن فهمید که کاری از دستش برنمیاد به زور خوابوندنش رو تخت رو شکمش دراز کشیده بود رضا نگهش داشته بود و مرتضی رفت سروقت کردنش مرتضی کیرشو کرد تو کس نازگل و اون هیکل گندش انداخت روش و شروع به تلمبه زدن کرد چند دقیقه که گذشت گریه‌های نازگل تموم شد از صورتش معلوم که میخواست مرتضی کارشو بکنه تا از دستش خلاص شه رضا وقتی دید گریه‌های نازگل تمام شد موبایل و دراورد و شروع کرد به فیلم گرفتن مرتضی هم با هر پوزیشنی که بلد بود نازگلو گایید وقتی کارش تموم شد رضا هم خواست بکنتش ولی مرتضی جلوش گرفت و گفت این فقط جنده خودمه کسه دیگه ای بهش دست نمی‌زنه فردا رفتم کوچه تنگه و منتظر مرتضی شدم وقتی اومد منو نشوند پیش خودشو همه‌ی فیلم و عکسایی که ازم داشت جلوم حذف کرد و دیگه بهم کاری نداشت ولی بعد اون روز رابطه منو نازگل حسابی خراب شد تا دوهفته یه کلمه هم باهام حرف نزد بعد اونم خیلی باهام سرد رفتار می‌کرد و منو مقصر همه‌ی این اتفاقات می‌دونست مرتضی از اون روز بعد با همون عکس و فیلم هایی که گرفته بودن نازگلو تهدید می‌کرد و با همین روش بیشتر از دو سال باهاش رابطه داشت حتی وقتی نامزد کرده بود مجبور بود با مرتضی سکس کنه تا این که مرتضی رفت سربازی‌ و ماهم خونمون و عوض کردیم و اینطوری از شر مرتضی و اون محله مزخرف راحت شدیم. نوشته: نوید
Показати все...
یم مرتضی و امیر علی منو بردن تو اتاق لخت شدن کیر مرتضی خیلی وحشتناک دراز و گنده بود به امیر علی گفت گوشیمو بگیر فیلم بگیر امیر علی گفت خودمم میخوام بکنمش گفت کونده فیلم بگیر اونم گرفت گوشی رو گفتم تو رو خدا فیلم نگیرید گفت بیا بخورش نشست لبه تخت جلوش زانو زدم کیرشو کردم تو دهنم امیر علی گفت داگی شو تو فیلم قشنگ بیفتی داگی شدم کیرشو خوردم فقط سرش تو دهنم جا میشد لیس زدم براش خایه هاشم خوردم خوابوندم رو تخت سینه هامو خورد پامو داد بالا انقدر داد بالا زانوم روصورتم بود گفت بیا از سوراخش فیلم بگیر گفت کی انقدر گشادش کرده گفتم رضا خیلی حالم بد بود کیرشو گذاشت دم سوراخ گفتم یواش بکن تو یهو داد تو کیرشو نمیدونم چقدرش رفت تو کونم ولی از درد جیغ زدم یهو تا تا کرد تو داشتم جر میخوردم گفتم در بیار گفت خفه شو کس کش شروع کرد تلمبه زدن حدود یه ربع زد تو همون حالت کیرشو دراورد گفت بخور بوی بدی میداد ولی خوردم گریه میکردم اصلا حال نمیداد بهم گفت برگرد خوابیدم کیرشو کرد تو وزنش سنگین بود تلمبه هاشو تند کرد بدنش عرق کرده بود بعد حدود ده دقیقه کیرشو دراورد گفت برگرد بشین نشستم جلو صورتم شروع کرد جق زدن یهو گفت دهنت باز کن گفت یه قطرش بریزه زمین جوری میزنمت دست و پات بشکنه سرشو کرد تو دهنم ابش اومد خیلی زیاد بود ولی از ترس همشو خوردم … نوشته: آرمان
Показати все...
👍 2
داستان کده | رمان: کون دادن به پدر دوستم (۲) #گی ...قسمت قبل سلام خدمت همه حشریا. تو قسمت قبل گفتم که چی شد کونی پدر دوستم احمد شدم. آقا رضا تقریبا هر هفته یه بار منو میکرد. خیلی عادی شده بود واسه جفتمون انگار زن و شوهریم با اینکه سنش خیلی بیشتر بود ولی واقعا لذت داشت… یه پنج شنبه بهم زنگ زد گفت آرمان کجایی؟ گفتم خونه ام گفت میتونی بیای سه راه تهرانپارس؟ منم که از خدام بود گفتم اره گفت میخوام رو سفیدم کنی تعجب کردم گفتم چی شده؟ گفت سریع بیا میفهمی ( به خاطر اینکه کسی نفهمه رابطمونو هیچ وقت تو محل قرار نمیزاشتیم) دوباره تاکید کرد زود بیا میخوایم بریم باغ دماوند. من سریع لباس پوشیدم پیک موتوری گرفتم رفتم اونجا ماشینشو دیدم اون منو ندید تعجب کردم دیدم سه نفر تو ماشین به جز خودش زنگ زدم بهش گفتم آقا رضا اینا کین تو ماشینت گفت دوستامن بیا گفتم نمیام بیا پایین خودت باهات حرف بزنم گفت نمیتونم گفتم چرا گفت بیا تو ماشین بهت میگم اگه نخواستی برو به زور قبول کردم برم تو ماشین رسیدم به ماشینش یکی که عقب بود پیاده شد بهم دست داد گفت برو تو چیزی که تعجب کردم کیرش معلوم بود شقه شلوارش باد کرده بود با خودم گفتم چه بی جنبه هست با دیدن من اینجوری شده. ماشین آقا رضا ۲۰۶ بود و عقب جاش خیلی تنگه من وسط نشستم باهاشون سلام کردم همه هم سن خودش بودن. تا نشستم سمت چپیه دستشو گذاشت رو پام بوسم کرد گفتم ولم کن حالم بد شد اون یکیم سریع انگشتم کرد حس بدی بود واقعا اونی که چپ بود یهو یه لب گرفت ازم دهنش بو عرق میداد گفت جون لبات به مامانت رفته به رضا گفتم پیادم کن رضا بهشون گفت دست از سرش بردارین دو دقیقه جلویی به رضا گفت چه کونیه رضا هم خندید. گفت ارمان ما داشتیم چهارتایی رفتیم یه کس بیوه بکنیم تو راه مشروب و ویاگرا خوردیم کیرمون شق باشه وقتی رسیدیم خونش از آیفون دید چهار تاییم درو باز نکرد. دوست امیر علی بود کسه (امیر علی سمت راستیه من بود) ما هم حالمون خیلی خراب بود تو رو پیشنهاد دادم. همینجوری که داشت حرف میزد امیر علی دستشو کرد از پشت زیر تیشرتم میخواست ببره پایین گفت حالا تو باید جور کشی کنی اونی که جلو بود گفت دیگه سوار شدی باید بدی ضد حال نزن اونی که سمت چپم بود اسمش حسین بود خیلی مست بود دستمو گرفت گذاشت رو کیرش خواستم دستمو جمع کنم نذاشت گفتم رضا پیاده میشم گفت دیگه نمیشه باید بدی همه خندیدن حسین کیرشو دراورد تکونش داد گفت دوسش داری؟ کیرش کلفت بود سیاه بود گفتم نه گفت مامانت بود خوشش میومد وقتی حرف میزدن با هم میخندیدن علیرصا هم دیگه دستش تو کونم بود داشت میمالید جلوییه اسمش مرتضی بود گفت این کون رو چجوری مخ کردی گفت خیلی بهش گفتم بریم حموم گفت باشه دوباره همه خندیدن حسین بهم‌گفت ای مادر جنده مرتضی گفت ننشم کردی آقا رضا گفت نه بابا ننش کیریه دیگه داشتم خودمو راضی میکردم که باهاشون حال کنم یه دستم رو کیر حسین بود خودم اونیکی دستمو گذاشتم رو کیر امیر علی یه جون گفت عرق دراورد گفت بخور یه لیوان ریخت برام خوردم گفت پارت میکنیم چهار تایی واقعا ترسیدم از حرفش و میدونستم هر کدوم حداقل یه ساعت میکنن. یهو مرتضی گفت شلوارتو دربیار گفتم نمیشه تو ماشین اونا که عقب بودن گفتن بکن دیگه حسین دست انداخت دکمه شلوارم کشید کنده شد گفت بکش پایین. یه شورت رنگی پام بود جنسش نمیدونم چیه اسمش ولی حالت پلاستیک داشت جذب جذب بود شلوارمو تا مچم کشیدم پایین گفتن جون چه سفیدی شورتم خیس شده بود و کیرم شق بود حسین گفت دودولشو همه خندیدن دوباره امیرعلی گفت شورتتم بکش پایین یه نگاه به رضا کردم گفت واقعا داشت لذت میبرد کشیدم پایین شورتو مرتضی گفت برگرد ببینم خیلی جا تنگ بود به زور برگشتم گفت چه کونیه رضا. کوفتت بشه کشیدم بالا شورتمو ولی شلوارمو نزاشتن حسین سرمو برد پایین رو کیرش لبم چسبید به کیرش زبون زدم کردم تو دهنم خیلی کلفت بود امیر علیم داشت کونمو میمالید دهنمو رو کیرش عقب جلو میکردم گفت مامانتم خوب ساک میزد نزدیک دماوند شدیم رضا گفت عین ادم بشینید داریم میریم تو شهر شلوارمو کشیدم بالا حسین کیرشو کرد زیر تیشرتش منم گرفتم کیرشو رسیدیم باغ فاتحه خودمو خوندم برد ماشینو جلوی خونه پیاده شدیم به اونا گفت برید تو من با آرمان کار دارم میام. اونا پیاده شدن گفت ارمان ببخشید نمیتونستیم با این وضعیت بریم خونه تابلو بود قرص خوردیم خودتم میدونی دوست دختر ندارم الان وگرنه اونو میکردیم گفتم رضا خیلی نامردی گفت جبران میکنم پیاده شدیم رفتیم تو تا منو دیدن گفتن همین جلو در لخت شو لباسامو دراوردم پشتم بهشون بود یهو یه چک محکم زدن رو کونم جاش خیلی سوخت واقعا میخواستم گریه کنم از ترس میخواستم برگردم یکیشون گفت برنگرد سرمو برگردوندم دیدم داره ازم فیلم میگیره قطع کرد دوربینو مرتصی گفت کجا بکنیمش رصا گفت تو اون اتاق تخت هست امیر علی گفت دوتا دو تا بر
Показати все...
ماساژ طلوع ماسورهای جوجو https://t.me/Massege_toloo
Показати все...
ماساژ طلوع

توجه توجه توجه این گروه فقط برای ماساژ در مورد چیزای دیگه ممنوع بیعانه زدن ممنوع آیدی مدیر @Oomid_26

یه چنل. نود کده جذاب واسه فـــمـــــبـــوــــی 🧚‍♂ هــا🥺 ٌعشق بازے ✬⇚اینجاس⇡❤️کراش بزن🩷رل شو بردار ببر https://t.me/+UKO3Y1ehCOwyYTQ0 👈 چالـش هاے هفتگـے🏆 لینگ ارتباط با https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-w0sbgvSWLC
Показати все...
نود کده گی

یه چنل جذاب واسه فـــمـــــبـــوــــی 🧚‍♂ هــا🥺 ٌعشق بازے ✬⇚اینجاس⇡❤️کراش بزن🩷رل شو بردار ببر

https://t.me/+UKO3Y1ehCOwyYTQ0

👈 چالـش هاے هفتگـے🏆 لینگ ارتباط با

https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-w0sbgvSWLC

Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.