cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

سایکو بوی

در دو زندگی عاشق تو شدم تا ابد ! ❤️‍🩹 به قلم پری تناسخ رزور تبلیغات https://t.me/tablighet_mah

Більше
Рекламні дописи
9 002
Підписники
-5124 години
-1527 днів
-55430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

رقابت دوتا آلفای بزرگ که دشمن های قسم خورده ی همن بر سر امگای مظلوم و ریزه میزه ای به نام سامی که هر دوتا آلفا رو باهم میخواد و یه شب تو زمان هیت جوری هردوتاشونو با عطر خوشش مست میکنه که دونفری مارکش میکنن و س. وراخ تنگ..شو ج.ر میدن اما با حامله شدنش........ امگاورس_امپرگ_اسمات_سلطنتی https://t.me/+wvat-3v-EWk1YjNk
Показати все...
خلاصه: سپنتا صوفی پسری که اکس سابقش براش پاپوش درست میکنه و باعث میشه اون از کار بیکار بشه. سپنتا با دلی شکسته به محل های پایین تری اسباب کشی میکنه و مشکل از جایی شروع میشه که یه دختر بهش گیر مید؛ غافل از این که دوست پسر اون دختر قرار نیست ساده از این قضیه بگذره... https://t.me/+ScZS-w1Qk58xYTY8
Показати все...
👍 1
با سلام خدمت اعضای چنل. ادمین چنل رمان و وی ای پی هستم. بنده بخاطر داشتن کنکور نتونستم جوابگوی شما برای خرید وی ای پی و غیره... باشم. امروز جوابگو هستم و اگر برای خرید پیامی دادید و جوابگو نبود مجدد پیام بدیدو پیام قبلی پاک بشه تا پی ویتون رو سریعتر جواب بدم. ممنون از همکاری شما🙏🧡 @maha_goll
Показати все...
👍 11 3
#سایکو بوی(❤️‍🩹🌿) #پست۵۷ تموم نکات درس رو برداشتم . نکات مهمی که استاد گفته بود و ازش قرار بود استفاده بکنه توی امتحان رو نوشتم ؛ نفسی کشیدم و سمت نیمکت خودم رفتم . محوطه پر از دانشجو بود . فنجون قهوه‌ام رو با کیک روی نیمکت گذاشتم . پوست کیک رو درآوردم و کمی ازش داخل دهنم گذاشتم ؛ فنجون قهوه‌ام رو برداشتم . نزدیک دهنم آوردم که عطر شیرینی رو حس کردم . مزه قهوه رو که توی دهنم پیچید سرم رو چرخوندم . یه دختر کنارم نشسته بود داشت داخل کیفش دنبال چیزی می گشت . خیره خیره بهش زل زدم که روی پیشونیش کوبید و پوفی کشید . - وای یعنی کجا گذاشتمش ! تای ابروم رو بالا دادم که سر بالا گرفت . چشم توی چشم شدیم ، اخمی تحویلم داد . عصبی چشم غره ای رفت . - چیه خیره خیره نگاه می کنی؟! شونه هام رو بالا دادم . ادامه کیک و قهوه‌ام رو خوردم که آهانی گفت . صدای زنگ خوردن گوشیش باعث شد از کنارم بلند بشه و به کوله‌اش نگاه کردم . رنگ چشم هاش باعث شد مکث بکنم و زیر لب بگم : + قیافه‌اش چه آشنا بود . شونه بالا دادم . جلد کیک و فنجون خالی قهوه‌ام رو توی سطل انداختم ‌که جلوم سبز شد . - هی من تو رو کجا دیدم؟
Показати все...
141👍 10🌚 7
من آبانم🔥 پسری نوزده ساله که وقتی به هوش اومدم خودمو با حافظه ای از دست رفته تو اتاقی زنجیر شده به تخت پیدا کردم. به من گفتن من معشوقه شیطان بودم و سزای معامله با شیطان همچین زندگیه... زندگی مثل سگ! غافل از این‌که من خیلی بالاتر از معشوقه بودن بودم... من همسر قانونی شیطان بودم!🔥 https://t.me/+PKplzBhEriRiNzVk
Показати все...
من فریانم.🔥 فرمانده‌ای که کشورش جنگ رو به بدنام‌ترین شاهزاده‌ی آریایی دوران‌ها باخت. میخواست کل مردمم رو قتل عام کنه طوری که نسلمون از بین بره اما.... با دیدن من پيشنهادی داد که هر مردی بعد از شنیدنش بخواد بمیره... https://t.me/+7KBPv9gam-wzZjhk
Показати все...
#سایکو بوی(❤️‍🩹🌿) #پست۵۶ چشم هام رو باز کردم . هومی کشیدم که دستش رو روی دستم گذاشت . مور مور شدن بدنم و گرمایی که یه باره تنم رو تسخیر کرد حس کردم . زمزمه آرومش رو شنیدم : - احساس پاکت رو ستایش می کنم! بلند شد . ایستاد . سایه اش که روم افتاد سرم رو بالا گرفتم تا ببینمش . دستش رو به سرش کشید . - فردا عصر منتظرت هستم توی مطبم . می خوام از همه چیز بهم بگی درمانت می کنم پسرحاجی! بعد از رفتنش غم توی دلم لونه کرد . بدون در کنارش حس خوبی بهم می داد . این مرد رو می شناختم بدون اینکه چیزی درباره‌اش بدونم . کنار بودن و حرف زدنش دردم رو تسکین می داد . تموم غم هام رو فراری می داد و از همه مهم تر منبع آرامش بود . دستم رو روی صورتم کشیدم . بلند شدم . سایه یکی رو پشت پنجره دیدم و لبخندی زدم . سمت اتاقم راه افتادم و همین که بهش رسیدم خودم رو روی تخت پرت کردم . + کاش بفهمم چرا دوباره زندگی بهم بخشیده شد . ***
Показати все...
139👍 14🍓 7🥰 4
#سایکو بوی(❤️‍🩹🌿) #پست۵۵ دست آمین رو از یقه‌اش جدا کردم . تای ابروهاش رو بالا داد . نفسی کشیدم . حوصله ام دیگه فراری نبود . سر به سر گذاشتن سینا حالم رو خوب کرد . دیگه توان مقابله با هر چیزی رو داشتم . نفسم رو توی سینه حبس کردم . سمت در اتاقم رفتم . رو به بابا گفتم : + بابا دوباره میرم دانشگاه از فردا ‌ . لبخندی زدم و ادامه حرفم رو مخاطبم مامان قرار دادم : + درسمو ادامه میدم مامان می خوام یه معلم بشم . زود از اتاق بیرون پریدم . گل هایی که کاشته بودم رو چند روز بهشون نرسیدم . سریع شروع به آب دادنشون کردم . چند مدل تخم سبزی که خریده بودم رو داخل زمین کاشتم . کودهایی که واسه تقویت بودن رو هم به درخت و گل هایی که نیاز داشتن دادم . داشتم به روتین و روال قبل برمی گشتم ؛ نفسی کشیدم . بوی خاک نم زده باعث شد پلک ببندم ... + هومم‌.‌.. نسیم خنک و صدای گنجشک ... میتونم تا اخرسال اینجا بمونم و به این صداها و بوها حسم رو بگم ... احساس کردم یکی کنارم نشست . بیلچه به دست خندیدم . لذتی که بدنم رو گرفت رو دوست داشتم . حس ناب و خاصی داشت . اولین بار بود اینجوری آروم می شدم ‌ . + یه نقاشی باید بکشم . یه آهنگ پلی بکنم و سعی کنم یه غذای خوشمزه درست کنم . آمین تویی؟! - احساس پاکی داری دوردونه.
Показати все...
👍 140 59💘 7
🔹🐹همستر تا یکساعت دیگه لیست میشه و با زدن این کد تو این ساعت آخر ۵۰۰ میلیون جایزه میده!🤑💵 @hamester_kod
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.