308
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
بعدش بتونم پی دی اف میکنم!
تا تابستون دیگه رمانی نمینویسم! اون یکی هم هفتاد پارت نوشته بودم ولی میزارم برای تابستون چون نمیخوام بعدش پارتای نوشته شده تموم شد مثل قبلیا پارت گذاری نامنظم شه!
🤍✨
25203
دیگه از امشب بتونم پارت گذاری رو منظم میکنم تموم شه سریع کلا شاید کمتر یا یکم بیشتر از بیست پارت مونده باشه!
21210
#پارت_250
#دختر_باز_حرفه_ای
♤فصل دوم♤
- خب مگه دروغه همینو میخوای دیگه!
چشم غره ای بهش رفتم که خندید و دوباره محکم بغلم کرد!
- دلم برای چشم غره هات تنگ شده... وقتی اینطوری میکنی خیلی خوردنی میشی!
بی اختیار آهی غمگین از گلوم خارج شد. فکر و خیال مثل موریانه داشت مغزمو میخورد! چطوری میتونستم تحمل کنم این دوری رو؟
- مبینا برنمیگردی خونه؟ ... تنهایی منو اونجا خفه میکنه!
لرزش صدام دست خودم نبود نمیتونستم کنترل کنم شکستن بغض لعنتیم رو!
- نمیشه...نمیتونم... ولی میام دوباره مطمئن باش بهم اعتماد کن سریع تموم میشه نمیزارم طول بکشه این دوری!
عقب میکشه با نگاهی پریشون سوالش رو تکرار میکنه
- چی باعث این دوریه؟ چی تو رو ترسونده؟ لعنتی بگو باهم درستش میکنیم! نمیزارم اتفاقی برات بیفته!
میدونستم ازم محافظت میکنه...
میدونستم شده خودش رو فدای من میکنه درست مثل من که دارم آب میشم از دوریش ولی مجبور به تحملم....
برای خودش...این اجبار هر دوی ما به خصوص خود من رو داره نابود میکنه!
- بخاطر خودت نمیگم سامان! نمیتونم تحمل کنم. نمیتونم تحمل کنم اگه اتفاقی برات بیفته!
عصبی دستی به صورتش میکشه تا آروم شه.
- نمیگی یعنی؟ قراره این عذاب ادامه پیدا کنه؟
هیچی نمیگم ... چیزی ندارم برای گفتن! لبخند تلخی میزنه... چشماش با رو غم میدوزه بهم و بالاخره میزنه حرفی که میترسیدم ازش.
- پس دیگه تا وقتی نگفتی همو نمیبینیم! منتظر میمونم برگردی و تعریف کنی. ولی تا اون موقع خبری از من نیست! چون ثابت کردی بهم اعتماد نداری و من نمیتونم تحمل کنم!
21919
Repost from N/a
#پارت_آینده👼🏻💦🔞
با دیدن #مردونگیش لبخندي زدمو با عشوه گری رفتم سمتشو زانو زدم جلوی پاهاش ..
با #شهوت دستمو گذاشتم رویه #مردونگیه سیخ شدشو و زمزمه کردم :
عاشقه این #سالارت💦🙈
با نیش خنده موهامو چسبید و گفت :
فکر نمیکردم اون دختره گنگ و #خشن انقدر عشوه گری بلد باشه💦🍭
خندیدم و با زبون #سالارش به بازی گرفتم
.
.
دختره مافیایی که هدفش مرگه یه پسره ولی دسته زمونه میگرده و عاشقش میشه ..
سرانجامه این داستان مهمه ..
«پره از صحنه هایه خشن و هات🙈♥️💦»
https://t.me/+hU34Ry_Csf02MTE0
https://t.me/+hU34Ry_Csf02MTE0
2500
Repost from N/a
#بهشتمو باز کردم و روی دیلدو گندهی خواهرم نشستم.....🤤🙊
با شدت روی #دیلدوی گنده اش سواری میکردم و همزمان آب از گوشه های #بهشتم سرازیر میشد..
_آههه اوم تیاام..اووف تندترر خواهری آهه اوووف...
با شهوت نگاهم کرد و با ملچ ملوچ لبای خیسش از آب #بهشتمو گذاشت روی لبام و باهم لب گرفتیم...💦♨️🔞
یهو با تلمبه های محکمش تو #بهشتم جیغی زدم و صدای شلپ شلپ ضربه هاش توم بیشتر حش*ریم کرد...
یکدفعه دیلدو رو از تو #بهشتم کشید بیرون و یک ضرب تو سوراخ باسنم فرو کرد که بخاطر آب بهشتمم به راحتی توش رفت...
شهوانی آه غلیظی کشیدم که نوک سمت چپ سینه امو کرد تو دهنش....
آروم ولی محکم تو سوراخ کو*نم تلمبه زد...
_ آههه..تیام جونم..اووم..آخ..
با چو*چو*ل #بهشتم ور رفت و دست از خوردن نوک سینه هام برداشت و امد بالا و لبامو خورد...🍑🔞
#سینه های درشتشو مالوندم و صدای خیس بوسه هامون تیامو هم حشری کرد...
یهو با فرو رفتن یه دیلدوی کلفت تو #بهشتم..........
https://t.me/+oXWHz9p_ojNiOGVk
❌❌🔞💦💦
.
#تپلخواهرشوجرمیده....😱❌💦
2710
Repost from N/a
- وای #جرم بده! آه #مردونگیت چقد بزرگه! #دلم میخواد روز و شب زیرت باشم، #منو بکن، #جرم بده، آههـ...
نیشخندی زد و #نیشگونی از بهشتم گرفت و #سیلی به سیـنههام زد که #اوفی گفتم و کمرم و بالا گرفتم و با ریتم #تلمبه هاش همراه شدم.
https://t.me/+B-f62EDwyQ5jNzJk
https://t.me/+B-f62EDwyQ5jNzJk
دختره مجبوره هرشب پسر رو تکمین کنه تا اینکه🚷❗️
1700
#با_دیلدو_گنده_میکنتش🤤👇
#Part70
حش*ری #تپل پرآب شهوتم و کرد توی دهنش...🔞💦
_ آههه اووم تیام آه اووف
تیام چو*چو*ل بیرون زده ی #تپلمو مالوند و آبی که از سوراخ #تپلم میریخت و قورت میداد..
با لذت آه و ناله میکردم و یه #پستونمو توی دهنم فرو کردم...
نوک #پستون درشتمو میک میزدم که تیام با دیدنم شهوانی جونی گفت و دست از خوردن #تپلم برداشت...
نوک پستونم رو ول کردم که یهو با فرو رفتن #دیلدو مصنوعی توی سوراخ تپلم جیغم بلند شد...♨️💦
_ آهه خواهری بکن منو اووف آهه محکمترر اووم..
تیام بلندم کرد و همزمان که روی #دیلدوش خودمو میکوبیدم ،باهم لب گرفتیم..
سینه هاشو مالوندم و نوکشونو میک زدم..
چو*چو*ل #تپلمو مالوند و خشن تو #بهشتم تلمبه زد...
_ آهه دارم #تپلتو جر میدم خواهر جـ*نده من
ضربه ایی به باسن تپلم زد و یهو #دیلدوشو تا ته تو #بهشتم فرو کرد که یهو آبم محکم بیرون پاچیدو.........
https://t.me/+oXWHz9p_ojNiOGVk
https://t.me/+oXWHz9p_ojNiOGVk
#سکسخواهرایحش*ری.....🔞💦❌
5400
Repost from N/a
#پارت_آینده👼🏻🔞
نفسمو حبس کردم و دستمو گذاشتم رویه ماشهی اسلحه و زوم شدم رو پیشونیه بارمان !
با بغض لب زدم : دوست دارم ..
خاستم ماشه رو بکشم که محکم بازوم کشیده شد و تیر خطا رفت ..
برگشتم با ترس به پشت که با چشایه ارسلان روبه رو شدم ..
با عصبانیت اومد سمتم و بلندم کرد کوبوند منو به دیوار ..
با مشت کوبوندم به صورتش و از بابای سرش پشتک زدم خاستم فرار کنم که گردنمو گرفت و ماسک و از صورتم برداشت ..
با دیدن قیافم لب زد : رو..شا ..
با نفرت نگاهش کردم و گفتم : گمشو اونور
پرتم کرد زمین و داد زد : کسی که بخاد برادره منو بکشه تیکه پارش میکنم اما قبلش بد نیس ازت استفاده کنم ..
با دیدن دستش که رویه کمربندشو عقب عقب رفتم و لب زدم : ن..ه ارسلان نه ..
چنگ زد به هودیم که جیغم رفت بالا ..
👼🏻🔞👼🏻🔞👼🏻🔞👼🏻🔞👼🏻🔞👼🏻🔞
https://t.me/+hU34Ry_Csf02MTE0
https://t.me/+hU34Ry_Csf02MTE0
4010
لایه های تپلم رو از هم باز کردم و با انگشت چوچول خیس از ترشحاتم رو مالیدم.
- اووممم اهههه
تیام ممه هاش رو مالید و روی تپلم خم شد. لیس محکمی به چوچولم زد که اه بلندی کشیدم.
- اوووم اههههه
انگشتش رو به باسنم رسوند و محکم توش تلمبه میزد و همزمان چوچولم رو می مکید که در اتاق باز شد و مامان با دیدن منو دوستم....
https://t.me/+oXWHz9p_ojNiOGVk
https://t.me/+oXWHz9p_ojNiOGVk
رابطه ممنوعه😱🍑
4100
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.