Say Yellow :

داشتم فکر میکردم دلم برای بند رختای حیاط پشتی هم تنگ میشه، احتمالا من تنها کسی بودم که وقتی بارون می‌بارید لباساشو جمع نمیکرد، چون دلش می‌خواست عطر بارون بمونه روشون.

باقی مونده ی امروز رو سرم سنگینی میکنه.

چقدر ضمیر ها مهمن؛ تو، نزدیکه او، دور ما، گرمه شما، خالی من، تنهام 🪁

هیچوقت به نگرانی هایی که اتفاق نیفتادن نخندیدم؛ همیشه منتظرم بالاخره یه جا گیرم بندازن.

:شدیم یه جمعِ لشِ هم خونه.

:چهره اهنگ

Can I take ya, take ya higher?

دوستانم چشمان فوق العاده ای دارند؛ درخشش چشمان آنها؛ تنها روشنایی سیاه چالِ زندگی من است./ از نوشته های کافکا؛ محفل چایی بر فرش تیره اتاق.

بهش فکر میکنم مامی ایشوم فعال میشه.