ماری🌱

خونه مون که میام میرم طبقه بالا اتاق قبلیم همه چیز تقریبا دست نخورده باقی مونده تختم دست نوشته های روی دیوارم کمدم یک سری وسایل بدرد نخور اما دوست داشتنیم کتاب هام بعد توی عصر آفتابی توی اون سکوت دراز کشیدن روی تختم و حس کردن سکوت و یه بوی آشنا ی ارامشبخش برام خیلی دلچسب بود امروز.

بعد هنر ذهن آزاد می‌خواد. من الان چند وقته کانال نقاشیم ب امون خداست دست ادمینه طفلکه. هیچ سفارشی قبول نکردم چون اصلا نه تایمش داشتم نه ذهن شو. ولی یکم خلوت شدم دوست دارم برم رنگ روغن کار کنم بزنم توی کار نقاشی روی بوم. مودی به تموم عیار:من 😆

حامد میگه تو‌ اگه کارمند بمونی به خودت خیلی ظلم میکنی. منم همش میگم اخه نمی‌دونم واقعا چه شغلی رو دوست دارم. همه کارهای هنری برام لذت بخشن. نمی‌دونم تخصصی برم سراغ کدوم. میگه حالا تو برو. قرار نیست اولین و دومین شغلت تا آخر عمر آخرین شغلت باشه که. امیدوارم تا وقتی که طرحم تموم میشه بتونم فکر کنم قراره چه کاری رو شروع کنم🦦

۲۴ سالمه هنوز نمی‌دونم دوست دارم چکاره بشم. شغلم چیه؟ کارمند بهداشت.😂

ماری هرروز: من مبخوام فلان کاره بشم🦦😂

یجوری وسایل چوبی گرونه که مبخوام برم نجار بشم واقعا🦦 چیزای خوشگل پینترستی هم که هیجا نداره یا اگه داره خیلی گرونه رو ب قیمت مناسب بهتون بفروشم شما هم منو پولدار کنین.

مود.

دستشویی خونه مون اونقدر قشنگ شده که میتونم وقتی با حامد قهر میکنم برم فرار کنم داخلش در قفل کنم و بشینم روی توالت کتاب بخونم😂

مثل سگ هم پولدارن درآمداشون خوبه حالا ما درس خوندیم چیشد؟ خاک تو سر ما بخدا