cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🪟از پنجره ها

نوشته هایی از جنس خاک.. شاید سرد شاید زندگی بخش شاید ارزشمند و شاید رهااااااا به هر سو.... ______________ 📖🎙️🩺🔎👩🏻‍⚕️🧠 کانال مطالعه من @study_challenges ناشناس: https://t.me/harfmanbot?start=1011750488 شناس: @Med_experience_admin

Більше
Рекламні дописи
324
Підписники
-124 години
+27 днів
-430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#همینجوری درحالی که آنا (هم اتاقی بسیار درونگرا و آرومم)بعد از چندهفته فرجه دیشب برگشت خوابگاه و بهم گفت:«اگه یه روزی دلم برای اتاق3XX تنگ نشه قطعا دلم برای آدم های این اتاق تنگ میشه..🌱» امشب بهش گفتم با تموم علاقه ای که به این اتاق و آدم هاش دارم ولی برای ترم بعد میرم پیش دوستم..» با اینکه گفتگو های درونیم بهم میگه چقدر بیرحمی!! ولی باید بهش بگم این بیرحمی نیست دختر..قراره لول آپ کنی، فقط همین!
Показати все...
👍 5😢 2 1
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
• امروز به تشویق خواهرم اومدم افتتاحیه یوسرن که میخاستم فقط یه ربع نهایت نیم ساعت اونجا بمونم ولی ۲ ساعت تمام اونجا نشستم و از حرف های ایشون(دکتر نیما رضایی، استاد ایمونولوژی دانشگاه تهران ) لذت بردم. ایشون در فیلد پژوهش بسیار صاحب نام هستن و اگه بخاین با یه سرچ ساده میتونین تعداد مقالات و h-index شون رو ببینین ولی من میخام از چیز دیگه ای صحبت کنم. تفاوت ایشون با اساتیدی که اکثرا دیدیم اینکه نمیان صرف رشته شون و کارشون رو توضیح بدن بلکه با حرفاشون گرهی از ذهن درهم مخاطب وا میکنن. معاون تحقیقات و فناوری دانشگاهمون به دکتر رضایی گفتن بچه ها رو تشویق کنن از ایران نرن، گفت من همچین حرفی رو تا به حال به کسی نزدم که بره یا بمونه، من فقط بهش توضیح دادم آسمون همه جا خاکستریه، هیچ چیز صفر و یک نیست، دنبال شرایط ایده ال و اینها نباشید. رفتن یا موندن هرکدوم رو انتخاب میکنید با چشم باز انتخاب کنید یه مثال زیبایی هم زدن گفتن دنیا مثل آسمونه و موفقیت هم پرواز. شما فکر نکنین اگر کسی موفق شه فرصت موفقیت رو از شما میگیره، این آسمون مال همس و همه میتونن پرواز کنن. مشکل شما ترس از پروازه نه کس دیگه..
Показати все...
7👍 3
Фото недоступнеДивитись в Telegram
تولدش بود.. مدت هاست سعی میکنه کیک و شیرینی نخوره ولی تولد بدون کیک و شمع تولد نمیشه که! برای همین رفتم قنادی ، میدونستم چیزکیک خیلی دوست داره، یه چیز کیک کوچیک با شمع براش سفارش دادم..! همون رز سفیدی که یه دوستی گفته بود بهش هدیه بدم رو هم خریدم و بهش گفتم بریم پارک. رفتیم نشستیم رو چمنا تا چشماش رو ببنده و شمع تولدش رو فوت کنه و من رو با آرزوهاش تا ابرا ببره! و تموم این لحظه ها زیبایی و شادی چشم هاش به قلبم نور میبخشید! و خداروشکر میکنم به خاطر داشتنش!🌱 امیدوارم ۲۵ سالگیش پر از تجربه های بینظیر باشه و اون رو بهتر از چیزی که میخواد رقم بزنه.✌️♥️🪴✨🪁 #قاصدک_شادی_های_کوچک ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
Показати все...
13👍 1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
تولدش بود.. مدت هاست سعی میکنه کیک و شیرینی نخوره ولی تولد بدون کیک و شمع تولد نمیشه که! برای همین رفتم قنادی ، میدونستم چیزکیک خیلی دوست داره، یه چیز کیک کوچیک با شمع براش سفارش دادم..! همون رز سفیدی که یه دوستی گفته بود بهش هدیه بدم رو هم خریدم و بهش گفتم بریم پارک. رفتیم نشستیم رو چمنا تا چشماش رو ببنده و شمع تولدش رو فوت کنه و من رو با آرزوهاش تا ابرا ببره! و تموم این لحظه ها زیبایی و شادی چشم هاش به قلبم نور میبخشید! و خداروشکر میکنم به خاطر داشتنش!🌱 امیدوارم ۲۵ سالگیش پر از تجربه های بینظیر باشه و اون رو بهتر از چیزی که میخواد رقم بزنه.✌️♥️🪴✨🪁 ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
Показати все...
#همینجوری این چند هفته ای که گذشت، جز سخت ترین روز های سال ۱۴۰۳ برای من بود! روزایی که پر بود از بغض، گریه ، نشخوار فکری و منم نا امید و خسته از افکار پوسیده..! روزایی که تلاش می کردم حرفی به زبون نیارم و به زوور لبخند میزدم که کسی نفهمه حال نزارم رو..! روزهایی که امیدم شده بود سرترالین آخر شبم! و تنها پناهگاهم برای رهایی از از غم بیمارستان بود و بیمار هاش! روزایی که به جای ATP، ترس توی سلول هام بود...ترس از خاکستر شدن ققنوس رویاهام! ولی الان که به این روزا نگاه میکنم، دلگرم میشم! دلگرم به اینکه اینبار توی این طوفانِ زندگی "خودم" رو بیشتر از قبل برایِ "خودم" داشتم! این بار دست روی دست نذاشتم که گذر زمان حالم رو خوب کنه..! و این تن رنجور و خسته رو بردم به میدون جنگ تا آرامش به تاراج رفته اش رو پس بگیره! و دوباره مرهم گذاشتن روی درد هاش رو یاد بگیره! و قسم به نوشتن که بهم فرصت داد بغض هام رو به کلمه تبدیل کنم تا اشک بشن..! و بهم یاد داد که هنوز هم میتونم با هدیه دادن لبخند به بچه ها، دوباره لبخند رو به قلبم برگردونم!🎈 و هنوز هم بهونه هایی برای وصل ماندن به این زندگی هست..! ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ خرداد ۱۴۰۳
Показати все...
8👍 1😢 1
بهم میگه این آهنگ رو در وصف تو خوندن..🌊
Показати все...
Shervin Hajiaghapour - Khoobe Man (128).mp34.54 MB
❤‍🔥 3
یکی از لذذذت بخش ترررین تفریحاتم، رفتن به google play و نصب کردن اپلیکیشن های مختلف به صورت رندوم و کار کردن باهاشون‌ه.^^
Показати все...
🦄 3👍 1👎 1🍓 1
#شما_فرستادین : درباره #کیس_۳  راستش من هنوز کاملا وارد فاز بالینیِ درمان و یجورایی لمس Bedside manner نشدم؛ اما احساس میکنم اگر خودم در چنین موقعیتی قرار بگیرم؛ در گام اول موقعیت سنجی میکنم! یعنی به فراخور خود شخص و بیمار تصمیم میگیرم؛ میشه گفت یجورایی Case-Based  ؛ اگه بخوام با مثال توضیح بدم؛ اگر که بیمارم ۷۰ ساله است و از لحاظ وضعیت منتال و روحی روانی ۱۸ونیم سالشه و از منم سر زنده تره( که البته این روزا شاید کم پیش بیاد اما چنین مامان‌بزرگایی دیدم که میگم😅) من بهشون میگم و البته سعی میکنم خوشبینانه و البته با لحن امیدوارانه بگم بهش؛ چون حس میکنم انقدری قوی و خودساخته باشه که بتونه کنار بیاد و بپذیره موضوع رو؛ از طرفی مثلا اگر بیمار از لحاظ اعتقادی ؛ آدم معتقدی باشه ؛ باز تصمیم من گفتنِ موضوع هست؛ چون کاملا لمس میکنم چنین آدمی میتونه چقدر منطقی با موضوع کنار بیاد و اتفاقا صبر نشون بده و بیماریش رو نه یک اتفاق بد که حتی یک امتحان گذرا و موقت بدونه که باید در اون پیروز بشه ... از اون طرفم خیلی وقت ها پیش میاد که حس میکنم شرایط به قدری سنگین و غم‌بار و اندوهناک باشه که حتی دادن خبر یک سرماخوردگیِ دیگه به یه بیمار مساوی باشه با افسردگی و اضطراب و تنش و درگیری درونی و بیرونی براش... و این مواقع علیرغم اینکه از لحاظ اخلاقی به نظرم کار درستی نباشه؛ اما سعی میکنم حداقل در اون زمان مستقیم نگم، و به شکل غیر مستقیم اعلام کنم؛ ( اگر امکانش باشه) البته اگر مثلا؛ مثل  این مورد کنسر مطرح باشه تعلل و درنگ کردن حتی یک ثانیه هم جایز نیست؛ اما به نظرم میشه درمان هایی رو شروع کرد و به مرور بیمار و همراهانش رو اقناع و توجیه کرد... پس‌نوشت: این صرفا نظر شخصی من بود؛ و طبعا ایرادات زیادی هم ممکنه داشته باشه؛ اما فکر کردن درباره اش؛ و همزاد پنداری با این موقعیت در حداقلی ترین حالت کمک کرد تا با ساختار ذهنی خودم در اپروچ به این موقعیت کمی بیشتر آشنا بشم؛ و کمی بیشتر به خودآگاهی نزدیک بشم؛ در انتها بازم ممنونم از شما بابت اینکه این بحث رو مطرح کردید. 🕊🖐🏻☺️
Показати все...
👍 2 2
چقد این سوال منو به فکر فرو برد! بنظرم هیچ توجیهی نمیتونه و نباید آزادی و اختیار انسان رو بگیره! اینکه یه پرنده رو از ترس شکارشدن توی قفس نگه داری و توجیه‌ت این باشه که بهش دانه میدی خیلی دلیل بی ارزشی هس لااقل برای من! بیمار حق داره وضعیت سلامتی‌ش رو بدونه. همونطور که امید بخشی از وجود انسانه رنج هم بخشی از وجود انسانه. امید واهی دادن و مخفی کردن واقعیت میتونه همین رنج و پذیرش حقیقت رو چند برابر برای بیمار در آینده سخت تر کنه. و نکته دیگ اینکه سبک زندگی یه فرد سالم با یه فرد که ممکنه زندگی کوتاهی داشته باشه بسیار متفاوته. اون فرد ممکنه با کسایی ک دوست داره وقت بیشتر بگذرونه، محبت بیشتری بکنه، کارای عقب افتاده ای اگ داره انجام بده و حقی گردن کسی داره ادا کنه ،حلالیت بطلبه و تو فرهنگ ما که به اخرتی معتقدیم شاید بخواد کار خیری برای اون دنیاش مثل وقف و.. انجام بده. بنظرم بیمار حق داره بدونه حتی دردناک ترین جزییات بیماریش رو و فقط زمانی درسته ندونه که صلاحیت تصمیم گیری نداشته باشه مثلا مجنون باشه یا مشکلات روانی دیگ..
Показати все...
👍 15
مدتها پیش این سوال ذهنمو مشغول کرد که اگر به چنین موردی برخورد کردم باید چیکار کنم. سن بیمار بالاست، عمر زیادی رو گذرونده و شاید مهلت خیلی خیلی کمی برای زنده موندن داشته باشه، این وظیفه‌ی پزشکه که اطلاعات دقیق و صحیح رو به بیمارش بده تا جهت سلامتیش قدم برداره اما بقیه‌ش به خود بیمار مربوطه که میخواد نجات پیدا کنه یا نه. من به بیمارم اطلاع میدم و بقیه‌ش رو به عهده خودش میزارم، شاید توی فرصت کمی که براش مونده بخواد کارهایی رو انجام بده که اگر ندونه، سمتشون نره. شاید بخواد عشق بیشتری خرج و دریافت کنه، کسانی رو ببخشه یا طلب بخشش کنه. همونطور که پزشک قسم میخوره جون آدمهارو نجات بده بی توجه به آدم خوب یا بد بودنشون، پس باید با بیمار صادق باشه بدون توجه به ناراحتی یا خوشحالیش.
Показати все...
👍 2 1