Soul

بیست و چهار ساله شدم تمام شد این هیاهویی که از پارسال چشم انتظارش هستم بالاخره اتفاق افتاد نمیدانم چرا شیفته عدد بیست و چهار بوده ام پارسال که شمع تولد بیست و سه سالگیم را فوت میکردم نیکی بیست و چهارساله را تصور میکردم که زندگیش عجیب بی نقص است نیکی بیست و چهارساله ای تقریبا به تمام ایده ال هایش رسیده است یا حداقل بسیار به ان ها نزدیک شده است تمام امروز نحسی که گذشت هنوز منتظر تغییر بودم دقیقه ها میگذشتند و من چشم انتظار ان فرشته جادویی با پیراهن بلور بودم که بیاید و عجی مجی گویان مرا لاترجی کند و بومب! همه چیز انطور که میخواستم شود اما خب ساعت از ۱۲ گذشت و فرشته که هیچ پدر بی پدرش هم پیدایش نشد! بسیار حال غریبی دارم انقدر اشک ریخته ام که مغزم هر لحظه ممکن است از چشمانم بیرون بزند انقدر در خیابان ها فریاد کشیدم که گمان کنم حنجره ام فروریخته است حالم خوش نیست و حالم از این من بیست و چهارساله به هم میخورد حالم از این همه پسرفت وقیحانه اش به هم میخورد بسیار راه ها رفته ام و در اوج خستگی هنگامی که به اخرین کوچه پیچیده ام‌ دیده ام ای داد بیداد که عجب بن بست لجبازیست ! این‌هارا ولو شده روی تخت مینویسم در حالی که گربه زیبایم روی شکمم دراز کشیده و‌تنها یک نخ سیگار برایم باقی مانده است! اری اصلا دوست داشتم از سیگارم هم بنویسم مگر چه میشود؟ دلم میخواهد دوست دارم این تابوی ننوشتن را بشکنم هرکه میخواهد بخواند ، بخواند! بله تنها یک نخ سیگار برایم باقی مانده است و انقدر بی حوصله ام که این موضوع هیچ ازارم نمیدهد البته شاید هم میدهد نمیدانم تنها چیزی که میدانم این است که میخواهم نخ اخر سیگار امشب و اولین سیگار بیست و‌چهارسالگی نحسم را دود کنم و از فرشته ارزو ها به خاطر فحاشی به پدرش عذرخواهی کنم حالا شاید در امتداد این بیست و چهارسالگی خواست سری به غمکده روحم بزند در انتها هم باز مبارک مبارک🎂

مبارک مبارک 🎂

توعم بری دیگه باختنم حتمیه... @Shiyaremaqzam

سلام شاهنامه خوانی نه نقالی فرق زیادی بینشون نیست اما خب فرق های اساسی باهم دارن اما مدت هاست تدریس میکنم

#پیام_ناشناس سلام نیکی! اُمیدوارم خوب و خوشحال باشی.. نمی‌دونم می‌رسه دستت یا نه ولی یه سوال دارممم.. شما شاهنامه‌خوانی؟! @HarfBeManBot

سلام شاهنامه خوانی نه نقالی فرق زیادی بینشون نیست اما خب فرق های اساسی باهم دارن اما مدت هاست تدریس میکنم

کوچک بینظیرم برایم این زیبایی را اورد انقدر شیرین گل را تقدیم کرد که یک لحظه ارزو کردم کاش لوحی بود برای تقدیر از‌ احترام و مبحت این کوچک دل انگیز که پشتش حکاکی شده بود برای ریحانه🦋

به پرتگاه غم رسیده گام های من....

حاضرم به هرکاری تن دهم اما ذهنم با این مزخرفات پر نشود!