آنــߊܝߊܩܢ
🍃♥️محافظ چنل و تعرفه تبلیغاتمون👇 🎐 telegram.me/Berkehroman 🎐 پیج اینستاگرام 🎐https://instagram.com/novel_berke🎐
Більше5 855
Підписники
+3524 години
+477 днів
+47930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from N/a
🔞🔞رمان های ممنوعه🔞🔞
☔️ #مافیایی_انتقامی☔️
همه چیز از تلاقی چشم های ما درکافه سرنوشت آغاز شد.جدیدترین رمان لیانادیاکو
https://t.me/+wqrY3siDu7g3NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #دارک_اروتیک ☔️
قراربود یه بوسه بیخطر بایه غریبه قبل از نامزدیم باشخص دیگهای باشه.اما تبدیل به یه رسوایی شد.
https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #خدایان_اروتیک☔️
خودموتوی دنیای دیگه دیدم که زن ها برده و لخت بودن."یا برای خدای جنگ قربانی میشی یاهرزش!"
https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #همه_ژانرها☔️
لیستی از تمام رمانهای ترجمه شده.بزرگترین اجتماع طرفداران رمانهای خارجی و مترجمین.
https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #ازدواج_اجباری☔️
-سینه های من توی این سوتین جا نمیشه!
-تف به من که سایزسینه زنمم نمیدونم!بیاجلو ببینم.
https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #تخیلی_گرگینه☔️
پادشاه گرگینهها که سالها هیچ جفتی برای خودش انتخاب نمیکرد،با دیدن دختری زیبا دلش لرزید..
https://t.me/+tJ7_qYURhOJhYzk8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #تخیلی_عاشقانه ☔️
پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،هزاران سال بدون احساس به حکومتش ادامه میده تااینکه
https://t.me/+gGFM_wkC16pmM2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
خم شدم تاجورابو بالابکشم ولی دست داغی که ازلباس زیرم واردشدازجا پروندم،دستش بیشتر پیشروی کرد
https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_کابوی ☔️
فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش و حواسموبرد که یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم
https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_مهیج☔️
زوجی رابطههای داغی دارن.اما مدیر،گذشته سیاهش روی رابطشون تاثیر میگذاره وباعث میشه
https://t.me/+SGO2mOjV4uhjafd4
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلد برای گرفتن بکارتم استخدام کردم
https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
-باشیر،قهوه میل داری؟دستم ازسینه دختره پایین رفت و به جام مقدسش رسیدخیس و داغ بود،رونهاش..
https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #پلیسی_عاشقانه☔️
درد توی تنم پیچید:کاری میکنم که نالهات کل خونه رو پر کنه و کسی جرئت نکنه دیگه سمت زن من بیاد!
https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
+اگه راضیت میکنه به خاطرت دنیارو ویرون میکنم. - جوری منو بکن که انگار حرفات جدیه.
https://t.me/KingOfWrath
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ ـ #BDSM_انتقامی ☔️
«سینههات رو برام بیرون بنداز پرنده خوشگل. میخوام با آبم تزیینشون کنم.»
https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #فانتزی_عاشقانه☔️
+میخوای نقاشیتو بکشم؟-چه نقاشی؟؟+نقاشی نیمه برهنهرویتخت، بقیهشو بسپار به من..
https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مهیج_عاشقانه☔️
مردجذابی،که کسی ردش نکرده،دختری سرکش
ردش میکنه،هرکاری میکنه تابدستش بیاره ولی
https://t.me/+Tn7Kf74xQ55AxxtW
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #خونآشامی_اروتیک☔️
-دوست ندارم+ تو از هیچی خوشت نمیاد-من دوست دارم ب.ک.نمت وخونتو بنوشم
https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مهیج_عاشقانه☔️
پیشگو به میلا گفت،مردی راپیدا میکنه که جذابه،باتتوهایی روی دستها و رازهایی درچشم هاش
https://t.me/+SwQ2JolypFDj3C4D
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مافیایی_اروتیک☔️
حاضرم تا لحظه مرگ ازاین دختر محافظت کنم._باهمه اینقدر قشنگ معاشقه میکنی؟_نه فقط باتو
https://t.me/+HIz2C2ggQxQzZmM8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #ازدواج_اجباری☔️
-چقدر زودواسه شوهر اجباریت وادادی.لب میگزم واون به نوک سینههای سیخ شدم اشاره کرد
https://t.me/+eoFqQlonRPU3YTFk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مافیایی_اروتیک☔️
بسته شده بودم،رئیس مافیاطوری نگاهم میکردانگار نمیدونست منوبکشه یا وحشیانه منوبکنه
https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #انتقامی_عاشقانه☔️
-شوهر حرومزادتم زنمو وقتی داشت بهش تجاوز میکرد،گرفته بود زیر مشت و لگد؟-بخدا من گناهی ندارم.
https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_گرگینه☔️
_خیلی شیرینی،بگوددی رومیخوای،بگوبدن منو درونت میخوای جفت کوچولو،بگو که مال منی
https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اژدها_اروتیک ☔️
رانندگی میکردم که وارد مهی شدم و وارد دنیایی شدم که مردانی غیرانسانی برسر تصاحب من میجنگیدن
https://t.me/+NjHUzPTdmpdhYThk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #گرگینه_اروتیک☔️
صداییازسینهاش بیرون زدوزانوهایم لرزید دهانش راباز کردومیدانم که تکهتکهام میکند،از هم میدرد ومیبلعد
https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #تخیلی_اروتیک☔️
برای کاربه خونهای با6پسر رفتم،یکی ازاونا تنهاهدفش شکنجه منه،پسری که لقبش شیطانه
https://t.me/+sB9uKzM7JIJlM2Nk
5000
Repost from N/a
🔞🔞رمان های ممنوعه🔞🔞
🍓⃟°⃟⇛ماه نشان
دختری که بخاطر دشمنی بین۲قبیله جادوگرانو گرگینه ها توسط اصلان پادشاه خشن گرگینه ها دزدیده میشه
https://t.me/+tJ7_qYURhOJhYzk8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛معامله ازدواج
اون به یه زن احتیاج داشت،من برای دادن قرض هام قبول کردم.ولی بدبختی اینکه کاربه همینجا ختم نشد
https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پیوندبا اژدها
رانندگی میکردم که وارد مهی شدم و وارد دنیایی شدم که مردانی غیر انسانی برسر تصاحب من میجنگیدن
https://t.me/+NjHUzPTdmpdhYThk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پادشاه طمع
دام به جز امپراتوریش به چیزی اهمیت نمیده ویک روز با درخواست طلاق زنش روبرو میشه
https://t.me/KingOfWrath
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛رومئوتاریک من
قراربود یه بوسه بیخطر بایه غریبه قبل ازنامزدیم باشه.اماتبدیل به یه رسوایی شد
https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛عشق دیوانهوار
فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش وحواسموبردکه یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم
https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پیوندباخدای جنگ
ازیه دنیای دیگه سردرآوردم،جایی که زنهارو به بردگی میگیرن،قراره یاهرزه خدابشم یابراش قربانی بشم
https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛عطش
دخترخونآشامی که مجبوربه ازدواج باآلفای گرگینهها میشه.که فکری بجزتصاحب عروسش نداره
https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛شـیطان
برای کاربه خونهای با6پسر رفتم،یکی ازاونا تنهاهدفش شکنجه منه،پسری که لقبش شیطانه
https://t.me/+sB9uKzM7JIJlM2Nk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛تاریکترینوسوسه
پیشگو به میلا گفت،مردی روپیدا میکنه که جذابه،باتتوهایی روی دستهاورازهایی درچشم هاش
https://t.me/+SwQ2JolypFDj3C4D
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛فریفتهتو
زوجی رابطههای داغی دارن.اما مدیر،گذشته سیاهش روی رابطشون تاثیر میذاره وباعث میشه
https://t.me/+SGO2mOjV4uhjafd4
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛درهمشکسته
مردجذابی،که کسی ردش نکرده،دختری سرکش
ردش میکنه،هرکاری میکنه تابدستش بیاره
https://t.me/+Tn7Kf74xQ55AxxtW
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پایان مرده
عاشقشم اماچون پیرم منو نمیخوادبرای همین خودمو تبدیل به یک پسر جوون کردم ولی
https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛سالواتوره
همه چیز از تلاقی چشم های ما درکافه سرنوشت آغاز شد.جدیدترین رمان لیانادیاکو
https://t.me/+wqrY3siDu7g3NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛خدای شرارت
توجه یه هیولاروجلب کردم،ازش فرارکردم ولی درموردهیولاها چی میگن؟اوناهمیشه تعقیبت میکنن
https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛هانتر
پسرپولداری بودم ولی فیلم رابطهم با۳تادختر پخش شدو پدرم برای محروم نکردنم ازارث
https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پادشاه عقربها
پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،قلبشودفن میکنه،هزاران سال بی احساس ادامه میده تااینکه
https://t.me/+gGFM_wkC16pmM2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ ملکه خون
یکی ازسران قدرتمندمافیا،به دنبال انتقام از خاندانی که تمام زندگیشو نابود کردن،سراغ زنی میره
https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛طنینتنهایی
دخترشیطونی که تو یک روستای مخوف گم میشه وکسی درخونشو برای طنین بازنمیکنه
https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ژکان
بچه نامشروعی که خانوادش ولش کردن بعد چندسال برگشته تاانتقام دردی که کشیده رو بگیره
https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ملکه مافیا
ملکه مافیابودم وسرگردجذابی اسیرم شده بود.هرشب میبستمش به تخت ورو بدن بزرگش
https://t.me/+eoFqQlonRPU3YTFk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛گرگ بد بزرگ
برای آرامش بهکلبه ای درجنگل رفتم،گرگینهای تعقیبم میکردکه دنبال جفتش،یعنی من میگشت
https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پرنسس مافیا
برادرامو گول میزدم تابرم و ببینمش و هربار که منومیبوسیدمطمئن میشدم که
https://t.me/+HIz2C2ggQxQzZmM8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛طعم خون
عوضیترین خون آشام مجبور به محافظت ازخواهر دوست صمیمیش میشه که یک گرگینه کوچولوی
https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛انتقام
زنش شدم تابه زانودربیارمش اماقصد انتقام از پدرموداشت ومیخواست منو بکشه
https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛رابطه یک شبه
همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلدو فاحشه برای گرفتن بکارتم استخدام کردم
https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ناولبوکی
لیستی کامل از فایل تمام رمانهای ترجمه شده
https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8
10900
Repost from N/a
🔞🔞رمان های ممنوعه بدون سانسور🔞🔞
🍓⃟°⃟⇛خدای شرارت
بسته شده بودم،رئیس مافیاطوری نگاهم میکردانگار نمیدونست منوبکشه یا وحشیانه منوبکنه
https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛ترجمه رمان های خارجی
لیستی از تمام رمانهای ترجمه شده.بزرگترین اجتماع طرفداران رمانهای خارجی و مترجمین.
https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛پیوند باخدای جنگ
خودموتوی دنیای دیگه دیدم که زن ها برده و لخت بودن."یا برای خدای جنگ قربانی میشی یاهرزش!"
https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛پادشاه گرگها
مردونگیشو روی بدنم حس کردم که بالحن مالکانه ای گفت؛امشب میخوام چندتاتوله گرگ توشکمت بکارم
https://t.me/+tJ7_qYURhOJhYzk8
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛شیطـــــان
"قراره توی این خونه با۶پسر زندگی کنی که هر کدومشون برای بودن توی شورتت نقشه کشیدن
https://t.me/+_SWccAWOhhMwNmVk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛پادشاه عقربها
پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،هزاران سال بدون احساس به حکومتش ادامه میده تااینکه
https://t.me/+gGFM_wkC16pmM2U0
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛معامله ازدواج
خم شدم تاجورابو بالابکشم ولی دست داغی که ازلباس زیرم واردشدازجا پروندم،دستش بیشتر پیشروی کرد
https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛عشق دیوانهوار
فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش و حواسموبرد که یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم
https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛گرگ بدبزرگ
_خیلی شیرینی،بگوددی رومیخوای،بگوبدن منو درونت میخوای جفت کوچولو،بگو که مال منی
https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛تاریکترینوسوسه
پیشگو به میلا گفت،مردی راپیدا میکنه که جذابه،باتتوهایی روی دستها و رازهایی درچشم هاش
https://t.me/+SwQ2JolypFDj3C4D
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛هانـتر
-باشیر،قهوه میل داری؟دستم ازسینه دختره پایین رفت و به جام مقدسش رسیدخیس و داغ بود،رونهاش..
https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛رابطه یک شبه
همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلد برای گرفتن بکارتم استخدام کردم
https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛فریفتهتو
زوجی رابطههای داغی دارن.اما مدیر،گذشته سیاهش روی رابطشون تاثیر میگذاره وباعث میشه
https://t.me/+SGO2mOjV4uhjafd4
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛جذابترین خون آشام
صداییازسینهاش بیرون زدوزانوهایم لرزید دهانش راباز کردومیدانم که تکهتکهام میکند،از هم میدرد و میبلعد
https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛ژکــان
-سینه های من توی این سوتین جا نمیشه!
-تف به من که سایزسینه زنمم نمیدونم!بیاجلو ببینم.
https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛طنین تنهایی
-شوهر حرومزادتم زنمو وقتی داشت بهش تجاوز میکرد،گرفته بود زیر مشت و لگد؟-بخدا من گناهی ندارم.
https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛ملکه مافیا
-چقدر زودواسه شوهر اجباریت وادادی.لب میگزم واون به نوک سینههای سیخ شدم اشاره کرد
https://t.me/+eoFqQlonRPU3YTFk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛رئیس مافیا
درد توی تنم پیچید:کاری میکنم که نالهات کل خونه رو پر کنه و کسی جرئت نکنه دیگه سمت زن من بیاد!
https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛پادشاه طمع
+اگه راضیت میکنه به خاطرت دنیارو ویرون میکنم. - جوری منو بکن که انگار حرفات جدیه.
https://t.me/KingOfWrath
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛شیطان انتقامجو
«سینههات رو برام بیرون بنداز پرنده خوشگل. میخوام با آبم تزیینشون کنم.»
https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛پایان مرده
+میخوای نقاشیتو بکشم؟-چه نقاشی؟؟+نقاشی نیمه برهنهرویتخت، بقیهشو بسپار به من..
https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛درهمشکسته
مردجذابی،که کسی ردش نکرده،دختری سرکش
ردش میکنه،هرکاری میکنه تابدستش بیاره ولی
https://t.me/+Tn7Kf74xQ55AxxtW
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛سالواتوره
همه چیز از تلاقی چشم های ما در کافه سرنوشت آغاز شد.جدیدترین رمان لیانا دیاکو
https://t.me/+wqrY3siDu7g3NTlk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛رومئوتاریک من
قراربود یه بوسه بیخطر بایه غریبه قبل از نامزدیم باشخص دیگهای باشه.اما تبدیل به یه رسوایی شد.
https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛طعم خون
-دوست ندارم+ تو از هیچی خوشت نمیاد-من دوست دارم ب.ک.نمت وخونتو بنوشم
https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛مافیای روس
حاضرم تا لحظه مرگ ازاین دختر محافظت کنم._باهمه اینقدر قشنگ معاشقه میکنی؟_نه فقط باتو
https://t.me/+HIz2C2ggQxQzZmM8
☔️ ⃟ ⃟☔️➢➢➢
🍓⃟°⃟⇛پیوند با اژدها
"اون یه زنه..خودم پیداش کردم،مال منه" مرد دیگری غرید:"هرکی برنده بشه دختره مال اونه"
https://t.me/+NjHUzPTdmpdhYThk
11800
#آنارام
#هما_موسویان
#پارت_308
- سلمان بیا اینجا!
ریتم صدایش یکنواخت بود ولی حرص انگار درونش نهفته شده بود!
پس از چند لحظه، سلمان داخل آشپزخانه شد و با دیدن مهرو آن هم بی¬حال روی صندلی آشپزخانه ماتش برد، والا قبل از آنکه سلمان بتواند حرفی بزند، سینی که مهرو آماده کرده بود را به دستش سپرد و گفت:
- این ببر بده بچهها بخورن، کسی هم نیاد توی آشپزخونه، کلید در آشپزخونه رو هم بهم بده!
سلمان با همان بهتزدگی لب از لب باز کرد و خواست حرفی بزند که والا با نگاهش دهان او را بست!
- چِش... بله آقا!
پس از بیرون رفتن سلمان از آشپزخانه، والا سمت سینک رفت و لیوانی را از آب پر کرد، سمت مهرو رفت و کمی از آب را درون مشتش ریخت و روی صورت او پاشید، مهرو برای چند ثانیه دوباره چشمانش را باز کرد و باز هم چشمانش بسته شد.
- مهرو... مهرو، بلند شو دختر!
والا دستش را روی شانهی مهرو گذاشته بود و تکانش میداد ولی آیا عکسالعملی از طرف او دریافت میکرد؟ خیر!
پس از چند دقیقه که به تلاش برای بیدار کردن مهرو گذشت، سلمان در حالی که کلیدی در دستش بود، وارد آشپزخانه شد!
نفس زنان گفت:
❤ 17
39200
#آنارام
#هما_موسویان
#پارت_307
مهرو باز هم سرش را به طرفین تکان داد و با صدایی به شدت گرفته تنها لب زد:
- اگه گریه کنم عصبانی میشه!
والا بدون هیچ واکنشی، تنها مچهایش را همانطور محکم نگه داشت که مهرو اینبار با صدایی روبه خاموشی لب زد:
- اگه گریه کنم، یه بلایی سر محیا میاره! محیا نباید...چیزیش..بش..
صدایش قطع شد و تن سستش نزدیک بود روی زمین بیفتد که والا محکم نگهش داشت، یکی از صندلی را با پایش بیرون کشید و بدن بیحال مهرو را روی آن نشاند.
مهرو با بیحسی تمام برای لحظهای چشمانش را باز کرد و تنها توانست تصویر محوی از فرد مقابلش ببیند و در همان حالت با حسی آمیخته به ترس و درد لب زد:
- سهیل!
لحن و صدایش باعث شد والا با کلافگی از جایش بلند شود و چند قدمی در آشپزخانه راه برود!
این دختر زیاد از حد ترس در وجودش نهادینه شده بود که حتی در صدا زدن اسم شوهرش هم این ترس احساس میشد، والا نمیدانست تصمیمش برای ادامهی کارهایش درست است یا نه ولی حال که پای محیا به این جریان باز شده بود، نمیتوانست دیگر بیخیال این دو نفر شود!
اتفاقات زیادی در شرف افتادن بودند و او نمیدانست میتواند به تمام نقشههایش برسد یا نه!
❤ 20
47100
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.