می دانست و فقط می خواست رهایش کند
_می خوام برم بخوابم
خوابم میاد
_ منم خیلی خوابم می یاد
الان دیگه می خوابیم
پریماه اگر می ماند اگر تعلل می کرد
قطع به یقین در تارعنکوبت اسیر می شد
_می خوام برم پیش بچه ام بخوابم
_ بیخود
دیگه بسشه
دو ماهه زنو زندگی منو ازم گرفته
همین که راست راست رو پای خودش میچرخه
خودش کلیه
_گفتمت ولم کن
بی توجه بر روی تخت نشاندش
و به طرف میزه کنارش رفت شانهای زیبای نقره کوب را برداشت
نیم خیز شده بود برای جهیدن
دستش را بر روی شانه اش نهاد
_کجا کجا بودین حالا بانو
_ فرامرززززز
_جان فرامرز
روسری اش را آرام از سرش درآورد
پشت سرش قرار گرفت مثل آب خوردن به طرف خودش کشیده شدش
#part_576
و مابین پاهایش قفلش کرد
گیس زیبا اش را گرفته و
بینی شان نزدیکش کرد نفس عمیق کشید
بوی زندگی می داد
عطر خوشبختی رایحه امید و جاودانگی
انگار که بعد از چندین سال به اب و غذا رسیده باشد
موگیر وصل شده به پایین موهایش راجدا کرد
و آرام آرام گره های گیسش را باز کرد
موهایش بیشتر موج دار شدند
اگر بعداز حموم ،ان موقع که موهایش خیس بود بود
آنها رامحکم گیس می کرد
آن وقت فر دار میشدن
باید سحرش میکرد آرام همانطور که دستش میان موهایش رسوخ کرده بود
آرامش به وجودش تزریق می کرد
گفت
_ میدونی چه جوری
نهنگ ها هم دیگر را پیدا می کنند
پریما تعجب نکرده از سوالش سکوت کرد
_صدا میزنن همدیگه رو اونایی که اهل همن
مثله همن میشنوند اون صداهه رو
اما تا حالا چیزی درباره ی تنها ترین نهنگ دنیا شنیدی
بدون این که جوابش دهد فقط گوشش را به صدای بم و خلسه آورش سپرده بود
و لذت می برد
از پیچش دستانش میان گیسوانش
_ بهش میگن نهنگ پنچاه هرتز
صداش مثل صدای بقیه نهنگ ها نیست
بقیه فرکانس شو بلند نیستن
نهنگ های دیگه نمی شنون نمی فهمنش
تنهاست
#part_577
همیشه تنهاست اصلاً تنهاترین
سرش را تا کنار گوشش آورد
و بناگوش را بوسه زد
_وقتی فرشته مهربون منم ازم رو برمیگردونه دلخوره قهر ناراحت من حس می کنم
همون نهنگم
یه نهنگ که وسط اقیانوس صداش روی فرکانس
۵۲ هزار هرتزه دوروبرش شلوغه
اما گیر کردم تو تنهایی
هیچ کس نیست صدامو بشنوه
هیچ کس نیست حرفام حالیش بشه
هیچکی نیست
کسی نیست دستمو بگیره از سیاهی و تاریکی نجاتم بده
هیچ کس از خودم نجاتم نمی ده
این بار بوسه بر روی شانه اش نشاند و
دستش را دورش حلقه کرد
کمرش را به شکمش چسباند
دخترک ،دخترک بیچاره
مثل کسی بود که در وضعیت نباتی بود
دخترک اغما رفته چه کاری از دستش بر میآید
به خلسه میبردش با حرفهایش
با حرکت دست هایش بر روی بدن
زابراهش می کرد
آرام کنار گوشش چند بار خیلی ارام و ملایم بوسید
و نجوا گونه نجوا کرد
_می دونی اگه تو نباشه اگر رو برگردونی اگر نخوای
ظلم کردی به بقیه حیونا تو دریا
چون تا قبلش اون نهنگه فقط تنها بود
اما الا دیونه شده
#part_578
زده به سرش همه رو میخوره
با همه در می افتع
با اون میجنگه با اون سرشاخه میشه
یکی دیگر را نابود میکنه
تا پیداش کنه تا بالاخره یه روزی پیداش کنه
نهنگه خودشو
لب هایش را بر روی پوستش کشید
و ادامه دار تا چانه اش را بوسید
دستش را بلند کرد و زیر چانه دختر قرارداد
سرش را به طرف خودش مایل کرد
و تا چند سانتی خیره اش شد
_پری منو ول نکن میون این همه ادم که بشم تنهاترین