cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رمان های سکسی و عاشقانه

روزی یک یا دو پارت

Більше
Рекламні дописи
16 141
Підписники
+1 65324 години
+3 5057 днів
+3 27530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

برا خرید رمان هم متونین بیاین پی
Показати все...
تبادل @Malek_Nabodgar
Показати все...
#پارت_245 #دکتر_هات_من ش حرف میزدی .نفسم رفت اما با صدایی لرزون گفتم : + من .. نمیدونستم چی بگم ، نمیدونستم نیما رو دیده یا نه ، اگر دیده باشه که کارم تموم بود . بعد از چند ثانیه صدای سردش توی گوشم پیچید : _راننده رو نتونستم ببینم ، دلم میخواد خودت بگی کی بود و چیکار داشت باهات ؟! وقتی سکوتم طولانی شد و فهمید نمیخوام جواب بدم ، رو به روم نشست و زل زد بهم . نمیدونم چرا اما یه حسی مانع میشد که راحت نگاهش کنم ! ازش خجالت میکشیدم . باصدای اروم و غمگینی گفت : _ همه ی زندگیم با دروغ گذشت .. همه ی زندگیم . متعجب سرمو بلند کردم و نگاهش کردم ، متوجه منظورش نشده بودم و عجیب کنجکاو بودم . اما نریمان نگاهش به نقطه ی نامعلومی بود .با صدای زنگ گوشیم نگاه جفتمون برای چند ثانیه روی گوشیم که روی میز بود خیره موند
Показати все...
21👍 1
#پارت_244 #دکتر_هات_من _بیرون بودی؟ نفسم بند اومد ، زبونم قفل شده بود .. با صدای لرزونی گفتم : +من ؟ نه !پوزخندی زد و دستی به موهاش کشید ، از جاش بلند شد و زمزمه کرد : _ آره .. بیرون بودی . با حیرت و بهش زل زدم و چشمام رو بستم . قلبم وحشیانه خودشو به قفسه ی سینم میکوبید و نمی دونستم باید چی بگم _ . با تو بودم نهال ! با این حرفش نفس عمیقی کشیدم و گفتم : +من .. من بیرون نبودم . ً پشت سرم ایستاد . کاناپه رو دور زد و دقیقا کمی به سمتم خم شد و لباشو چسبوند به گوشم . هرم نفسهای داغ و تندش که نشون از عصبانیتش بود داشت پوست صورت و گوشم رو میسوزوند . با لحن عصبی و شمرده ای گفت : _خودم دیدمت ، پا￾ن ، کنار یه ماشین سفید وایساده بودی و داشتی با رانند
Показати все...
16👍 2
#پارت_243 #دکتر_هات_من چطوری باید از شر آدمی مثل نیما خلاص میشدم ؟! اگه نریمان اینجا بود و اون میومد بیچاره میشدم ! تنها شانسم این بود که وقتی اومد نریمان خونه نبود . چشمامو بستم و به چند دقیقه پیش فکر کردم . همون طور که حدس میزدم تهدیدم کرد که باید رابطم رو باهاش ادامه بدم . باید حتما یه فکری میکردم تا از دستش راحت بشم ! با شنیدن صدای زنگ در رشته ی افکارم پاره شد و با فکر اینکه نیماس با عصبانیت به سمت در رفتم و درو باز کردم . اما با دیدن نریمان و ابروهای گره خورده ش خشکم زد !!از ترس زبونم گرفت و به زحمت گفتم : +س ..سلام . بدون اینکه جوابمو بده از جلوی در کنارم زد و اومد داخل . متعجب از این رفتارش درو بستم و با صدای ارومی گفتم : +چیزی شده ؟! نگاه سردی بهم انداخت و زمزمه کرد : _ نه .. آب دهنمو قورت دادم و گفتم : + چیزی میخوری بیارم ؟ نگاه زیر چشمی بهم انداخت و جوابمو نداد ! نگاهشو دوباره بهم دوخت و با صدای عجیبی گفت :
Показати все...
16
#هرزه‌ی‌پاک #پارت726 گورپدرش،از چادر بیرون زدم به دنبال سروصدا باقی افراد رو دیدم که رو شیخ نشین دورتا دور اتیش  نشستن بهشون پیوستم با دیدنم بلند شدن و با احترام زیاد قهوه ای ب سمتم گرفتن تشکر کردم قهوه رو سرکشیدم که از تلخیش مغزم سوت کشید استکان رو بهش برگردوندم که استکان رو پرکرد به دستم داد با تعجب نگاهش کردم که صدای از پشت سر از جا پروندم _این رسمه اگر استکان رو همینجوری بهش برگردونی باز پر میکنه اگر تکونش بدی بهش برگردونی دیگه پرش نمیکنه با تعجب از این رسم قهوه خوریشون استکان رو بالا کشیدم و با تکون دادنش به مرد برگردوندمش شیخ با خنده سری تکون داد و کنارم نشست _خوبه زود یادمیگیری +نمیدونستم همچین رسمی هم دارید سری تکون داد استکان قهوه رو از مرد گرفت _اشکال نداره پسرجان
Показати все...
12
امشب هررزه پاک داریم😁
Показати все...
12💔 4
#پارت_242 #دکتر_هات_من به سمت ماشینم رفتم و سوار شدم ، نمیخواستم با این حال خراب برم پیش نهال چون اون موقع مطمئن نبودم که زنده ش بزارم . ً نیم ساعتی با ماشین دور زدم ، توی حال خودم نبودم اما نشد که تقریبا طاقت بیارم . دور زدم وبه سمت اپارتمان نهال راه افتادم . باید باهاش حرف میزدم ، باید از زیر زبونش حرف میکشیدم . من ادمی نبودم که این چیزا رو تحمل کنم ، با این که هیچ حسی به نهال نداشتم اما محرمم بود و نمیتونستم قبول کنم که کسی بهش دست بزنه . وقتی رسیدم ماشین و پارک کردم و پیاده شدم . هنوزم عصبی بودم اما میدونستم که نباید نهال متوجه بشه که من همه چیو دیدم ، اگر متوجه میشد بازم دروغ میگفت و یه داستانی سر هم میکرد . باید زیر پوستی از زیر زبونش حرف میکشیدم .توی این کار تخصص داشتم و میدونستم چطوری باید از زیر زبونش حرف بکشم . "نهال" لیوان آب خنک رو یکباره سر کشیدم و با عصبانیت مانتومو پرت کردم روی میز نهار خوری .
Показати все...
31👍 4
#پارت_241 #دکتر_هات_من این اینجا چیکار میکرد ؟! صداشون رو میشنیدم اما واضح نبود و متوجه نمیشدم چی میگفتن . چند دقیقه بعد نیما از ماشین پیاده شد و بازوی نهال رو گرفت ،!! نهال داشت مقاومت میکرد که بازوشو از چنگ نیما در بیاره . با دیدن این صحنه خونم به جوش اومد . دلم میخواست برم جلو و نیما رو تکه تکه کنم ،اما این کار حماقت بود . باید اول میفهمیدم که ارتباط نیما با نهال چیه !! باورم نمیشد که این دختر اینقدر مرموذ باشه !! باورم نمیشد که من نمیتونستم همه چیزو راجبش بفهمم . همه ی تنم از حرص و غضب میلرزید ، لبامو کشیدم توی دهنم و زل زدم به نهال . بازوش هنوز توی دست نیما بود و من داشتم دیوونه میشدم . بالأخره بعد از چند دقیقه صحبت که بیشتر شبیه دعوا و تهدید بود نیما بازوی نهال و رها کرد و سونهال بدون معطلی به سمت اپارتمانش دوید و رفت داخل . از شدت عصبانیت دستام میلرزید ، حس میکردم پاهام تحمل وزنم رو نداره . برای اولین بار توی زندگیم درمونده شده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم .
Показати все...
22👍 2
رمان های سکسی و عاشقانه: پارت رمان دکتر هات من نزدیک ۸۰۰پارته جلد اولشو میگم و اینکه نت چند ماهی طول میکشه ک همه رمانو تو چنل بزارم هر کس مخواد در جا همشو تو چند ساعت بخونه بیاد پی .قیمت ۵۰ تومن تخفیف تا اخر امشب   @Malek_Nabodgar لطفا فقط برای خریدو درخواست شماره کارت بیاین پی
Показати все...
🥰 5 2