بارگاه؛
-ִ ֗ ⊹Darkness Is Not The Opposite Of Light ִֶָ ࣪ ִ https://t.me/Laras_starbot
Більше1 479
Підписники
-224 години
+27 днів
-4630 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from 𝘈𝘯𝘥 𝘵𝘩𝘦 𝘌𝘯𝘥 𝘰𝘧 𝘵𝘩𝘦 𝘞𝘰𝘳𝘭𝘥.
سرد است. گرم است. پوستم یخ زده است اما از درون آتشی دارد همه چیز را خاکستر میکند. قطرههای عرق بر بدنم مینشینند. تب دارم. میلرزم. کالبدم شیشهایست. ترک خواهم خورد. آنقدر در وجودم خواهند جنگید تا بشکنم؛ تا پوستم شکاف بردارد و گوشت تنم از هم پاره شود. صدای خشکیدهی استخوانهایم را میشنوم و صدای فریاد چیزهایی که در درونم میسوزند. و پوستی که تنها در انتظار تلنگریست تا هزار تکه شود.
چیزی میخواهد بیرون بجهد و پا به فرار بگذارد؛ چیزی میخواهد همهچیز را درونش نگه دارد، خودش مدام کوچک و کوچکتر شود و دیوارهایش مدام ضخیم و ضخیمتر. چیزی میخواهد فرو بریزد؛ چیزی اجازهی شکستن صادر نمیکند، سر باز میزند، کوه را مثال میزند. کسی فریاد میزند که اعتراض دارد. فریاد میزند که کوه هم روزی بالاخره ترک بر میدارد؛ کسی فریادش را خفه میکند. اینجا همه جنگ است. اینجا همه آتش و دود است؛ اینجا همه باغ است، همه سبز است.
خودم را یاد یکی از آن عکسهایی میاندازم که در کودکی آنقدر سرگرمم میکردند؛ همانها که از این زاویه یک تصویر بودند و از آن زاویه تصویری دیگر. این کشتی درگیر توفان است و اسیر دست موجها. و دریا یک لحظه به این سو میگرداندش که در دوردست خشکیست و آبادی و آسمانی بیابر؛ و لحظهای بعد همه چیز در زیر آبهای سیاه فرو میرود. خفگی.
میلرزم و خود را در پتو میپیچم، میسوزم، دوباره پتو را باز میکنم، تنم بیقراری میکند. دستی جلوی رویم بشکن میزند و کسی میپرسد: «خوبی؟»
خوبم؟
سرم را بالا میکنم و خودم را نگاه میکنم که دلواپسانه تماشایم میکند. پشت دستش را به پیشانیام میچسباند. خوبم. همه خوبیم.
— هذیان؛ گاه به گاهی کلاغی میگرید.
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.