cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

قلبی که می تپد هنوز

اینجا دنیای قصه هاست تکمیل شده "تجلیِ عشق" "وقتی که عشق آمد" "بی گناه" در حال پارتگذاری"قلبی که می تپد هنوز" پارتگذاری شنبه تا چهار شنبه روزی دوپارت به جز تعطیلات ارتباط با من @Arezoo72a

Більше
Рекламні дописи
861
Підписники
+324 години
+267 днів
+18630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from N/a
دختره رو دزدین و دوست پسرش و شوهرش میرن تا نجاتش بدن🫣😎🔥 صداش از پشت سرم میومد _کثافتتتت چطوری جرعت کرده نفس رو بدزده +حروم زاده اگه دستش به زنم بخوره خونش حلاله ، تو کجا داری میای؟ _ فکر کردی نفسو تنها میذارم ؟ +زن من به تو چه دخلی داره که داری سنگشو به سینه میزنی لاشییی بدون توجه به من دستشو برد سمت دستگیره ی ماشین و با اشاره ای به سربازای پشت سرش گفت : _دعا کن که نفس به کمکم نیاز داره وگرنه الان تو هلفدونی بودی آشپز کوچولو اولین قدم و برداشتم که با کله بزنم تو سرش ولی سریع نشست تو ماشینو گازشو گرفت با تمام قدرتم زدم رو کاپوت ماشین و گفتم : +میکشمت ساعی میکشمتتت لحظه ای به خودم اومدمو زیر لب گفتم :  نف ، نفس.... سریع نشستم توی ماشین گازشو گرفتم
2 مرد که عاشق یه خانم دکتر میشن ! یکی سرگردِ جنایی یکی آشپزِ معروف
  بدو بیا تو چنل که از دست ندیش😍🔥 https://t.me/+vDp2uPAX5N05Y2Q0 ۲۳
Показати все...
Repost from N/a
پسره بخاطر عشقش قاتل شد🥺😰❤️‍🔥
_چرا این کارو کردی ؟ چرا؟ +میرسید دست قانون یا می رفت زندان یا با نصف دیه میومد بیرون،تو دلت راضی میشد؟ به صورتش خیره شدم و لب زدم : _ بخاطر من ارزشش رو داشت آدم بکشی وِسام ؟  +من و تو دیگه دو تا آدم جدا نیستیم پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و گفت: +خیلی عاشقتم نفس ، کی میخوای اینو بفهمی ؟ من برای تو خودمم میکشم چه برسه به کسی که اذیتت کرده ! ♥️🩸👇🏻 https://t.me/+vDp2uPAX5N05Y2Q0 ۲۰
Показати все...
#پارت_۷۴ قبل از اینکه پاگرد اولو رد کنه به خودم تکون دادمو پشت سرش راه افتادم دروغه بگم نترسیدم و دلهره نداشتم اما ته دلمم انگار واقعا ایمان داشتم که اذیتم نمیکنه کلیدو از تو جیبش دراورد و قبل از اینکه بره  داخل از من خواست وارد بشم منم در حالی که ضربان قلبم بالا رفته بود و استرس تو وجودم بود رفتم داخل یه نگاه گذرا به خونه هم کافی بود که بفهمی این یه خونه ی مجردیه و حداقل هیچ زن خانه داری پاشو اینجا نذاشته وقتی نگاه  کنجکاو منو دید شروع کرد به حرف زدن -از وقتی بابام زن گرفت اینجا رو واسه خودم گرفتم واسه وقتایی که تحمل اون خونه رو ندارم اون رفت سمت اشپزخونه و من به خاطراتم با شهرام فکر میکردم که زن باباشو مادر فولاد زره صدا میکرد و دل خوشی ازش نداشت با یاد اوری شهرام دلم گرفتو به خودم جرات دادم بالاخره ازش حرف بزنم -شهرام‌خوبه؟ نگاهم ثابت بود روش وقتی که قوری تو دستش ثابت موند و از دم کردن چای دست کشید نگاهشو به دیوار روبه روش داد و اروم زمزمه کرد -نه -حق با تو بود من از اولش نباید دور و برش میموندم شاید اونجوری هیچکدوم از این اتفاقا نمیفتاد وقتی دیدم هنوز تو موقعیت قبلشه خواستم بحث و فضا رو عوض کنم -میشه زودتر امار بگیری از اون یارو سریع چای رو دم کرد و گوشی به دست اومد تو سالن و نشست رو مبل یه نفره ی کنارم یه ربع بعدی رو صرف تلفن زدن به چند نفر و حرف زدن باهاشون کرد و وقتی حرفاش تموم شد بدون اینکه سر در بیارم از صحبتاش منتظر نگاش کردم که خودش توضیح بده اونم در کمال ارامش رفت و دوتا چای اورد و نشست سر جای قبلیش -نمیخوای بگی چی شد؟ -همچین کسی رو هیچکدومشون نمیشناختن ،ولی این برام عجیبه که قطعا اون مارو میشناخته  چون ادرس اینجا رو داده ،به نظرم بابات باید بره شکایت کنه اونجا  چهره نگاری میکنن و میفهمین حداقل یارو چه شکلیه و کیه و هویت واقعیش چیه ناامیدشده و درب و داغون تر از قبل تو جام بی حرف و حرکت نشسته بودم فشاری که این دو روز تحمل کرده بودم الان داشت خودشو نشون میداد دلم میخواست بزنم زیر گریه و تا میتونم جیغ بکشم اما انگار ته مونده ی غرورم مونده بود تو وجودم که بهم اجازه نداد، کوله مو از رو زمین برداشتم و پاهای کم جونمو مجبور کردم که راه بیاد باهام -باشه ممنون که کمک کردی نگاه نگرانشو به کل چهره ام داد و هول شد از این حال داغونم -خوبی؟ -میشه دیگه کاری به کارمون نداشته باشین هیچکدومتون؟ -هنوز باور نکردی این کار ما نبوده؟ -نبوده ولی به شما مربوط میشه شاید که طرف آدرس شما رو داده اول هفته تون بخیر😍 منتظر ری اکتای قشنگتونم❤️ توخصوصی ۳ماه جلو تریم☺️
Показати все...
👍 4 3
#پارت_۷۳ -صبر کن ببینم چی واسه خودت بریدی و  دوختی و مارو هم محکوم کردی بگو ببینم جریان چیه بازومو از دستش کشیدم بیرون و در حالی که جای انگشتاشو ماساژمیدادم توضیح دادم بهش -یعنی میخوای بگی شما نبودین که به بابا کلی وعده وعید دادین و به خاطر همین مجبورش کردین خونه رو بفروشه؟ -معلومه که  نه نگاه معنا داری بهش کردمو با طعنه گفتم -الان من چرا باید حرف تو رو باور کنم ؟وقتی ادرسی که اون یارو داده به بابام همینجاست که تو هستی -به خدا قسم‌که از هیچی خبر ندارم من مطمئنم که کار بابامم نیست واقعا هیچ دروغی از کلامش دریافت نکردم و باور کردم حرفاشو، سریع با فکر به اینکه ممکنه اتفاقی باشه پرسیدم که -شما واحد چندین -واحد۴ نگاهی به ادرس توی دستم کردمو برای هزارمین بار چکش کردم -خب اون یارو هم گفته واحد چهاره با این حرفم برگه رو از دستم گرفت و نگاهی بهش کرد -همچین کسی رو نمیشناسم ،تو دور و بریای باباهم ندیدم باشه و بعد همونطور که اخم تو چهره اش داشت به صورتم نگاه کرد -بیا بریم بالابگم بچه ها ردشو بزنن و منتظر جواب من نموند و رفت سمت راه پله دوتا پله رو که رفت تازه برگشت سمت من و وقتی فهمید سر جام وایسادم راه رفته رو برگشت و اومد روبه روم -چرا نمیای؟ همچنان بی حرف و حرکت وایساده بودم و فقط نگاش میکردم معلوم بود که میترسیدم از تنها بودن باهاش و حتی حدس زدم اینا همه نقشه بوده واسه اینکه به اینجا برسه ،سرمو به دو طرف تکون دادم -میخوام برم -صبر کن ببینم فک کردی میخوام بلایی سرت بیارم اونم وقتی میدونی با وجود احساسی که بهت دارم با این حرفش ضربان قلبم اوج گرفت و دیگه تصمیممو گرفته بودم که واقعا برم هنوز کامل برنگشته بودم که بازومو گرفت و مجبورم کرد نگاش کنم -من تا الان کاری نکردم که تو حتی فکر کنی من خیال بدی دارم، وقتی گفتم باید از ما دوری کنی دقیقا منظورم همه مون بود، یعنی برام مهم بوده که اسیب نبینی پس مسلما خودمم نمیام بهت اسیب برسونم ،میریم بالاامار اون یارو رو در میاریم و تو برای همیشه میری از زندگی ما ،اونم فقط به خاطر اینکه آسیب نبینی حرفاش محکم و در کمال صداقت بود عقل و منطقم میگفت برم اما دلم میگفت بمون شاید تونستی خونه رو زنده کنی انقدر تعلل کردم که بالاخره حوصله اش سر رفت و همونطور که میرفت سمت پله ها مخاطب قرارم داد -یادت نره من اگه بخوام کاری کنم یا بلایی سرت بیارم هر جا باشه میتونم نیازی به نقشه و خاله بازی ندارم
Показати все...
9
Repost from N/a
من، دکتر ارمان وثوق!🔥 عاشق شیدا، دختر عمه ام شدم که خودم بزرگش کردم. مظلوم ترین دختر خونه باغ که به خاطر اشتباه پدرش طرد شد... پدربزرگم از ترس اینکه شیدا زنم بشه، اون و توی نوجونی عروسش کرد!... حالا من بعد هفت سال، از روسیه برگشتم! می خوام دختری که بزرگش کردم و نفسم بود رو از دستِ شوهر هوسبازش نجات بدم. می دونم توی خونواده جنگ به پا میشه اما من دیگه پا پس نمی کشم فقط... درست شبی که می خواستم فرداش برم سراغ شیدا و شوهر نامردش، یه تصادف اتفاق افتاد و...🫢❤️‍🔥 https://t.me/+GhwXPNA3jiMyMDE0 ۸صبح
Показати все...
👍 1
Repost from N/a
🖤عزاداری‌هاتون قبول درگاه حق🖤 لیستی از رمان‌های برتر این هفته انتخاب شد👇🏼 لینک لینک لینک لینک لینک لینک لینک 🖤ولی من هر بار که دنیا بهم سخت گرفت اسمتو صدا زدم آقا اباعبدلله🖤
Показати все...
👍 1
Repost from N/a
وقتی که طلاق گرفتم، با شکم حامله، به خونه باغ پدربزرگم برگشتم. اون نمیخواست که زن مطلقه رو توی خونه ش نگه داره. مجبور شدم توی زیرزمین خونه ش بمونم و با خفت و خواری زندگی کنم اما زمانی که پسرداییم بعد سالها از خارج برگشت، اتفاقات تازه و عجیبی افتاد...❌❤️‍🔥 https://t.me/+GhwXPNA3jiMyMDE0 23
Показати все...
Repost from N/a
اون دکتر ارمان وثوقه! مردی که هفت سال غیب شد! و بعد هفت سال یک دفعه برگشت. حالا یه دنیا فاصله بینمون بود. من به زور زن مرد پولدار و پیری شده بودم که ۱۱ سال ازم بزرگتر بود و فقط دنبال عیاشی بود. فکر می کردم من و فراموش کرده و دیگه براش مهم نیستم اما... وقتی که با دیدن بدن کبود و کتک خورده م رگ گردنش از غیرت پاره شد، افکارم بهم ریخت. جلوی همه من رو پشت خودش کشید و نذاشت دیگه حتی نوک انگشت اون شوهر بی رحم و هوسبازم بهم بخوره اما...خبر حاملگیم مثل بمب منفجر شد!🧨 حاملگی در حالی که همه می دونستن شوهرم عقیمه!...🔥 https://t.me/+GhwXPNA3jiMyMDE0 ۱۸
Показати все...
Repost from N/a
خبر حاملگیم مثل بمب توی کوچه و محله مون منفجر شد چون همه می دونستن که شوهرم عقیمه!...🧨 فکر کردن خیانتکارم! بهم گفتن "هرزه" و با کمربند به جونم افتادن. کتک و لگداشون به بدنم، بچه م رو ازم گرفت. هیچ کس نمی دونست که اون بچه حرومزاده نبود چون... https://t.me/+GhwXPNA3jiMyMDE0 ۱۳
Показати все...
Repost from N/a
📌چنلشون داره VIP میشه برای آخرین بار لینک رایگانشو میذارم❤️‍🔥💥 دختر بزرگ خانواده.... شر و شور و کله خراب... ولی این کله خرابی آخرش کار دستش داد. اونو اسیر کرد ، به دست دشمن قسم خورده باباش.... فرار ؟....سعی کرد ولی.... هیچکس نمیتونه از دست اون فرار کنه ❣دلیل اینکه این مشروط شدنم ☝️😅😋 https://t.me/+NiZuThDa4WljYzI0 8صبح
Показати все...
2
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.